معنی کلمه جانب در لغت نامه دهخدا
راند او را جانب نصرانیان
کرد در دعوت شروع او بعد از آن.مولوی.شه چو عجز آن طبیبان را بدید
پابرهنه جانب مسجد دوید.مولوی.و بر خردمند واجب است که بقضاهای آسمانی رضا دهد و جانب حزم را هم مهمل نگذارد. ( کلیله و دمنه ). از آنجانب که بریده بود انثیین او در شکاف چوب آویخته شد. ( کلیله ودمنه ). صیادان... هر دو جانب آبگیر محکم ببستند. ( کلیله و دمنه ).
گرت باری گذر باشد نظر بر جانب ما کن
نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران.سعدی. || سوی. سو ( در نسب ). دود. دودمان : دیگر روز بار داد و هارون الرشیدپسر خوارزمشاه را که از رافعیان بود از جانب مادر... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 360 ). || جانب کسی ؛ دل وی. خاطر او : ابوالقاسم فقد برفت و جانب ایشان بدست آورد و با هر یک عقد و میثاقی از سر گرفت. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || مقام. رتبت. منزلت : و مزیت جانب اولوالعزم بر اصناف مردمان بدانست... ( سندبادنامه ). هم از جهت احترام جانب سلطان و هم از بهر غزارت فضل و تقدم او. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ). || احترام. حرمت :
پیش ما رسم شکستن نبود عهد و وفا را