تنیدن

معنی کلمه تنیدن در لغت نامه دهخدا

تنیدن. [ ت َ دَ ] ( مص ) معروف است. ( برهان ) . کار جولاهه و عنکبوت ، بمعنی بافتن. ( غیاث اللغات ). عمل جولاهه و عنکبوت. ( آنندراج ). بافتن و نسج کردن. ( حاشیه برهان چ معین ) ( ناظم الاطباء ). بافتن چنانکه جولایا عنکبوت. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
عشق او عنکبوت را ماند
بتنیده ست تفته گرد دلم.شهید بلخی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).دیوه هرچند کابرشم بکند
هرچه آن بیشتر بخویش تند.رودکی ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 501 ).می تندگرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.کسائی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).آن حله ای که ابر مر او را همی تنید
باد صبا بیامد و آن حله بردرید.منوچهری.همچنان باشم ترا من ، که تو باشی مر مرا
گر همی دیبات باید، جز که ابریشم مَتَن.ناصرخسرو.به دوجْهان بی آزار ماند هر آنک
ز نیکی به تن بر ستایش تند.ناصرخسرو ( دیوان ص 112 ).کرم پیله همی بخود بتند
که همی بند گرددش چپ و راست.مسعودسعد.رخصه تان میدهم به دود نفس
پرده بر روی آفتاب تنید.خاقانی.نگذارم که جهانی به جمالش نگرند
شوم از خون جگر پرده به پیشش بتنم.خاقانی.بخت رمیده را نتوان یافت چون توان
زآن تار کآفتاب تَنَد پود و تار کرد.خاقانی.کناغ چند ضعیفی بخون دل بتند
به جمع آری کاین اطلس است و آن سیفور.ظهیر فاریابی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).صبح چون عنکبوت اصطرلاب
بر عمود زمین تنید لعاب.نظامی.کفن حله شد کرم بادامه را
که ابریشم از جان تَنَدجامه را.نظامی.کفن بر تن تند هرکرم پیله
برآرد آتش از خود هر چناری.عطار.تا بتند عنکبوت بر در هر غار
پرده عصمت که پود و تار ندارد.عطار.دُوُم پرده بیحیایی مَتَن
که خود می درد پرده ٔخویشتن.( بوستان ).- برتنیدن ؛ تنیدن :
عنکبوت بلاش ، بر تن من
گرد بر گرد برتنید اَنفست.خسروی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).چو پروانه آتش بخود درزنند

معنی کلمه تنیدن در فرهنگ معین

(تَ دَ ) (مص م . ) ۱ - بافتن . ۲ - تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم .

معنی کلمه تنیدن در فرهنگ عمید

۱. بافتن.
۲. تابیدن.
۳. تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم.

معنی کلمه تنیدن در فرهنگ فارسی

بافتن، تابیدن، امربه تنیدن، تاربافتن عنکبوت
( مصدر ) ۱ - بافتن نسج تاییدن . ۲ - تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم . ۳ - لفافه کردن . ۴ - فریب دادن .

معنی کلمه تنیدن در ویکی واژه

بافتن.
تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم.

جملاتی از کاربرد کلمه تنیدن

اسیر طول امل عنکبوت مسکین است که تار او به تنیدن نمیشود آخر
دیگر دل ضعیف من از رشته های آه برخود چو کرم پیله تنیدن گرفت باز
به گرد او تنیدن کرد آغاز که بندد پر و بالش را ز پرواز
بر گرد خود از جوش حیا تار نگه را چون پیله بود چشم تو در کار تنیدن
صدیق و مصطفی به حریفی درون غار بر غار عنکبوت تنیدن گرفت باز
بستن دهان زخم تمنا به ضبط آه چون رشتهٔ سراب به صحرا تنیدنست
غلط نداشت دل سوخته چو تاب فراقت زسینه جست و تنیدن گرفت گرد عذارت
در ششجهت تنیدن آهنگ حیرتی‌ست قانون درد دل چقدر تار داشته‌ست
چون که تنیدند درختان به‌هم شاخه کشیدند چه بیش و چه کم
برای صید مگس در خرابه دنیا چو عنکبوت تنیدن ز من نمی آید