ظلام

معنی کلمه ظلام در لغت نامه دهخدا

ظلام. [ظَ ] ( ع اِ ) تاریکی ، یا تاریکی اول شب :
خفته از آنی که نبینی ز جهل
در دل تاریک همی جز ظلام.ناصرخسرو.وز دل به چراغ دین و علم حق
نتواند برد مر ظلامش را.ناصرخسرو.تا مه و مهر فلک والی روزند و شبند
تا شب و روز جهان اصل ظلام است و ضیاست.مسعودسعد.چون زلف تو هواش ظلام از پس ظلام
چون کار من زمینش عقاب از پس عقاب.مسعودسعد.مهری و هرگز مباد هیچ کسوفت
دهری و هرگز مباد هیچ ظلامت.مسعودسعد.از پی یک نور مبین صد ظلام
وز پی یک نوش مخور صد شرنگ.مسعودسعد.چون مهر باد روز بقای تو بی ظلام
چون چرخ باد ساعت عمر تو بی غیر.مسعودسعد.شاه ستارگان... جمال جهان آرای را به نقاب ظلام بپوشانید. ( کلیله و دمنه ).
داد به گیتی ظلام سایه خاک سیاه
یافت ز انجم فروغ انجمن کهکشان.خاقانی.غره بامداد بر صفحه ادهم ظلام پیدا گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
گر تو نشناسی کسی را از ظلام
بنگر او را کوش سازیده ست امام.مولوی.کجا نور باشد چه جای ظلام
کجا ماه باشد چه جای سهاست.؟|| ( مص ) تاریک شدن شب. ( تاج المصادر بیهقی ). تاریک شدن. ( زوزنی ).
ظلام. [ ظِ ] ( ع اِ ) نوعی از گیاه نرم که شاخ تر و دراز دارد. || آسان و اندک از هر چیزی. || ( مص ) به چشم بد دیدن در. و منه : نظر الی ظِلاماً؛ أی شزراً. || مظالمه. ستم کردن.
ظلام. [ ظِ ] ( ع اِ ) ج ِ ظلمت :
تا نگردی او ندانی اش تمام
خواه آن انوار باشد یا ظلام.مولوی.
ظلام. [ ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ ظُلم.
ظلام. [ ظَل ْ لا ] ( ع ص ) ظِلّیم. بسیارستم. ظلوم. ستمکارسخت. ستمکاره. || مطلق ظالم : وان اﷲ لیس بظلام للعبید. ( قرآن 182/3 ). ج ، ظلامون. || ( اِ ) گیاهی است نرم دارای شاخ تر و تازه و دراز و بدان ظِلام ( به تخفیف لام ) نیز گفته میشود.

معنی کلمه ظلام در فرهنگ معین

(ظِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ظلمت ، سیاهی ها، تاریکی ها.
(ظَ ) [ ع . ] (ص . ) پرستم ، بسیار ستم .
(ظَ لّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تاریکی ۲ - تاریکی اول شب .

معنی کلمه ظلام در فرهنگ عمید

= ظالم
بسیار ظلم کننده.
تاریکی، تاریکی اول شب.

معنی کلمه ظلام در فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع ظالم ستمکاران .
ظلیم . بسیار ستم . ظلوم . ستمکار سخت . ستمکاره یا مطلق ظالم

معنی کلمه ظلام در ویکی واژه

ظَلّام
تاریکی ابتدای شب، سیاهی‌ها، تاریکی‌ها. جمع: ظلمت.
پرستم، بسیار ستم کننده.
ستم‌کاران، ظالمان. ظِلآم نحوه درست صرف است و اصطلاحات فوق ممکن است به زبان معیار باستان اشاره به فرد مؤنث باشد چون صفت آم از نشانه‌های زنانه بوده است. ظِل به معنی جسور و گستاخ، که وقتی همراه آم باشد، یعنی زن جسور و گستاخ.

جملاتی از کاربرد کلمه ظلام

نیست رای تو را ظلام خطا نیست جود تو را غبار منن
لمعات ظفر از پرچم او می تابد چون کواکب زسواد شکن زلف ظلام
چه کرده‌ایم که این آب و نان به اهل ظلام بود حلال و به آل بنی شده است حرام
لقب گر سنایی به معنی ظلامم چو جوهر به ظاهر به باطن نفورم
ایا گرفته تو اندر سرای جهل مقام تهی ز دانش و غرقه میان بحر ظلام
وجود از عدم همچنین گشت پیدا از اول که نوری کنون از ظلامی
در مغزها حسام تو چون در ظلام نور در سینها سنان تو چون در خان شرر
لااله گویان چو انجم بی شمار بسته چشم اندر ظلام روزگار
علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش
و امزج الماء بالمدام کما مزج الصبح نوره بظلام