جدب. [ ج َ ] ( ع مص ) در عربی به معنی عیب کردن باشد. ( برهان ). عیب کردن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): فی الحدیث جَدب عمرُ السمَر بعدَ العتمه ؛ اَی عابه. ( از اقرب الموارد ). فیالک مِن خدّ اسیل ،و منطق رخیم ، و من خلْق تعلّل َ جادبُه.ذو الرمة ( از اقرب الموارد ). || خشک و بی نبات شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ع اِ ) تنگسال. ( منتهی الارب ). خشکسالی محْل. ( از اقرب الموارد ). قحط. خلاف خصب. ( یادداشت مؤلف ).تنگی. ( زمخشری ): مرت علیهم سنو جدب. ( از اقرب الموارد ). || عیب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مغز درخت خرما و آن را پیه درخت خرما نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). به عربی شح النخلةو قلب النخلة خوانند. گزندگی زنبور را نافع است. ( برهان ). دل خرما نیز گویند و مانند مغز بادام باعسل وشیرینی خورند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ج ِ جدبة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جدبه شود. - مکان جدب ؛ جای خشک بی نبات. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).جائی قحط زده. ( یادداشت مؤلف ). جدب. [ ج ِ دَب ب ] ( ع ص ، اِ ) علم است تنگسال را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بی ثمر. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه جدب در فرهنگ معین
(جَ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - تنگسالی ، بی - حاصلی . ۲ - عیب کردن . ۳ - نازایی .
معنی کلمه جدب در فرهنگ عمید
خشکسالی، قحطی.
معنی کلمه جدب در فرهنگ فارسی
۱-( اسم ) تنگسالی خشکسکالی قحط. ۲-( مصدر ) عیب کردن . ۳- ( اسم ) عیب . در عربی بمعنی عیب کردن باشد یا خشک و بی نبات شدن .
معنی کلمه جدب در ویکی واژه
تنگسالی، بی - حاصلی. عیب کردن. نازایی.
جملاتی از کاربرد کلمه جدب
ابوالحسن عِراقی (متوفی غزنه ۴۲۹ق) دبیر، سپاهی و شاعر ایرانی. در دستگاه دیوانی غزنویان خدمت میکرد و در مسعود کاتب و دبیر خاص پادشاه بود. مسجدبالاسر در شهر مشهد از موقوفات اوست و گویا قبر او نیز همانجا بودهاست.
رب العالمین گفت: کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ این آیت حجت است بر مشرکان عرب که اصل بعث را منکر شدند، و حجت است بر قومی فلاسفه که بعث اجساد و اعیان را منکراند. فان هذا القتیل احیی بعینه یشخب دما. و روی انّ ابا رزین العقیلی سئل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کیف یحیی اللَّه الموتی؟ قال یا ابا رزین، أما مررت بارض مجدبة؟ قال بلی یا رسول اللَّه قال ثم مررت بها مخصبة؟ قال بلی یا رسول اللَّه قال کذلک النشور.
إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ یعنی: ان امسک اللَّه المطر او مسک جمیع اسباب الرّزق، و قیل معناه: من الّذی یوسّع علیکم نعمکم ان ضیّق علیکم فیعاقبکم بالجدب و القحط «بَلْ لَجُّوا» ای تمادّوا. «فِی عُتُوٍّ» ای استکبار عن الحقّ و عن الدّاعی الیه «وَ نُفُورٍ» عن قبول الحقّ فیفرّون منه ثمّ ضرب مثلا فقال: أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ معناه: أ فمن یمشی مطرقا لا یلتفت الی الطّریق و اختلافها ارشد ام الّذی یرفع رأسه ینظر الی الجادة و هذا مثل ضربه اللَّه للکافر و المؤمن، فالکافر یَمْشِی مُکِبًّا عَلی وَجْهِهِ راکبا رأسه فی الضّلالة و الجهالة اعمی العین و القلب لا یبصر یمینا و شمالا.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً، غنی و صحة و غیثا و خصبا، فَرِحُوا بِها فرح البطر وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ جدب و قحط إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ، ییأسون من رحمة اللَّه و هذا خلاف وصف المؤمن، فانّ المؤمن یشکر اللَّه عند النعمة و یرجو ربّه عند الشدّة قرأ بصری و الکسائی یَقْنَطُونَ بکسر النون و الباقون بفتحها من قنط.
فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصرة و ابو بکر، و قرأ الآخرون إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ علی الجمع و اراد برحمة اللَّه المطر لانّه انزله برحمته علی خلقه، و الخطاب و ان توجه نحو النبی فالمراد به جمیع المکلفین و المعنی فانظر الی حسن تأثیره فی الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، ای من فعل هذا هو الذی یحیی الموتی یوم القیامة، وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُمْ این از بهر آن گفت که ایشان در روزگار قحط و شدّت ضعیف و نزار شده بودند لقلّة غذائهم فی الجدب. و قیل: معناه و یزدکم عزّا الی عزّکم بکثرة عددکم و اموالکم و اولادکم و ذلک انّ اللَّه حبس عنهم القطر و اعقم ارحام نسائهم فوعدهم هود (ع) المطر و الاولاد علی الایمان و الاستغفار و التوبة، وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ای لا تعرضوا عمّا ادعوکم الیه من التّوحید مقیمین علی الکفر قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ ای برهان و حجة، وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا ای لا نترک عبادة آلهتنا عَنْ جهة قَوْلِکَ، وَ ما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ مصدقین إِنْ نَقُولُ ای ما نقول فیک «الّا» قولنا «اعتراک» اصابک بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ یعنی بجنون و خبل بسبب سبّک ایّاها فصرت تتکلم بما نسمع، یقال عراه و اعتراه اذا الم به.
واجدی و وجدبخش هر وجود چه غم ار من یاوه کردم خویش را
و گفتهاند احسن القصص درین آیة قصه یوسف است و آن را احسن القصص گفت از بهر آن که مشتمل است این قصّه بر ذکر مالک و مملوک و عاشق و معشوق و حاسد و محسود و شاهد و مشهود و ذکر حبس و اطلاق و سجن و خلاص و خصب و جدب و نیز در آن ذکر انبیاء است و صالحان و ملائکه و شیاطین و سیر ملوک و ممالیک و تجار و علما و جهال و صفت مردان و زنان و مکر و حیل ایشان، و نیز در آن ذکر توحید است و عفّت و ستر و تعبیر خواب و سیاست و معاشرت و تدبیر معاش، و نیز قصّهای که از بدایت آن تا بنهایت روزگار دراز برآمد و مدت آن برکشید، از عهد رؤیای یوسف تا رسیدن پدر و برادران بوی هشتاد سال بقول حسن و چهل سال بقول ابن عباس. و قیل احسن القصص لخلوّه عن الامر و النهی الّذی سماعه یوجب اشتغال القلب «بِما أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» این «ما» را ماء مصدر گویند، ای بایحائنا الیک هذا القرآن، یعنی ترا از قصّه یوسف خبر دادیم باین قرآن که بتو فرو فرستادیم. «وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِینَ» عن قصّة یوسف و اخوته لانّه محمّد (ص) انّما علم ذلک بالوحی.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور علی اربعة اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبة و الاستیلاء. و معنی الایة: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذی یعده الناس فسادا فی البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا علی انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادی و المفاوز و بالبحر المدائن و القری الّتی علی المیاه الجاریة. قال الزجاج: کل بلد ذی ماء جار فهو بحر و العرب تسمّی القریة و المدینة بحرة. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینة القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف فی البرّ و البحر، یعنی هو معروف فی الدنیا. و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمة: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّة المطر کما یؤثر فی البر یؤثر فی البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الی وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فی فیه من المطر صار لؤلؤا. و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنی آدم اخاه و فی البحر غصب الملک الجائر السّفینة. قال الضحاک: کانت الارض خضرة مونقة لا یأتی ابن آدم شجرة الّا وجد علیها ثمرة و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ذکر الایدی هاهنا و فی قوله بما قدّمت یداک کلام عربی یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعی و لا اثر. و فی الخبر: هذه یدای و ما جنیت بهما علی نفسی، لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا ای لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازی بالبعض محنة و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکی یرجعوا عن کفرهم الی الایمان و عن المعصیة الی الطاعة.
اسحاق با تمدید قرارداد دوباره با شهرداری در لیگ برتر ۹۸_۹۹ بازی کرد و در اولین حضور و تجدبه لیگ برتری شهرداری با انجام ۲۶ بازی با ۱۱ پیروزی مقابل حریفان با کسب ۳۷ امتیاز به مقام قابل قبول ۸ هشتمی دست پیدا کردن.
و بدو تیمّم آنست که عائشه روایت کند، و این خبر در صحیح است، گفت: یا رسول خدا (ص) در بعضی از سفرها بیرون شدیم، چون به ذات الجیش رسیدیم، عقد من گم شد، و آنجا قطرهای آب نبود با کس، و دشتی مجدب بینبات و بیآب بود. مصطفی (ص) آنجا بیستاد، و مردمان برجستن آن برخاستند. مردمان ابو بکر را گفتند: بینی که عائشه چه کرد؟ رسول خدا و یاران را اینجا موقوف کرد، و با هیچ کس قطرهای آب نه، در دشتی خشک.
مؤلف کتاب، ماجدبن محمد بحرانی، احتمالاً مربی و معلم شاه طهماسب ثانی بودهاست. اخلاق طهماسبی در نیمه اول قرن دوازدهم هجری و مقارن با زوال حکومت صفوی نوشته شدهاست. این کتاب باآنکه یک اثر ادبی برجسته نیست، اما نثری ساده و یکدست دارد که البته گاه لغات و ترکیبات ناخوشایند نیز در آن دیده میشود. اخلاق تهماسبی از نظر انعکاس برخی حوادث زمان حیات نویسنده و به لحاظ تاریخ اجتماعی اواخر عصر صفوی، خالی از اهمیت نیست.
مالی ارانی کانی قد زرعت حصاً فیالارض جدب و وجه الارض صفوان