معنی کلمه حاصل در لغت نامه دهخدا
سی و پنج سال از سرای سپنج
بسی رنج بردم به امیدگنج
چو بر باد دادند گنج مرا
نبد حاصلی سی و پنج مرا.فردوسی.نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل.منوچهری.کیست مراین قبه را محرک اول
چیست ازین کارکرد بهره و حاصل.ناصرخسرو.نگاه کن که از این کار چیست حاصل تو
کنون که بر تو گذشته ست نجمی و شمسی.ناصرخسرو.دانی که نیست حاضر و نه حاصل
در خاک و آب و آتش و باد اینها.ناصرخسرو.یک نان بدو روز اگر شود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد...خیام.شادی مطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است.خیام.روز و شب در تو حاصل است ، که دید؟
روز شب را گرفته اندر بر.مسعودسعد.حاصل آن [ راحتی اندک ] اگر مُیسر گردد خسران دنیا و آخرت باشد. ( کلیله و دمنه ).
گر حاصل کسی ز جهان ناز و نعمت است
دانی چه حاصل است ز مرگ تو ایدرم.خاقانی.هیچ حاصل بجز دریغم نیست
زآنچه بر من ز گرم و سرد گذشت.خاقانی.از تک و تازم ندامت است که آخر
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است.خاقانی.حاصل شش جهات و هفت اقلیم
عشر انعام بی بهانه اوست.خاقانی.زین گران مایه نقد کیسه عمر
حاصل الا زیان نمی یابم.خاقانی.آخر گفتار تو خاموشی است
حاصل کار تو فراموشی است.نظامی.راه یقین جوی زهر حاصلی
نیست مبارکتر ازین منزلی.نظامی.تا نرسد تفرقه راه پیش
تفرقه کن حاصل معلوم خویش.نظامی.راحت مردم طلب آزار چیست ؟
جز خجلی حاصل اینکار چیست ؟نظامی.دست بسر برزد و لختی گریست
حاصل بیداد بجز گریه چیست ؟نظامی.حاصل دنیا چو یکی ساعت است
طاعت کن کز همه به طاعت است.نظامی.گیرم پدرتو بود فاضل
از فضل پدر ترا چه حاصل.