جوینده. [ ی َ دَ / دِ ] ( نف ) از جستن ، جستجوکننده. طالب. ( منتهی الارب ) ( فرهنگ فارسی معین ). - امثال : تا مثل باشد که هر جوینده ای یابنده است هرچه جوید خاطرت هم درزمان یابنده باد.ابن یمین. عاقبت جوینده یابنده بود ( سایه حق بر سر بنده بود... ).مولوی. || تفتیش کننده. پرسنده. ( فرهنگ فارسی معین ). ج ، جویندگان. || متتبع. محقق : زمانه سراسر پر از جنگ بود به جویندگان بر جهان تنگ بود.فردوسی.- جوینده راه ؛ مستشیر. مشاور. مهتدی. راه جوی : چنین داد پاسخ گرانمایه شاه که ای پهلوانان جوینده راه.فردوسی.یکی مرد بیدار جوینده راه فرستاد نزدیک کاوس شاه.فردوسی.بموبد چنین گفت جوینده راه که اکنون چه سازیم با ساوه شاه ؟فردوسی.- جوینده کام : بر آن نامداران جوینده کام ملوک طوایف نهادند نام.فردوسی.
معنی کلمه جوینده در فرهنگ معین
(یَ دِ ) (ص فا. ) جستجو کننده .
معنی کلمه جوینده در فرهنگ عمید
جستجوکننده، طلب کننده، کاوش کننده: گر گران و گر شتابنده بُوَد / آن که جوینده ست یابنده بُوَد (مولوی: ۳۷۲ ).
معنی کلمه جوینده در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- جستجو کننده طلب کننده . ۲- تفتیش کننده پرسنده . جمع : جویندگان .
معنی کلمه جوینده در ویکی واژه
جستجو کننده.
جملاتی از کاربرد کلمه جوینده
همچنین جویای درگاه خدا چون خدا آمد شود جوینده لا
خاک پایش را سکندر از برای تاج سر چون خضر مر آبحیوان را بجان جوینده باد
هان ای دل پرسنده که دلدار کجای است تو ای دل جوینده و پرسنده کجایی
گر ایدون که ناچار گردان سپهر دگرگون نماید به جوینده چهر
آلفرد پاکر در سال ۱۸۷۴ به جرم آدمخواری به ۴۰ سال حبس محکوم شد. او که جوینده طلاهای زیر خاکی بود، در مأموریتی ویژه به همراه پنج تن دیگر به کوههای کلرادو فرستاده شد. دو ماه بعد پس از اینکه آلفرد تنها از این سفر بازگشت از وی پرسیده شد چرا تنهاست؟ او در پاسخ گفت در یک دفاع شخصی مجبور شده آنها را بکشد و برای اینکه بتواند زنده بماند گوشت شرکای خود را خوردهاست.
جویندهٔ جان آمده ای عقل زهی کو دلخواه جهان آمدهای قوم خهی کو
کورکورانه همی رفت آن جوان عامه اش جوینده پیدا و نهان
چهارمین قسمت در سری بازیهای آنچارتد که با حفظ سبک بازیهای پیشین، توسط شرکت ناتی داگ در مه ۲۰۱۶ بهطور انحصاری برای کنسول پلیاستیشن ۴ منتشر شد. نیتن دریک شخصیت اصلی این مجموعه یکبار دیگر در این نسخه حضور دارد و به عنوان یک جوینده گنج بازنشسته، به ناچار به دنیای دزدان باز میگردد.
ز ایران سوی غرب پویندهاند شما را در آن ملک جویندهاند
شکر لب بوسه ها بر کام جان داد لب جوینده از اظهار فارغ
عاشق: جوینده حق را گویند با وجود دوستی تمام و جدّ بلیغ. (رساله اصطلاحات، عراقی)
قند طوطی خورد که گوینده است قوت خود را به صدق جوینده است