حاصل

معنی کلمه حاصل در لغت نامه دهخدا

حاصل. [ ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حصول. بدست آمده. درآمد.برآمده. برآورده. برداشت. بهره. نتیجه. نتاج. دخل. جدوی. بر. بار. ثمر. ثمره. میوه. محصول :
سی و پنج سال از سرای سپنج
بسی رنج بردم به امیدگنج
چو بر باد دادند گنج مرا
نبد حاصلی سی و پنج مرا.فردوسی.نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل.منوچهری.کیست مراین قبه را محرک اول
چیست ازین کارکرد بهره و حاصل.ناصرخسرو.نگاه کن که از این کار چیست حاصل تو
کنون که بر تو گذشته ست نجمی و شمسی.ناصرخسرو.دانی که نیست حاضر و نه حاصل
در خاک و آب و آتش و باد اینها.ناصرخسرو.یک نان بدو روز اگر شود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد...خیام.شادی مطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است.خیام.روز و شب در تو حاصل است ، که دید؟
روز شب را گرفته اندر بر.مسعودسعد.حاصل آن [ راحتی اندک ] اگر مُیسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. ( کلیله و دمنه ).
گر حاصل کسی ز جهان ناز و نعمت است
دانی چه حاصل است ز مرگ تو ایدرم.خاقانی.هیچ حاصل بجز دریغم نیست
زآنچه بر من ز گرم و سرد گذشت.خاقانی.از تک و تازم ندامت است که آخر
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است.خاقانی.حاصل شش جهات و هفت اقلیم
عشر انعام بی بهانه اوست.خاقانی.زین گران مایه نقد کیسه عمر
حاصل الا زیان نمی یابم.خاقانی.آخر گفتار تو خاموشی است
حاصل کار تو فراموشی است.نظامی.راه یقین جوی زهر حاصلی
نیست مبارکتر ازین منزلی.نظامی.تا نرسد تفرقه راه پیش
تفرقه کن حاصل معلوم خویش.نظامی.راحت مردم طلب آزار چیست ؟
جز خجلی حاصل اینکار چیست ؟نظامی.دست بسر برزد و لختی گریست
حاصل بیداد بجز گریه چیست ؟نظامی.حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه به طاعت است.نظامی.گیرم پدرتو بود فاضل
از فضل پدر ترا چه حاصل.

معنی کلمه حاصل در فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - به دست آمده . ۲ - نتیجه ، ثمره . ۳ - نفع سود. ۴ - مالیات ، خراج . ۵ - باقی مانده . ،~ ضرب نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست آید. ،~ مصدر کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند. مانند: نیکی ،

معنی کلمه حاصل در فرهنگ عمید

۱. نتیجه.
۲. محصول کشاورزی.
۳. به دست آمده.
۴. (قید ) خلاصه، القصه.
* حاصل جمع: (ریاضی ) عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد به دست می آید.
* حاصل شدن (گشتن ): (مصدر لازم ) به دست آمدن.
* حاصل ضرب: (ریاضی ) عدد یا نتیجه ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست می آید.
* حاصل کردن (گرداندن ): (مصدر متعدی ) به دست آوردن، فراهم آوردن.
* حاصل مصدر: (ادبی ) در دستور زبان، کلمهای که نشانۀ مصدری ندارد، به «ی» ختم می شود، و معنی مصدر را می رساند، مانندِ بدی، نیکی، دیوانگی.

معنی کلمه حاصل در فرهنگ فارسی

بدست آمده، باقی مانده ونتیجه چیزی، ثمروبرداشت
۱- ( اسم ) آنچه بدست آید از قبیل غله میوه و غیره . ۲ - نتیجه ثمره . ۳ - نفع سود . ۴ - مالیات خراج . ۵ - باقی مانده . ۶ - واسط. میان موجود و معدوم . ۷ - وجود هستی . ۸ - خلاصه الحاصل. یا حاصل جمع. عددی که از جمع کردن دو یا چند عدد بدست آید . یا حاصل مصدر . ۱ - بطور اطلاق اسم مصدر . ۲ - خاصتا کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند ماند : نیکی بدی یکانگی دیوانگی .

معنی کلمه حاصل در فرهنگ اسم ها

اسم: حاصل (پسر، دختر) (عربی) (طبیعت) (تلفظ: hāsel) (فارسی: حاصل) (انگلیسی: hasel)
معنی: نتیجه، بدست آمده، نفع، سود، باقی مانده، فراهم و موجود یا به دست آمده، آنچه در طول عمر به دست آمده یا کسب شده است، محصول کشاورزی

معنی کلمه حاصل در دانشنامه عمومی

حاصل (فیلم ۲۰۰۳). حاصل ( به هندی: Haasil ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۳ و به کارگردانی تیگمانشو دولیا است. در این فیلم بازیگرانی همچون جیمی شرگیل، هیریشتا بهات، عرفان خان، اشوتوش رانا، تینو آناند، شارات ساکسنا، راجپال یاداو، راجندرانات زوتشی ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه حاصل در ویکی واژه

به دست آمده.
نتیجه، ثمره.
نفع سود.
مالیات، خرا
باقی مانده. ؛~ ضرب نتیجه‌ای که از عمل ضرب کردن عددی در عدد دیگر به دست آید. ؛~ مصدر کلماتی که دال بر معنی مصدر باشند ولی از فعل مشتق نباشند. مانند: نیکی، بدی، دیوانگی.

جملاتی از کاربرد کلمه حاصل

کس در این ویرانه جز یکدانه حاصل برنچید هر که آمد دانه بذر هوس پاشید و رفت
دانه آن صحرا نشینان کاشتند حاصلش افرنگیان برداشتند
گفت امید ترا حاصل کنم عاقبت آنجایگه واصل کنم
هوای شهپر او حاصلم برد فغان زنگ او زنگ از دلم برد
زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است زان سیب ذقن قسمت ما دست گزیده است
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بی‌حاصل؟ که این انبارت از کشکین چو از حلوا بینبارد
جان و جهان در غمت صرف شد و عاقبت جز غم عشقت نبود حاصل ما از جهان
کام حاصل ای دل از آه سحر گاهی کنی گر تو، ای قطع نظر از خلق، همراهی کنی!
حاصل ما از نوید وصل، پیغام است و بس کار او از پخته‌کاری وعده خام است و بس
چه حاصل از نظر پاک ما و دیده ی روشن چو چشم مست تو پروای اهل دید ندارد