جنبیدن

معنی کلمه جنبیدن در لغت نامه دهخدا

جنبیدن. [ جُم ْ دَ ] ( مص ) حرکت کردن. ( حاشیه برهان چ معین ). تکان خوردن. لرزیدن. مضطرب شدن. ( حاشیه برهان ).

معنی کلمه جنبیدن در فرهنگ معین

(جُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - حرکت کردن . ۲ - لرزیدن .

معنی کلمه جنبیدن در فرهنگ عمید

۱. تکان خوردن، به حرکت آمدن، حرکت کردن.
۲. به لرزه درآمدن.

معنی کلمه جنبیدن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( جنبید جنبد خواهد جنبید بجنب جنبنده جنبان جنبیده جنبش ) ۱- حرکت کردن جنبش کردن تکان خوردن . ۲- لرزیدن . ۳- مضطرب شدن .

معنی کلمه جنبیدن در ویکی واژه

برگرفته از پارسي ميانه:jumbidan ،ماده ماضي: jumbid، جعلي است از ماده مضارع و پسوند id-. ماده مضارع:-jumb برگرفته از ايراني باستان: -yum به معني "حركت كردن،جنبيدن"
حرکت کردن.
لرزیدن.
كنش حركت كردن و تكان خوردن از جا بجنبد لشكري كز فتنه عالم پرشود/گر غمزه را فرمان دهد جنبيدن مژگان تو «وحشي بافقي»
بررسي ريشه شناختي فعل هاي زبان پهلوي،فرهنگستان زبان و ادب فارسي،نشر آثار،1384

جملاتی از کاربرد کلمه جنبیدن

عرق جنسیت چو جنبیدن گرفت سر به زانو بر نهادند از شگفت
هر کس سخن از مقام خود می گوید جنبیدن هر کسی از آن جاست که اوست
اهل غیرت را نمی باشد زبان عرض حال نبض این بیمار، جنبیدن نمی داند که چیست
باخبر باش که خواب عدم آن خوابی نیست که ز جنبیدن بال مگسی برخیزی
دیوانه بهار دید گفتا که دَی است جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است
پراگنده بر گرد کشور خبر ز جنبیدن شاه پیروزگر
حلی بندی که بی‌جنبیدن دست عروسان را به قدرت حیله‌ها بست
از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود گر غمزه را فرمان دهد جنبیدن مژگان تو
جنبیدن این پرده دل افروز گواهیست کندر پس این پرده پر از عربده ماهیست
واژه اضطراب از عربی به معنی جنبیدن و موج زدن و تحرک آمده‌است. برابر آن در فارسی پریشانی و ناآرامی است.
سنگ را پَر می‌دهد شوقِ عزیزانِ وطن ای کم از سنگِ نشان، از جا نجنبیدن چرا