زنبوران
جملاتی از کاربرد کلمه زنبوران
ز مال، تلخی حسرت بود نصیب حریص ز نوش خویش بود نیش رزق زنبوران
میان داری چو زنبوران کافر مژه کافرتر از زنبور داری
ز زنبوران باغ جان ، جهان پر شهد و شمع آمد ز شمع و شهد نگریزی، اگر تو اهل این سوری
شکل خان عنکبوتان کردهاند آنگه به قصد سرخ زنبوران در آن شوریده خان افشاندهاند
می نخوردی او یک انگشت عسل تا ز زنبوران ندیدی صد خلل
به اول نفس چون زنبور کافر داشم لیکن به آخر یافتم چون شاه زنبوران مسلمانش
تا ببینی شهد زنبوران عشق بر دلت ریزد ز جان باران عشق
هنوز از طعن خامی نیش می خوردم ز زنبوران که بر می داشت از جا سقف این میخانه را جوشم
چون مشبک خان زنبوران ز آه عاشقان بس دریچه کاندرین بام نه ایوان آمده
آنچنان که عور اندر آب جست تا در آب از زخم زنبوران برست