معنی کلمه جهرم در لغت نامه دهخدا
جهرم. [ ج َ رُ ] ( اِخ ) شهر جهرم مرکز شهرستان جهرم و بخش کوهک ، نام قدیمی آن گهرم ( زمین گرم ) و جهرم معرب آنست. این شهر از شهرهای بسیار قدیم ایران بوده ، فردوسی در شاهنامه از آن در عصر ساسانیان نام برده و مستوفی در نزهةالقلوب بانی آنرا بهمن بن اسفندیار میداند. فاصله این شهر تا شیراز 200 و تا لار 166 و تا فسا70 کیلومتر و در مسیر شوسه شیراز - بندر لنگه - بندر عباس واقع است. آب مشروب شهر عموماً از چاه است. شهرداری آن مشتمل بر ده کوی است. جمعیت آن مطابق آخرین آمار بالغ بر 25820 تن میشود. شغل مردم این شهر تجارت و کسب و زراعت و مخصوصاً تربیت نخل است. کلیه ادارات دولتی وپادگان نظامی و شعبه بانک ملی در شهر وجود دارد و بعلاوه دارای دبیرستان و دبستانهای دخترانه و پسرانه و کارخانه پنبه پاک کنی و کارخانه برق و یخ مصنوعی است. شهر جهرم از لحاظ اقتصادی اهمیت مخصوص داشته و از مهمترین شهرهای فارس در صدور خرما، لیمو، آب لیمو،تنباکو، برنج ، پنبه و پوست و پشم و روغن میباشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). شهری است بپارس از شهرهای قدیم که پیش از اردشیر بابکان معمور بوده است. در این شهر نوعی حصیر بافند که ممتاز است و آنرا بعربی جهرمیه گویند. جهرم و پسا و داراب جرد پیش از شیرازمعمور بوده اند. در سال بیستم هجری سپاه اسلام این بلاد را متصرف شدند. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). جهرم از بلوکات ولایات خمسه فارس بطول 27 و عرض 18 کیلومتر، حد شمالی خفر و فسا و حد شرقی دارابگرد و حد غربی قیروکارزین. آب و هوا معتدل و گرمسیری ، خرمای آن مشهور است ، جمعیت آن در حدود 35000 تن. مرکز جهرم 6000 تن. عده قری 32 قریه. ( فارسنامه ابن البلخی ).