معنی کلمه جنابت در لغت نامه دهخدا
- غسل جنابت ؛ غسلی که جُنُب با قصد قربت باید انجام دهد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جنابة شود.
جنابة. [ ج َ ب َ ] ( ع اِ ) ناقه که با دراهم بکسی دهند تا بدان غله آرد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || منی . ( منتهی الارب ). نجاست. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) بیگانگی. || غریبی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جنابة. [ ج َ ب َ ] ( ع مص ) جنب گردیدن.( منتهی الارب ). نجس شدن. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) دوری. ( منتهی الارب ). رجوع به جنابت شود.
جنابة. [ ج َن ْ نا ب َ ] ( اِخ ) شهری است محاذی خارک ، و از آن شهرند گروه قرامطه. ( منتهی الارب ). شهر کوچکی است در سواحل فارس ، منجمان گویند این شهر دراقلیم سوم قرار دارد، طول آن از جهت مغرب 77 درجه وعرض آن از جهت جنوب 30 درجه است. ( معجم البلدان ).