جیحون. [ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) رود. رودخانه. ( فرهنگ فارسی معین ). جیحون. [ ج َ ] ( اِخ ) جیحان. جاحان. جهان. رودی است در شام. رجوع به جیحان شود. جیحون. [ ج َ ] ( اِخ ) نهر بلخ که بخوارزم منتهی میشود. ( منتهی الارب ). آمویه. آبی است میان خراسان و ماوراءالنهر نزدیک بلخ. ( آنندراج ). رود بزرگ ترکستان که از فلات پامیر سرچشمه گرفته پس از مشروب کردن خیوه وارد دریاچه آرال میشود : زین سوی جیحون توان کشتی و پل ساختن هر دو چو زآنسو شدی از همه کم داشتن.خاقانی.جیحون فشان ز اشک و سمرقند گیر از آه تا ما نهیم نام تو خاقان صبحگاه.خاقانی.آب کز سر گذشت در جیحون چه بدستی چه نیزه ای چه هزار.خاقانی.که گفتت به جیحون درانداز تن چو افتاد هم دست و پایی بزن.سعدی. جیحون. [ ج َ ] ( اِخ ) رودی به آسیای صغیر و نام باستانی آن پیراموس است و این غیر جیحون آسیاست. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). جیحون. [ ج َ ] ( اِخ ) آقای محمد یزدی تاج الشعرا، از شعرای مشهور است. او راست : مرا ترکی است مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر سهالب مشتری غبغب هلال ابرو و مه پیکر چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ بود گل بیز و حالت خیز و سحرانگیز و غارتگر دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مهرش کین به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شکر. وی به سال 1318 هَ. ق. درگذشت. ( ریحانة الادب ج 1 ص 292 ).
معنی کلمه جیحون در فرهنگ معین
(جَ یا جِ ) [ ع . ] (اِ. ) رود، رودخانه .
معنی کلمه جیحون در فرهنگ فارسی
( اسم ) رود رودخانه . رودی به آسیای صغیر و نام باستانی آن پیراموس است و این غیر جیحون آسیاست .
معنی کلمه جیحون در فرهنگ اسم ها
اسم: جیحون (پسر، دختر) (عربی، فارسی) (طبیعت) (تلفظ: jeyhun) (فارسی: جيحون) (انگلیسی: jeyhun) معنی: رود، دریا، آمودریا، رود بزرگ، نام رودی در آسیای میانه، ( عربی )، نام رودخانه ای در آسیای میانه
معنی کلمه جیحون در دانشنامه عمومی
جیحون (خمیر). جیحون، روستایی در دهستان کهورستان بخش کهورستان شهرستان خمیر در استان هرمزگان ایران است. این روستا، مرکز دهستان کهورستان است. مردم روستا از اهل سنت و از شاخه شافعی هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی هستند. دارای ۳ باب آب انبار «برکه» و مسجد، دبستان و بانک. خانه بهداشت. مخابرات. مدرسه راهنمایی. جادهٔ اسفالته است و دارای مسجد جامع می باشد. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۴۳ نفر ( ۱۹۳ خانوار ) بوده است.
معنی کلمه جیحون در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:آمودریا
معنی کلمه جیحون در ویکی واژه
رود، رودجیحون یا آمودریا، جاری در آسیای میانه. محل وقوع جنگ دوازدهرخ که طرفین مرافه گودرز بود با پیران ویسه. بیامد چو نزدیک جیحون رسید/ به گرد لب آب لشکر کشید «فردوسی»
جملاتی از کاربرد کلمه جیحون
بارهای کز حرص رفتن خواهدی کش باشدی همچو جیحون جمله پای و همچو صرصر جمله پر
هر جا نم آبی ست به مژگان ترم بخش از قلزم و جیحون کف خاکی به سرم ریز
گمانند کاین پیش بیرون شود ز دشمن زمین رود جیحون شود
این روستا در دهستان جیحون دشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۵۹۹ نفر (۱۷۶خانوار) بودهاست.
اگر گردون ز بالا ماه بارد چرخ گردونی وگر جیحون به ساحل در فشاند رود جیحونی
این روستا در دهستان جیحون دشت قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۸۶ نفر (۱۷۶خانوار) بودهاست.
ز رشک وسعت دریای طبع پر گهرت کنار دریا از آب دیده جیحون باد
چو ز آن رود جیحون شد افراسیاب چو باد دمان تیز بگذشت آب
زدند پرده سرای تو بر لب دجله هنوز گرد سپاه تو بر لب جیحون
کتاب به نام سلطان ملکشاه یکم گردآوریشده و مقدمه و موخره منظوم بر آن افزوده شده است. نسخه مذکور در قرن نهم هجری برای پادشاه عثمانی سلطان محمد فاتح تحریر شده است. پاول هرن خاورشناس برجسته نخستین کسی است که از این دستنویس ارزشمند یاد کرده و در سال ۱۸۹۷ میلادی از آن در تصحیح لغت فرس اسدی سود جسته است (هرن، ص سیزده)[نیازمند منبع]. اختیارات شهنامه سالها پس از هرن در ایران مورد توجه برخی از شاهنامهشناسان قرار گرفت و چند بار درباره آن اظهار نظرهایی صورت گرفت که بعضاً مغایر یکدیگر بود و اخیراً در سال ۱۳۷۹ خورشیدی به کوشش مصطفی جیحونی و محمد فشارکی و به سرمایه مرکز خراسانشناسی آستان قدس رضوی به چاپ رسید.
آنچنان که از روی ظاهر واژهها بر میآید نام شهرهای قزوین و کاشان و همچنین نام دریای کاسپین محتمل هست که از نام این قوم باستانی گرفته شده باشد. نام کاسپین میتواند بصورت جمع واژهٔ کاسی باشد، و حرف «پ» در واژهٔ «کاسپی» نشانهٔ جمع بوده باشد. نام قوم کاسپین در نواحی چیترال هند نیز دیده میشود. ژورژکنتنو دانشمند و باستانشناس از محلی به نام «آریا کاشن» در نزدیک رود جیحون سخن میگوید.
به دامان قیامت پاک نتوان کرد مژگانم نم چشمی که من دارم به صد جیحون نمیباشد
بنابراین فقط الیاس بن اسد بود که در این سوی جیحون برخوردار از حکومت شد. همین قضیه باعث شد تا در میان فرزندان اسد، تنها حکومت وی دوام نیاورد و در معرفی سلطه طلبی دیگر عناصر قدرتمند و مدعی واقع شود حتی برخی منابع، امارت مستقل او بر هرات را نپذیرفته و او را نایب کسی همچون طلحه بن طاهر میدانند.
ندیدم نه هرگز شنیدم چنین که کردی کسی ز آب جیحون زمین
ابوعلی، عثمان بن سعید بغدادی شهرتیافته به ابن سَکَن (۹۰۶–۹۶۵م) محدث برجستهٔ عراقی ایرانیاصل در سدهٔ سوم هجری بود. نسبش به انوشیروان میرسد: سعید بن عثمان بن سعید بن سکن بن سعید ابن مصعب بن رستم بن کسرا انوشیروان. به مصر وارد شد و منابع کهن در توصیف سفرهایش برای فراگیری علم حدیث از «جیحون تا نیل» نوشتهاند. اثرش «صحیح المنتقی» بسیار مورد توجه اهل اندلس قرار گرفت و شروحی بر آن نگاشتهاند، ابن حزم آن را در ردیف صحیحهای ششگانه دانسته است.
به دستور خوارزمشاه اتسز، دست و پایش را بستند و به آب جیحون انداختند تا غرق شد.
دو نایب اند ز جود تو دجله و جیحون دو چاکرند ز حلم تو بوقبیس و حری
برخی از طوایف سکایی به درون پهنه مرکزی ایران روی آورده بودند و در کنارهٔ برخی مکانهای با طوایف ماد و پارس همسایه شدند. این تیرههای سکایی «بهصورت قبیلهای در ارتفاعات بالای جیحون نیز سکنی داشتند». این طایفههای سکایی در جنوب شرقی ایران نیز در منطقهای به نام «زرنگ» و «زرنج» حضور داشتند و فرماندهی آن ناحیه را نیز در دست داشتند. زرنگ به دلیل بودن سکاها «سکستان» (سگستان، سجستان، سیستان امروزی) نیز نام داشت.
عجب مدار که از معجز سرانگشتت شود زسنگ نگینت گشاده جیحونی