گزندگی

معنی کلمه گزندگی در لغت نامه دهخدا

گزندگی. [ گ َ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) عمل گزیدن : گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمؤمنین دریغ و درد، اندوه و غم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ). و رجوع به گزیدن شود.

معنی کلمه گزندگی در فرهنگ عمید

گزنده بودن، عمل گزنده.

معنی کلمه گزندگی در فرهنگ فارسی

عمل گزنده : گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمومنین دریغ و درد اندوه و غم .

جملاتی از کاربرد کلمه گزندگی

گزندگیست، چو خاری که خفت آرد بار زبان نرم، نهالی که عزت آرد بار!
به دست مرد ز گیرائی فسون صلاح گزندگی شده بیرون ز طبع مارسنان
در عهد ماست زخمی خار گزندگی بیچاره یی که همچو گلشن جامه پاره است