معنی کلمه یکدانه در لغت نامه دهخدا
هر دُرّی دان از آن دو گوهر
یکدانه گردن دوپیکر.خاقانی.مهره از بازو و معجر زجبین باز کنید
یاره از ساعد و یکدانه ز بر بگشایید.خاقانی. || گوهری را گویند که بی مثل و مانند باشد و عدیل نداشته باشد. ( برهان ). گوهر بی نظیر. ( ناظم الاطباء ). گوهری را گویند که بی مثل و قرین باشد. ( فرهنگ جهانگیری ).
- دُرِّ یکدانه ؛ دُرِّ یتیم :
تو آن دُرّ مکنون یکدانه ای
که پیرایه سلطنت خانه ای.سعدی ( بوستان ).صدف را که بینی ز دردانه پر
نه آن قدر دارد که یکدانه دُر.سعدی ( بوستان ).و رجوع به ترکیب گوهر یکدانه شود.
- گوهر یکدانه ؛ دُرّ یکدانه. دُرّ یتیم. ( یادداشت مؤلف ). گوهری که بی مثل و مانند باشد. گوهری بی نظیر :
عیب توست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما
هریک اندر بحر معنی گوهر یکدانه ایم.سعدی.دُرّ یتیم گوهر یکدانه را زاشک
جزع دو دیده پر ز عقیق یمان شود.سعدی.مدار نقطه بینش ز خال توست مرا
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند.حافظ.یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین
دُرِّ یکتای که و گوهر یکدانه کیست.حافظ.تا کی ای گوهر یکدانه روا می داری
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد.حافظ.گریه شام و سحر شکر که ضایع نگشت
قطره باران ما گوهر یکدانه شد.حافظ.نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت
گوهر یکدانه را در دل دریا طلب.وحشی بافقی.|| گوهری را گویند که تمام آن به یک نسبت باشد. ( آنندراج ). || یکتا. فرید. وحید. ( یادداشت مؤلف ).