معنی کلمه جن در لغت نامه دهخدا
جن. [ ج ِن ن ] ( ع اِ ) پری و دیو. ( برهان ). پری. ضد انس. || فرشتگان. ( منتهی الارب ). || هر چیز پوشیده از حواس از ملئکه و شیاطین. ( اقرب الموارد ). || دل. قلب. ( برهان ). || اول هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): کان ذلک فی جن شبابه ؛ اول و نخست. ( برهان ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکوفه گیاه. || ( اِمص ) پوشیدگی. || لا جن ؛ ای لا خفاء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نوی در مقابل کهنگی. ( برهان ). || جن لیل ؛ تاریکی شب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جن الناس ؛ جماعت مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
جن. [ ج َن ن ] ( ع مص ) پوشیدن شب ( بوسیله تاریکی ). ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دفن کردن مرده را. || پوشیده و پنهان شدن ، و به این معنی فعل آن بطورمجهول استعمال شود. || پوشیده گردیدن در زهدان. || دیوانه گردیدن. ( منتهی الارب ).
جن. [ ج ِن ن ] ( اِخ ) دهی است در دامن کوه ثلج. ( منتهی الارب ).