جف

جف

معنی کلمه جف در لغت نامه دهخدا

جف. [ ج َ / ج ُف ف ] ( ع اِ ) جماعت مردم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گروهی مردم. ( مهذب الاسماء ). || عدد بسیار. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ج ، جفوف.
جف. [ ج َف ف ] ( ع مص ) فراهم آوردن و بردن مال خود را. ( تاج العروس ). || خشک کردن : «حین یجف علیه الهواء»، «ثوبه یجف علیه »( دزی ). || خشک شدن : «ینبت کثیراً ببرکة الفیل اذا جف عنها الماء». ( دزی ). || درازبودن جامه کسی برای او: «ثوبه یجف علیه ». ( دزی ).
- جف القلم ؛ ( از جف القلم بما هو کائن الی یوم الدین ) یعنی قلم بر آنچه مقدر است و در لوح محفوظ آمده خشک گردید و آنچه بر قلم تقدیر رفته تغییر نپذیرد. مجازاً به معنی گذشت و تغییر نپذیرد بکار میرود :
همچنین تأویل قد جف القلم
بهر تحریض است بر شغل اهم.مولوی.راز پنهان با چنین طبل و علم
آب جوشان گشته از جف القلم.مولوی.معنی جف القلم کی این بود
که جفاها با وفا یکسان شود
بل جفا را هم جفاجف القلم
و آن وفا را هم وفا جف القلم.مولوی.رجوع به مثنوی مولوی ، دفتر پنجم زیر عنوان «معنی جف القلم...» و امثال و حکم ج 2 ص 584 شود.
جف. [ ج َف ف ] ( ع ص ) پژمرده و محو. ( غیاث ).
جف. [ ج ُف ف ] ( ع اِ ) غلاف شکوفه خرما. ( منتهی الارب ). پوست کارد . ( مهذب اسماء ). || پوست غنچه شکوفه ناشکفته. || ظرفی از چرم که سربند ندارد. || مشک کهنه که نیم آنرا ببرند و مانند دلو سازند. || تغار تراشیده از بیخ درخت خرما. || پیر کهنسال. || هر چیز میان تهی و کاواک. ( منتهی الارب ).
- جف الشی ؛ شخص آن. ( ذیل اقرب الموارد ).
- جف مال ؛ مصلح آن. ( منتهی الارب ). مصلح چارپایان.
جف. [ ج ُف ف ] ( اِخ ) جد اخشید، محمدبن طغج فرغانی امیر مصر. ( تاج العروس ). رجوع به اخشید در همین لغت نامه شود.

معنی کلمه جف در فرهنگ معین

(جَ فَّ ) [ ع . ] (ص . ) خشک ، بی آب ، پژمرده .
(جُ فّ ) [ ع . ] (اِ. ص . ) ۱ - هر چیز تُهی . ۲ - سالخورده ، کهن .

معنی کلمه جف در فرهنگ عمید

خشکی.

معنی کلمه جف در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- خشک ( کاه ) پژمرده . ۲- میان تهی ( مانند نی ) تو خالی . ۳- پوست شکوف. خرما غلاف شکوف. خرما. ۴- ظرفی از چرم که سر بند ندارد.
غلاف شکوفه خرما پوست کارد یا پوست غنچه شکوفه نا شکفته یا ظرفی از چرم که سر بند ندارد . یا پیر کهنسال .

معنی کلمه جف در دانشنامه عمومی

جف (فیلم ۱۹۶۹). «جف» ( انگلیسی: Jeff ) یک فیلم به کارگردانی ژان ووترا است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آلن دلون و ژرژ روکیه اشاره کرد.

معنی کلمه جف در ویکی واژه

مترادف با جفت در زبان فارسی.
هر چیز تُهی.
کهن، سالخورده.
خشک، بی آب، پژمرده.

جملاتی از کاربرد کلمه جف

اطیب الا شیاء عندی فی اوان المهر جان شرب راح فاشربوها من کؤوس کالجفان
فعالیت‌های اجرایی و علمی مرادیان همزمان با تحصیل دردانشگاه بغداد با تدریس در دبیرستان علوی ایرانیان نجف اشرف و دبیرستان شرافت بغداد و استخدام در وزارت آموزش و پرورش ایران شروع شد که در مرحله بعدی پس از بازگشت به کشور به تدریس در دبیرستان‌های البرز، گواشیر و واحدی پرداخت و در سال ۱۳۴۹ نیز رسماً به‌عنوان استاد زبان و ادبیات عربی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد.
تا گدائی در شاه نجف یافت صغیر پای بر ملک جم و دولت قارون زده است
این روستا در دهستان جفال قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱٬۴۰۴ نفر (۲۲۷خانوار) بوده‌است.
ابراهیم فتحی (زاده ۳۰ شهریور ۱۳۶۱ - نجف‌آباد) ووشوکار اهل کشور ایران است.
چون در نجف ز سینۀ شیر خدا گذشت اندر مدینه بر جگر مصطفی رسید
۱۳۱۰: هجرت به نجف و ادامهٔ تحصیل نزد علمای بزرگ نجف
از لطافت هست تا حدی که جفتش در جهان کس نبیند غیر ازین فیروزه طاق زرنگار
جور خوبان جفا پیشه فروغی را کشت تا دم از محکمی عهد وفاداران زد
میر چون جفت دین و داد بود خلق را دل ز عدل شاد بود
اولین اثر موسیقی او در سال ۱۳۸۰ با عنوان عروسک و کوچه دلواپسی با همراهی پویان نجف تولید شد که بیشتر با این ترانه شناخته می‌شد.
منت جفا ز وفا برگزیده آمده ام! تو را گمان که وفایت شنیده آمده ام؟!
روی کرد او بدان سوار و بگفت شکر حق را که با تو گشتم جفت
در حشرات این زیرراسته بال‌های عقبی دست‌کم دارای سه سلول بسته هستند و در دوره لاروی علاوه بر پاهای رشدکرده سینه‌ای، دارای هشت جفت پای کاذب شکمی نیز هستند.
آغل جفت‌گیری به این معنی است که، در حالت ایدئال، گروهی از ماده‌ها به آغل نر آورده می‌شود و او در حالی که در آغل هستند به همه آنها خدمات می‌دهد. این سیستم جفت‌گیری کم زحمت‌ترین است زیرا ماده‌ها به دلخواه خود رها می‌شوند تا جفت‌گیری کنند. این جفت‌گیری از نظر قدرت و کارایی نر نیز کمترین کارایی را دارد زیرا آنها از نظر اعمال قدرت خود نیازی به انجام کار زیادی ندارند.
چو بانو به پیوند خود گشت جفت نماندست این راز اندر نهفت
عنایت با من اولی تر که تا دیدم جفا دیدم
همیشه جفتم غریوم که باز نتوان داشت غریب را ز غریو و غراب را ز نعیب