ثول. [ ث َ] ( ع اِ ) گروه زنبوران عسل. ( واحد از لفظ خود ندارد ). || نر از زنبور عسل. || خانه زنبوران عسل. || شوره درخت. || نره شتر. || غلاف نره شتر. ج ، اثوال. ثول. [ث َ ] ( ع مص ) احمق گردیدن. || دیوانه شدن گرفتن. || ثولاء شدن گوسفند و آن استرخائی است در اعضای گوسفند یا دیوانگی گوسفند که چون بدو عارض شود تبعیت گوسفندان گذارد و تنها چرد. || ثول وعاء؛ ریختن همه آنچه را که در خنور بود. ثول. [ ث ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ أثول.
معنی کلمه ثول در فرهنگ معین
(ثَ ) [ ع . ] (مص ل . ) احمق شدن ، دیوانه شدن .
معنی کلمه ثول در فرهنگ فارسی
جمع اثول
معنی کلمه ثول در دانشنامه عمومی
ثول ( به عربی: ثول ) یک منطقهٔ مسکونی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شده است. ثول ۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
معنی کلمه ثول در ویکی واژه
احمق شدن، دیوانه شدن.
جملاتی از کاربرد کلمه ثول
شش سال ببودم بر ممثول مبارک شش سال نشستم به در کعبه مجاور
در حزب کارگران آلمان، هیتلر با دیتریش اکارت،[و ۲۸] یکی از مؤسسان حزب و اعضای جمعیت ثول،[و ۲۹] ملاقات کرد. اکارت به راهنمای هیتلر تبدیل شد و آن دو به رد و بدل کردن تفکرات خود پرداختند و اکارت هیتلر را با بخشهای مختلف جامعه مونیخ آشنا کرد. حزب کارگران آلمان برای اینکه افراد بیشتری را جذب کند، نام خود را به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان[و ۳۰] (به صورت مخفف حزب نازی) تغییر داد. پرچم حزب توسط هیتلر طراحی شد: یک سواستیکا در یک دایره سفید، بر روی پسزمینهای قرمز.
پس ظاهر کردیم که مقام ابراهیم که آن سنگی است بر رسول که بر مقام ابراهیم او استاد، مثل بود. و درست شد که رسول ممثول سنگ بود. و درست کردیم که باس شدید مر امیرالمومنین را بود، و خدای تعالی باس شدید مر آهن را گفت و چو رسول از خلق علی را بخویشتن کشید چه بمصاهرت و چه بوصایت، پیدا آمد که امیرالمومنین علی ممثول آهن بود، چه درست شد که رسول بمنزلت مقناطیس عالم دین بود، و امیرالمؤمنین بمرتبت آهن عالم دین بود، و چنانک مقناطیس اگر چه بسیار جواهر باشد جز آهن را بخویشتن نکشد، مقناطیس دینی نیز از بسیاری از امت جز مر این آهن را بخویشتن نکشید. و گفتند:اندرین عالم نفس حسی مقناطیس لذت ها حسی است که این لذت هااندرین عالم از بهر او همی آرند. بتمامی لذات حسی جز مردم همی نرسد. پس دانستیم کز بهر مردم همی آید این همه لذتها.و رسول مقناطیس حکمتهاء الهی بود که مر آن را از عالم عقل سوی خویش کشید.
به نام زشت و نکو روزگار ممثول است چنان بزی که به نام نکو زند مثلت
ارسطو نیز در کتاب خود موسوم به اثولوجیا گفته است که در ورای این جهان آسمان و زمین و دریا و حیوانات و نباتات و انسان هائی آسمانی وجود دارد.
در ۱۵۴۹ شکست انگلیس با کمک فرانسویها باعث شد که ملکهٔ اسکاتلند، ماری یکم، با فرانسوای دوم، شاهزادهٔ نوجوان فرانسوی ازدواج کند. ماری در ۱۵۶۰ و پس از مرگ همسرش به اسکاتلند بازگشت. در این ده سال، جان ناکس که از بردگی در کشتی فرار کرده بود جنبشی پرسبیترینیست را در اسکاتلند راه انداخت که حمایت عامه را با خود داشت. بازگشت ماری به اسکاتلند و اعمال شوهر سومش جیمز هپبورن، لرد باثول نیز موجب خشم اشراف اسکاتلند شد و در نهایت ماری دستگیر شد و پسرش جیمز یکم، که یک پروتستان بود، به تخت نشست.
اوست ممثولِ مثالاتِ دهور ما ز تمثال و مثل وارستیم
از این کتاب نسخهٔ مفصلتری نیز موجود است که شاید توسط اسماعیلیان تولید شده باشد. این نسخه مبدأ ترجمهٔ لاتین اثولوجیا در قرن شانزدهم بوده است. غیاثالدین دشتکی بر اثولوجیا مقدمهای نوشته است و ملاصدرا و قاضی سعید قمی بر آن شروحی نوشتهاند.
مثل زاهد و زنگی و مناجات و کلیم وصف حال است به ممثول غلو نشماری
(گوئیم) که صلوه دادن بر رسول فرمان برداریست مر خدای تعالی را از بهر (آنکه ) خدایتعالی میگوید قوله تعالی : ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما همیگوید خدایتعالی و فرشتگان او همی صلوه فرستند بر رسول و ای آنها که گرویده اید صلوه دهید برو و سلام کنید سلام کردنی بسیار و خبر است از رسول علیه السلام که گفت لا تصلوا علی صلوه بترا گفت بر من صلوه دم بریده مدهید اصحاب گفتند یارسول الله صلوه دم بریده کدام است گفت آنست که بگویند اللهم صل علی محمد (و نگویند)و علی آل محمد پس صلوه واجب است دادن بر رسول در وقت یاد کردن مرو را چنانکه (او خود) گفته است اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و صلوه بزبان تازی از پس رفتن باشد و مر (اسب) پیشرو را سابق گویند و آن را که از پس دیگری رود چنانکه از پی بهیچ سو نیاید مصلیگویند و در تفسیر صلوه هر گروهی سخنی گفته اندکه صلوه از خدای بر رسول رحمت است و از فرشتگان استغفار است و از امت دعاست مر رسول را و بدین تفسیر راست نیاید که همی من صلوه دهم بر رسول و همی فرشتگان و شما ای مومنین صلوه دهید (از بهر ) آنکه چون ما صلوه دهیم بدین فرمان که ما را گفت و این لفظها که نوشته شد که بگوئید چنان است که گفته باشیم خدایرا که تو بر رسول صلوه ده و این از ما آن باشد که آنچه خدایتعالی ما را فرمود که شما بکنید ما مرو تبارک اسمه و تعالی جده را گوئیم که تو بکن آنچه ما را همی فرمایی و نیز روا نباشد که ما مر رسول را مرتبتی خواهیم که آن مرورا نیست که مرتبت او سوی خدایتعالی بیش از آنست که نفوس ما را طاقت آن باشد کز آن بر اندیشیم و چون درست است که رسول علیه السلام شفیع ماست سوی خدایتعالی محال باشد که ما مرورا بدین دعا از خدایتعالی شفاعت خواهیم و نیز گوئیم فرمان رسول علیه السلام (چنانست) که گوئیم ای خدا تو این صلوه بر رسول چنان ده که بر جد او ابراهیم دادی (و) چون محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خاتم و سید پیغمبرانست محال باشد که ما مرو را آن خواهیم که خدای مر ابراهیم را داده است چه او شریفتر از همه پیغمبرانست سخت بسیار پس تاویل صلوه بر رسول و آل رسول آنست که بدانی از پس او باید رفتن بفرمانبرداری اساس و مر اساس را بفرمانبرداری امام و مر امام را بفرمانبرداری حجت بباید شناختن و تنزیل را بتاویل و مثال را به ممثول بباید پذیرفتن و از محسوس بر معقول دلیل گرفتن و این فرمان از خدایتعالی بدین رویست تا مومنان اعتقادکنندکه متابعت فرزندان رسول که امامان حق اند واجب است همچون متابعت رسول و فرمانبرداری حدود فرمانبرداری امام است و فرمانبرداری امام فرمانبرداری اساس است و فرمانبرداری اساس فرمانبرداری ناطق است و فرمانبرداری ناطق فرمان برداری خداست تعالی جده و مومنان باید که از پس یکدیگر روند اندر راه دین تا پیوسته شوند از حد فرودین بحد برین و آن تسلیم بحق باشد از پس رفتن براستی و مومن مخلص آنست که نماز خویش را بصلوه بر رسول علیه السلام آراسته دارد و بداند که نماز بی صلوه روا نیست و معنیش آنست که دعوت حق جز بمتابعت فرزندان رسول که امامان حق اند روا نیست و صلوه را که بزبان بگوید معنیش را بداند که آن سپس رفتن باشد مر فرمان ناطق را و اطاعت اساس و امام و حجت را بنفس و مال و تن تا فرمانهای خدایتعالی را (که) بزبان رانده است کار بسته باشد تا رستگار باشد انشا الله تعالی.
غایت ممثول ماست این مثل سر به مهر آری مقدور را قدرت ادراک نیست
لابل عی صدرها بدر بلا کلف علیه من درة بیضاء ثولول
ای مثال تو را زمین و زمان کرده از راه امتثال مثول
مهدی حائری میگوید خمینی بهشدت متأثر از ابن عربی بود و در تدریس اسفار ملاصدرا رویکردی عرفانی داشت و علاقهای به مباحث فلسفی فارابی و ابن سینا نشان نمیداد. وی در عرفان به فصوص الحکم و فتوحات المکیه ابن عربی، مفتاح الغیب قونوی، شرح فصوص الحکم داوود قیصری و شرح قصیده ابن الفارض از کاشانی و اصطلاحات الصوفیه علاقه نشان میدهد. وی به روایت فلسفه نوافلاطونی رایج در میان حکمای مسلمان نیز گرایش داشت و در آثارش به اثولوجیا استناد میکند، که در اصل برگرفته از تاسوعات فلوطین بوده و به اشتباه متعلق به ارسطو پنداشته شده است. بدین ترتیب، وی آمادگی پذیرش آرای فلسفی غیراسلامی را مشروط به سازگاری با سنت و روایات دارا بود.