معنی کلمه توفیر در لغت نامه دهخدا
مرا مگوی چه باقی بود ز رونق شغل
چه در معامله از اصل بگذرد توفیر.
که در اصطلاح هرگاه چیزی را به مبلغی یا مقداری معین باکسی مقاطعه کنند و در واقعه حاصل آن چیز زیاده بر آنچه مقرر شده باشد آن زیادتی را توفیر خوانند. ( آنندراج ) ( بهار عجم ). آنچه از ملک فایده بردارند. ( ناظم الاطباء ). کثرت دخل. ( ناظم الاطباء ). سود. اضافه درآمد. منفعت :
زکات دست تو توفیر سورة الانفال
سفیر جان تو عنوان سورة الاحزاب.خاقانی.خنده ش آمد، مال داد آن پیر را
پیر تنها برد آن توفیر را.مولوی.گفت ثواب صدقه با بره دزدی برابر گردد و در میانه پیه و دنبه اش توفیر باشد.( منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلین ص 128 ).
مرا از تو صد ناز توفیر شد
ولی توبه ام آرزو میر شد.ظهوری ( از آنندراج ). || در علم استیفاء، آنچه از تصرفات بیرون آرند و مهمل بوده باشد. ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ).... در اصطلاح دیوان بیشتر شدن مال دیوان از آنچه انتظار میرفت از راه کمتر خرج کردن و صرفه جویی و پس انداز کردن یا محل عایدی تازه ای یافتن. ( حاشیه کلیله چ مینوی ص 23 ) :
فردا پدید گردد توفیرها که او
از عاملان شاه تقاضا کند شمار.فرخی.بهیچ حال توفیر فرانستانم که لشکر کم کنی که در ملک رخنه افتد و فساد در عاقبت آن بزرگ است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342 ). چون وی گذشته شد میدان فراخ یافت ودست به توفیر لشکر برد و در آن بسیار خلافها افتاد. ( تاریخ بیهقی ، ایضاً ). دست از ملاهی بباید کشید و لشکر نزد خویش عرض کرد و بهیچ کس بازنگذاشت و این حدیث توفیر برانداخت. ( تاریخ بیهقی ، ایضاً ص 558 ). و بیرون از جامه کازرونی و معامله سرای امیر خراج و معاملات باشد که توفیر آن به عدل و امن بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 146 ). اگر مثال باشد تا عمال بعضی در تصرف گیرند و در قبض آرند دیوان را توفیری تمام باشد. ( کلیله چ مینوی ص 23 ). و عوانان بددین... فرا امراء وسلاطین نمودند که ما از برای شما توفیر می آوریم. ظلم را نام توفیر نهادند و خون مسلمانان را به ناواجب ریختن و ستدن ، منفعت خواندند. ( راحة الصدور راوندی ). و بر همه چیز ضمانی نهادند و قرار مالی دادند که این توفیر پادشاه است. ( راحة الصدور راوندی ). از کدخدائی جهان و قهرمانی ملک جز توفیر مطالبات ناواجب نمی شناخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358 ). || افزونی و بسیاری و فراوانی. ( ناظم الاطباء ). افزودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :