عروسان
معنی کلمه عروسان در لغت نامه دهخدا

عروسان

معنی کلمه عروسان در لغت نامه دهخدا

عروسان. [ ع َ ]( اِخ ) دهی است از دهستان جندق بیابانک بخش خوربیابانک شهرستان نائین. سکنه 105 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

معنی کلمه عروسان در فرهنگ فارسی

ده از دهستان حندق بیابانک بخش خوربیابانک شهرستان نائین آب آن از قنات محصول : غلات

معنی کلمه عروسان در دانشنامه عمومی

عروسان ( نائین ) ، روستایی از توابع دهستان بیابانک بخش مرکزی شهرستان خور و بیابانک در استان اصفهان ایران است.
این روستا در مرکزیت روستاهای جنوبی خوربیابانک قرار گرفته است؛ که در مسیر گردشگرانی که برای بازدید از مناطق کویری می آیند قرار گرفته است. از صنایع موجود در این روستا می توان به کارخانه بسته بندی خرما و مواد غذایی، مرغداری و . . نام برد. شغل اصلی اکثریت مردم این منطقه کشاورزی می باشد که در کنار آن قالیبافی و صنایع دستی نیز وجود دارد.
در هفت فرسنگی شمال خور قرار دارد و یکی از آخرین آبادی های حاشیۀ جنوبی کویر نمک است و در شمال آن دریای گسترده کویر تا افق دوردست امتداد دارد. آب آن از قنات و شیرین اما میزان آن کم است و تا چند سال پیش آب آشامیدنی خور از این مزرعه تأمین می شد. دهکده در میان تپه هایی محصور است و در بهار سال آب قنات آن افزایش می یابد. به هر حال با شیوه استخربندی آبیاری می شود. سون هدین که روزی در این مزرعه اتراق کرده درباره آن چنین می گوید:
"در آرِسون جلو قنات استخری قرار دارد که شترها از آن آب می نوشند. در کنار ده روی تپه ای برجی قرار دارد که 150 سال عمر دارد و یادگار زمانی است که هنوز بلوچ های سیستانی آرامش منطقه را به هم می زدند . . . "
این روستا در دهستان بیابانک قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه عروسان

چو شخص دلیران همه پر ز زخم چو دست عروسان همه در صور
چو تاجم عروسان بسر میزدند چو پیرایه‌ام، بر کمر میزدند
مشنو که سر زلف عروسان بهاری آشفته ی آن سنبل گلبوی تو نبود
عروس صبح را بیدار شد بخت عروسانه بر آمد بر سر تخت
به شرق و غرب عالم چون عروسان کنندش جلوه ایام و لیالی
که احسنت ای زمان و ای زمین زِه عروسان را به دامادان چنین ده
خه‌خه آن ماه نو ذی‌الحجه کز وادی العروس چون خم تاج عروسان از شبستان دیده‌اند
خیزید و می آرید که هنگام بهار است رخسار عروسان چمن همچو نگار است
عیسوی دم باد و احمد دیم و چشم حادثات در شکر خواب عروسان از دم از دیم او
چادر افکنده عروسان روح در طلب شاه جهان آمدند