جاهلانه. [ هَِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) بنادانی. از روی جهالت : از روی جهل ندانم که چه کار جاهلانه کرده ام. ( منتخب قابوس نامه ص 39 ). خدای از تو طاعت بدانش پذیرد مبرپیش او طاعت جاهلانه.ناصرخسرو.خالقی کو اختر و گردون کند امر و نهی جاهلانه چون کند.مولوی.
معنی کلمه جاهلانه در فرهنگ عمید
۱. مانند جاهلان. ۲. از روی جهالت، به نادانی.
معنی کلمه جاهلانه در فرهنگ فارسی
از روی جهالت
جملاتی از کاربرد کلمه جاهلانه
از پی کابین غفلت از ره شهوت حلقه فرو کوفت جاهلانه بر آن در
تا مردی برسید و کودک را بر آن صفت بدید، رسن بگرفت و از چاه برآورد. حال بنده همین بود که در ساحت صبوت به میدان مسابقت بر مرکب نهمت به چوگان غفلت، گوی شهوت ربوده بود و عنان عقل و خرد به شیطان موسوس هوا داده و در هاویه هوا، زمام کام به دست غول غفلت سپرده و متابعت لعب و لهو بر خود لازم شمرده و چون موسم صبوت گذشت و هنگام عقل و تجربت رسید، از اخلاق جاهلانه اعراض نمودم و بر کسب علم و تحصیل دانش و ادخار حکمت، اقبال کردم و بدانستم که عالم جهل ظلمانیست و عالم علم نورانی و علم در وی چون آب حیات و جمله موجودات چون سنگ و سفال و خزف و صدف اند و لعل و گوهر در وی حکمت و دانش است. تا خردمندان در ظلام ضلال، آب حیات حکمت طلب کنند و از خزف و صدف و حجر و مدر او زر و گوهر حکمت و علم بیرون آرند و بدان استکمال نفس یابند.
هزاران هزاران گروگان شدهاست به آتش بدین جاهلانه مقال
خالقی که اختر و گردون کند امر و نهی جاهلانه چون کند
برخی اظهار نظرهای مسئولان دولتی مبنی بر این است که چون اسیدپاشیها در اصفهان همزمان با بررسی طرح «حمایت از آمرین به معروف و ناهیان از منکر» در مجلس صورت گرفته، به نظر میرسد عاملان این کار یا با حمایت مستقیم از سرویسهای جاسوسی بیگانگان حرکت میکند یا جاهلانه در زمین دشمن بازی میکنند.
حکایت: گویند روزی افلاطون نشسته بود، با جملهٔ خاص آن شهر، مردی به سلام وی درآمد و بنشست و از هر نوعی سخن میگفت، در میانهٔ سخن گفت: ای حکیم، امروز فلان مرد را دیدم که حدیث تو میکرد و ترا دعا و ثنا میگفت که افلاطون حکیم سخت بزرگوارست و هرگز چو او کس نباشد و نبوده است: خواستم که شکر او به تو رسانم. افلاطون حکیم چون این سخن بشنید سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد. این مرد گفت: ای حکیم از من ترا چه رنج آمد که چنین دلتنگ شدی؟ افلاطون حکیم گفت: مرا ای خواجه از تو رنجی نرسید ولکن مصیبتی ازین بزرگتر چه باشد کی جاهلی مرا بستاید و کار من او را پسندیده آید، ندانم که چه کار جاهلانه کردهام که به طبع او نزدیک بوده است و او را خوش آمدهاست و مرا بستوده، تا توبه کنم از آن کار، مرا این غم از آن است که هنوز جاهلم که ستودهٔ جاهلان هم جاهلان باشند و هم درین معنی حکایتی یاد آمد:
خدای از تو طاعت به دانش پذیرد مبر پیش او طاعت جاهلانه
پرواز کن، ولی نه چنان دور ز آشیان منمای فکر و آرزوی جاهلانهای
این است سخن ما اندر کتابت، سپس سخن اندر قول، و پس از این سخن گوییم اندر قول و کتابت الهی بر ترتیب آفرینش و مر عقلا را به حجت های مقنع و برهان های روشن ظاهر کنیم که قول و کتابت خدای تعالی کدام است، تا بدانند که (ما) مر دین حق را بر بصیرت پذیرفته ایم نه به تقلید و بنیاد دین خدای بر عقل است نه بر تکلیف جاهلانه، چنانکه جهال امت پندارند. والله الموفق.