تنگی

معنی کلمه تنگی در لغت نامه دهخدا

تنگی. [ ت َ ] ( حامص ) کم عرضی. کم پهنایی. مقابل گشادی و فراخی. ( فرهنگ فارسی معین ). کم پهنایی و کم عرضی. ( ناظم الاطباء ). ضیق. مضیقه. تنگنا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
در آن بیشه بد جای نخجیرگاه
به پیش اندر آمد یکی تنگ راه
ز تنگی چو گور ژیان برگذشت
پدید آمد آنجای باغی بدشت.فردوسی.ز تنگی کجا راه بد بر سپاه
فراوان بمرد اندر آن تنگ راه.فردوسی.زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی. ( کلیله و دمنه ). و از تنگی مخرج آن رنج بیند که در هیچ شکنجه آن صورت نتواند کرد. ( کلیله و دمنه ). و کشاکش و نهادن... و تنگی گهواره را خود نهایت نیست. ( کلیله و دمنه ). که سگ را چون در تنگی بگیرند، بگزد.( کلیله و دمنه ).
ز تنگی مکان و دورنگی زمان بس
بجان آمدم زین دوتا می گریزم.خاقانی.دهانش ارچه نبینی مگر به وقت سخن
چو نیک درنگری چون دلم به تنگی نیست.سعدی.- امثال :
تنگی خانه از درون در است ؛ کنایه از آنست که وجود نیک و بد امروزی نیست بلکه از روز ازل است. ( آنندراج ).
- تنگی نفس ؛ ضیق النفس . گرفتگی راه تنفس. عسرالنفس. بیماریی که نفس کشیدن بر بیمار سخت بود. رجوع به نفس تنگی شود.
|| دشواری و سختی. آزردگی و گرفتاری و مزاحمت. ( ناظم الاطباء ) :
بدان تنگی اندر همی زیستی
زمان تازمان زار بگریستی.دقیقی.ز تنگی چو خواهی که گردی رها
از این بدکنش ترک نراژدها.فردوسی.مگر کشور آید ز تنگی رها
بمن بازبخشش تو ای پادشا.فردوسی.همان به کزین شهر بیرون شویم
ز تنگی و سختی به هامون شویم.فردوسی.بدان تنگی اندر بجستم ز جای
یکی مهربان بودم اندر سرای.فردوسی.چونکه نه ماهه شد بچه زشکم
بدرآید رهد ز تنگی و غم.بهاءالدین ولد.پیری عالم نگر و تنگیش
تا نفریبی به جوان رنگیش.نظامی.- تنگی دل ؛ دلتنگی. غم و اندوه. تنگ دلی :
همی بود خراد برزین سه ماه
همی داشت این رازها را نگاه
به تنگی دل اندر قلون را بخواند
بدان نامور جایگاهش نشاند.فردوسی.خدای عزّوجل دعای او را مستجاب گردانید و یک خانه در بهشت فرستاد از یاقوت سرخ به فضل خویش تا تنگی دل آن برود. ( قصص الانبیاء ).

معنی کلمه تنگی در فرهنگ معین

(تَ ) (حامص . ) ۱ - کم عرضی ، کم پهنایی . ۲ - سختی ، رنج . ۳ - ق حطی .

معنی کلمه تنگی در فرهنگ عمید

۱. کوچک تر از اندازۀ مورد نظر بودن: تنگی لباس.
۲. باریکی و کم پهنا بودن.
۳. کم بودن فضا یا گنجایش.
۴. [مجاز] دشواری.
۵. [مجاز] کمیابی.
۶. [مجاز] کم بودن زمان.
۷. [قدیمی] نزدیکی.
* تنگی نفس: (پزشکی ) درد سینه که انسان به سختی نفس بکشد، ضیق النفس.

معنی کلمه تنگی در فرهنگ فارسی

کم عرضی کم پهنایی مقابل گشادی فراخی .

معنی کلمه تنگی در فرهنگستان زبان و ادب

{constriction} [فیزیک] باریک شدگی مجرا یا لولۀ محتوی شاره

جملاتی از کاربرد کلمه تنگی

نیامد در او هیچ تنگی پدید ز خورد و ز پوشش چنان کم شنید
معمولاً نشانه‌های تنفسی ابتدا با تنگی نفس و تنفس پارادوکسیک شروع شده و سپس ظرف ماه‌های نخست زندگی، تشدید می‌شود و به فلج دیافراگمی منتهی می‌گردد. علائم فلج دیافراگمی به‌طور ناگهانی و غیرمنتظره رخ می‌دهد و بیمار به اورژانس بیمارستان انتقال یافته و بلافاصله زیر دستگاه تنفس مصنوعی می‌رود. به دلیل ماهیت شدید فلج دیافراگمی، بیمار در نهایت مجبور است برای زنده‌ماندن، به‌طور دائمی به دستگاه تنفس مصنوعی وصل باشد؛ اما مشکل اینجاست که اتصال طولانی مدت بیمار به دستگاه‌های تهویه مکانیکی، خود به ساختمان آناتومیک ریه‌ها آسیب می‌زند.
کعبه در شامی سلب چون قطره در تنگی صدف یا صدف در بحر ظلمانی گروگان آمده
استیل‌کولین نیز مانند سایر استرهای کولین (شامل: متاکولین، کارباکول و بتانکول) و نیز مانند آلکالوئیدهای طبیعی (شامل: موسکارین، پیلوکارپین و نیکوتین از طریق اثر مستقیم بر گیرنده‌های استیل‌کولین (نوع موسکارینی) موجب انقباض ماهیچه‌های مژگانی چشم شده و منجر به میوزیس (مردمک‌تنگی) می‌گردد.
همه ساله از آب تنگی دژم جز از آب باران نبینند نم
شنا یکی از بهترین تمرین‌های ورزشی هوازی است که تمام بدن را به تحرک وادار می‌کند و تنگی نفس افراد بیش از پنجاه سال را بالا می‌برد.
گویند: مردی پیش مصطفی (ص) آمد، و عزب بود، و از تنگی روزی و معیشت شکایت کرد. مصطفی او را گفت که: زنی بخواه تا روزیت فراخ شود. یعنی بحکم این آیت که اللَّه گفت: إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ. دیگری آمد که زن داشت، و از تنگی معیشت و روزی شکایت کرد. مصطفی (ص) گفت او را که: زن طلاق ده تا روزیت فراخ شود. یعنی بحکم این آیت که اللَّه گفت: وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ.
دوک هه آخرین شاهدخت دودمان پادشاهی چوسان در دوران حکومت استعمارگران ژاپنی، به اجبار به ژاپن منتقل می‌شود. او در تقلا برای حفظ وقار یک شاهزاده روزهایش را با دلتنگی برای خانه سپری می‌کند. او پس از چند تلاش ناموفق با کمک جانگ هان یار دوران کودکی‌اش برای آخرین بار شانس خود را برای بازگشت به خانه می‌آزماید.
دو عالم داشت بر مجنون ما بازار دلتنگی دماغ وقت سودا خوش‌ که آشفت و بیابان شد
ناله گل ناکرده نگذشتم ز عبرتگاه دل تنگی این کوچه‌ام چون نی خرام‌افشار شد
من که تنگی می کند عالم برای بودنم چون توانم بود یک ساعت سعیدا در چمن؟
میدان فراخ عمر بی تنگی نیست رهوار نشاط نیز بی لنگی نیست
شاید ار تنگ دلان تنگی شکر نکشند تا تو ای تنگ دهان صاحب تنگ شکری
شیرم با شاه اسدم، او شیرِ جنگی / غم ایل اِخُـوره، به وقتِ تنگی
ز بس تنگی به دریا دید طوفان پناه آورد سوی آب پیکان