تناقض

معنی کلمه تناقض در لغت نامه دهخدا

تناقض. [ ت َق ُ ] ( ع مص ) عهد شکستن. || باز کردن بنا و تاب رسن و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ضد یکدیگر شدن. ( زوزنی )( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). || ( اصطلاح منطقی ) اختلاف دو قضیه است به حسب ایجاب و سلب چنانکه به اقتضای ذاتی صدق یکی مستلزم کذب دیگری گردد. مانند: زید انسان است. زید انسان نیست. ( از تعریفات جرجانی ). دو قضیه متناقض باید در کیف یعنی ایجاب و سلب مختلف باشند و در کم نیز اختلاف آن دو با یکدیگر، اگر قضیه محصوره باشد شرط است یعنی در کلیت و جزئیت.و در هشت امر نیز وحدت دو قضیه شرط است : موضوع ، محمول ، مکان ، شرط، اضافه ، جزء و کل ، قوه و فعل ، زمان :
در تناقض هشت وحدت شرط دان
وحدت موضوع و محمول و مکان
وحدت شرط و اضافه جزء و کل
قوه و فعل است در آخر زمان.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).و صاحب اساس الاقتباس آرد: و تناقض اختلاف دو قضیه باشد در کیفیت ، اما بر وجهی که لذاته اقتضاء آن کند که یکی از آن دو قضیه بعینه یا لابعینه صادق بود، و دیگر کاذب. و اختلاف کیفیت ، گاه بود که اقتضاء اقسام صدق و کذب نکند چنانکه گویند: انسان کاتب است - انسان کاتب نیست و گاه بود که اقتضاء اقتسام صدق و کذب کند، اما آن اقتضاء لذاته نبود، بلکه بسبب امری دیگر بود. چنانکه گوید: زید ناطق است ، زید انسان نیست. چه این اقتسام از جهت تساوی دلالت انسان و ناطق است ، نه از جهت اختلاف سلب و ایجاب لذاته. اما چون گویند:
زید انسان است - زید انسان نیست ، بهمه حال این اختلاف اقتضاء امتناع اجتماع هر دو قضیه کند بر صدق و کذب و مراد از اختلافی که در تناقض افتد این است. و اما تعیین و لاتعیین طرف صدق و کذب به اعتبار مواد باشد، چه در ماده وجوب و امتناع همیشه صدق در جانب ایجاب بعینه ، یا در طرف سلب بعینه بود، مثالش : زید انسان است - زید انسان نیست ، و این ماده وجوب است. و همیشه موجبه صادق بود، و سالبه کاذب. و همچنین زید حجر است - زید حجر نیست ، و این ماده امتناع بود و برعکس اول باشد. و در ماده ممکن اگر زمانی اعتبار کنند که یکی از دو طرف سلب و ایجاب حاصل آمده باشد، مانند ماضی و حال ، همیشه صدق در یک طرف حاصل بود،چنانکه زید دی کتاب کرد -زید دی کتاب نکرد، و اما در زمان مستقل که هنوز یکی از دو طرف حاصل نیامده باشد و هریکی ممکن بود، از دو لابعینه صادق بود، و دیگر کاذب : این است معرفت معانی این قضایا برحسب اصطلاح. واز همه مهمتر معرفت تناقض بود در علوم و محاورات ازاعتبارش گزیر نبود گوئیم : در قضایاء شخصی چون شرایطتقابل رعایت کنند تناقض حاصل شود، چه اگر در زمانی معین گویند:

معنی کلمه تناقض در فرهنگ معین

(تَ قُ ) [ ع . ] (مص ل . ) ضد یکدیگر بودن .

معنی کلمه تناقض در فرهنگ عمید

۱. با هم ضدونقیض بودن، مخالف بودن چیزی با چیزی، ضد یکدیگر بودن.
۲. (منطق ) قضیه ای که قضیۀ دیگر را باطل کند، مانند شب وروز.

معنی کلمه تناقض در فرهنگ فارسی

باهم ضدونقیض بودن، مخالف بودن، ضدیکدیگربودن
۱ - ( مصدر ) با هم ضد و نقیض بودن ضد یکدیگر بودن . ۲ - ( اسم ) نا همتایی ناسازی.توضیح تناقض دو لفظ در صورتی که یکی از آن دوامری رااثبات کندودیگری نفی مانند(( هست ) ) و(( نیست ) ) و (( روشنایی ) ) و(( تاریکی ) ) پس اجتماع دو متناقض محال است . جمع : تناقضات .

معنی کلمه تناقض در دانشنامه آزاد فارسی

تناقُض
در لغت به معنی ناسازگاری با یکدیگر؛ یا: ناسازه. اجتماع یک قضیه و نقیض آن. طبق اصل عدم تناقض چنین جمعی ممتنع است. دلیل متعارف برای اثبات ناسازگاری مجموعه ای از قضایا یا گزاره ها نشان دادن تناقضی است که ممکن است میان آن ها وجود داشته باشد. این اصطلاح در آثار هگلی و مارکسیستی به معنای وسیع تری به کار رفته است. ممکن است در این آثار تناقض جفتی از صفات باشد که با هم تنشی ناپایدار در نظامی سیاسی یا اجتماعی به وجود آورند: مثلاً تناقض سرمایه داری می تواند رشد انتظاراتی در کارگران باشد که نظام قادر به برآوردن آن ها نیست. شکاف میان این تناقض و تناقض حقیقی برای هگل به گستردگی این شکاف نزد متفکران دیگر نیست، زیرا از نظر هگل میان نظام های فکری و تجسم تاریخی شان معادله ای وجود دارد. تناقض در منطق قدیم، از احکام قضایا و از گونه های تقابل به شمار می آمد مراد از تقابل اختلاف دو قضیه بود، به گونه ای که از صدق یکی کذب دیگری لازم آید. مانند دو قضیۀ «هر انسانی حیوان است» (صادق) و «برخی انسان ها حیوان نیستند» (کاذب). قضیۀ نخستین را اصل و قضیۀ دوم را نقیض می نامند و از دو قضیه به متناقضان تعبیر می کنند. قضایای متناقض باید در زمینه هایی اتحاد و در زمینه هایی اختلاف داشته باشند: الف. زمینه های اختلاف عبارت است از، کم، کیف و جهت؛ ب. زمینه های اتحاد، عبارت اند از هشت مورد: ۱) موضوع؛ ۲) محمول؛ ۳) مکان؛ ۴) شرط؛ ۵) اضافه؛ ۶) جزء و کل؛ ۷) قوّه و فعل؛ ۸) زمان. ملاصدرا وحدت حمل را به وحدت های هشت گانه افزود.

معنی کلمه تناقض در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تناقض (ابهام زدایی). تناقض ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • تناقض (منطق)، اصطلاحی در فلسفه و منطق و از اقسام تقابل• تناقض (اصول)، ناسازگاری مدلول دو دلیل به صورت سلب و ایجاب• تناقض حقیقی، ناسازگاری ذاتی میان مدلول دو دلیل به صورت سلب و ایجاب• تناقض عرضی، ناسازگاریِ ناشی از قرینه خارجی، میان مدلول دو دلیل به صورت سلب و ایجاب• عدم تناقض، مقابل تناقض و دارای کاربرد در علوم قرآنی در معنای عدم تناقض در قرآن
...
[ویکی فقه] تناقض (ادبیات). یکی از آرایه های ادبی در شعر فارسی تناقض می باشد. تناقض به معنای ناسازگاری و ضد یکدیگر بودن و در اصطلاح ادبی آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض در کلام است.
تناقض و این گونه ترکیبات در مرحله نخست ممکن است پوچ و بی معنا به نظر آید اما در پشت معنای پوچ ظاهری آن، حقیقتی نهفته است و همان تناقض ظاهری جمله، باعث توجه شنونده یا خواننده و کشف مفهوم زیبای پنهان در آن می شود.از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است. اخوان ثالث
ایجاد پارادوکس
پارادوکس از شکستن حکم منطقی «اجتماع نقیضین محال است»، حاصل می شود و همین هنجارشکنی و آشنایی زدایی در کلام برجستگی ایجاد می کند؛ و به دلیل همین، برجسته سازی حتی در گفتار عوام هم کاربرد یافته است؛ و در تعبیرات عامه مردم، هسته های این تصویر و تعبیر وجود دارد: «ارزانتر از مفت»، «هیچ کس» و ضرب المثل «به مفت گران بودن».
تناقض در شعر فارسی
۱) نمونه ابیاتی از مثنوی مولوی با عبارت های متناقض نما و تصاویر پارادوکسی:هر کسی رویی به سویی برده اند وین عزیزان رو به بی سو کرده اند •••• هر کبوتر می پرد زی جانبی وین کبوتر جانب بی جانبیهر عقابی می پرد از جا به جا وین عقابان راست بی جایی سرا •••• ما نه مرغان هوائی خانگی دانه ما دانه بی دانگی ۲) مثل این بیت سعدی: هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای •••• من در میان جمع و دلم جای دیگر است. (نمی توان همزمان هم حاضر بود و هم غایب).
پیدایش تناقض
...
[ویکی فقه] تناقض (اصول). ناسازگاری مدلول دو دلیل به صورت سلب و ایجاب را تناقض گویند.
تناقض، در منطق از اقسام تقابل و به معنای تقابل «سلب و ایجاب» و یا «وجود و عدم» است. گفته شده: نقیض هر چیزی، رفع آن است؛ برای مثال، در باب مفردات، نقیض انسان، لا انسان است. در باب قضایا نیز هر گاه دو قضیه از نظر موضوع و محمول متحد ولی از نظر کم (کلیت و جزئیت) و کیف (سلب و ایجاب) مختلف باشند و در صدق و کذب قابل اجتماع و یا ارتفاع نباشند، آن دو را متناقض می گویند.برای مثال، نقیض قضیه موجبه کلیه هر انسانی متفکر است، سالبه جزئیه بعضی از انسان ها متفکر نیستند می باشد.
موارد بحث از تناقض در علم اصول
در علم اصول در موارد زیادی از تناقض بحث شده است، همانند تنافی و تعارض ادله، زیرا تنافی میان دو دلیل یا به صورت تناقض است یا به صورت تضاد.در جایی که مدلول دو دلیل، دو حکم متناقض باشد، تنافی به صورت تناقض است، مانند این که مدلول یک دلیل، وجوب نماز جمعه و مدلول دلیل دیگر، عدم وجوب آن باشد، زیرا بین وجوب و عدم وجوب، رابطه تناقض بر قرار است.
[ویکی فقه] تناقض (منطق). تناقض، اصطلاحی در فلسفه و منطق و از اقسام تقابل می باشد.
ابن سینا نیز، همانند ارسطو، تناقض را در حوزه مفردات هم جاری دانسته است.به گفته او دو متقابل به ایجاب و سلب، اگر حمل صدق و کذب بر آن ها ممکن نباشد، بسیط و مفردند (مانند «اسب و نه اسب») و اگر احتمال صدق و کذب در آن ها باشد، مرکّب و قضیه اند (مانند «زید اسب است و زید اسب نیست»).هم چنین چون احتمال صدق و کذب در مفردات نمی رود، به لحاظ «موضوع» سنجیده می شوند.اگر دو مفهوم مفردِ متقابلْ، به مواطات یا به صورت اشتقاقی، بر موضوع واحدی حمل شوند، دو قضیه حاصل می شود که یکی از آن دو موجبه محصَّله و دیگری موجبه سالبة المحمول است (مانند «زید سفید است و زید نه سفید است»).تناقض در این دو قضیه نیست، بلکه در مفردات آن هاست؛ بنا بر این، فقط در صدق بر یک موضوع منافی یکدیگرند و در کذب منافی باهم نیستند، زیرا با انتفای موضوع (زید)، هر دو قضیه که موجبه هستند، منتفی شده هیچ یک از آن دو صادق نخواهد بود.
نظرات درباره گستره شمول تناقض
در تاریخ منطق اکثریت بر آن بوده اند که تناقض، اساساً در قضایاست و در مفردات نیست یا اگر هست، قابل تأویل به قضایا است.
← خواجه نصیرالدین طوسی
...

معنی کلمه تناقض در ویکی واژه

contraddizione
ضد یکدیگر بودن.

جملاتی از کاربرد کلمه تناقض

پس دانستین که قصد در ین چیزها نه مر اینعالم راست اگر کسی گوید که آن قصد همین طبایع میکند گفته باشد که همین عالم خود قصد است و هم او خود مقصود و این سخن متناقض باشد و چون دانسته شد که قصد اندرین عالم مر آن عالم راست و مر آن قاصد را نیز عالم گفتیم بدان روی که قصد اندر چیزها چیزی تواند کردن که او را بدانچه اندرو قصد کرده است مانندگی باشد. پس آنچه ما گفتیم لازم آید که آنعالم که اینعالم فعل اوست ماننده است بروئی برینعالم و چون درینعالم از علم شریفتر چیزی نبود گفتیم که آنعالم هم دانش پذیر و هم دانش دهنده است و چون در اینعالم نفس (دانش) پذیر بود و عقل دانش دهنده بود گفتیم آنعالم عقل است و نفس و دیگر چیز نیست از بهر آنکه اندر عالم جز همین دو چیز نبود یا آسمانها بود فایده دهنده و طبایع بود فایده پذیرنده یا طبایع بود فایده دهنده و نبات بود فایده پذیرنده، یا نبات (بود) فایده دهنده و حیوان بود فایده پذیرنده یا حیوان بود فایده دهنده و مردم بود فایده پذیرنده، یا استاد بود فایده دهنده و شاگرد بود فایده پذیرنده، یا پیغمبر بود فایده دهنده و امت بود فایده پذیرنده و از حیوان نر بود فایده دهنده و ماده بود فایده پذیرنده یا صانع بود فایده دهنده و مصنوع بود فایده پذیرنده و چون از جملگی اینعالم فایده پذیرنده بود بدانچه اندرو همه آید از نبات و حیوان و گوهر ها یک یک اندر اصل این طبایع نیست گفتیم که آنعالم اینهمه او کند او فایده دهنده باشد آنگه گفتیم که آنعالم اندر ذات خویش بدو قسم است یکی فایده دهنده چون عقل و دیگر فایده پذیرنده چون نفس و چون دانستیم که اینعالم فایده پذیر است دانسته شد که آنعالم فایده دهنده است و دانسته شد که آنعالم پیش از این عالم بوده است و این را تقدم شرفی گوئیم نه تقدم زمانی چنانکه مر استاد را بر شاگرد تقدم شرفی است چنانکه اندر یکزمان نام استادی مر استاد را و نام شاگردی مر شاگرد را اندر یکحال لازم آید نه پیشتر و نه پستر دلیل آریم بر آنکه آنعالم داناست بدآنچه گوئیم آثار صنعت بر حکمت اندرینعالم اندر ترکیب افلاک بتمامتر و راست تر شکلی که آن شکل مدور است و مناسبت این چهار طبع (که) هر یکیرا با دیگری بروئی مخالفت است و همان طبع را با روی دیگر مناسبت تا چون بروی مناسبت با یکدیگر بیامیزند و با روی مخالفت همه یکی نشوند که فایده ازو پدید بیاید (پیداست) مراد از چها طبع آتش است و باد و آب و خاک و آتش گرم و خشک است و خاک سرد و خشک است این هر دو در خشکی موافقند و در گرمی و سردی مخالف و هوا گرم و تر است و آب سرد و تر و در تری هر دو موافقند و در گرمی و سردی مخالف اند و شرح این در کتاب دیگر گفته ایم.
کنون امروز می‌گوئی چنین تو تناقض می‌نهی در راه دین تو
و اندر لذت نگرستن سوی نیکورویان گوید که آن ازآن باشد که مردم از جفت نا موافق زشت روی سیر شده باشد وز طبیعت بیرون آمده. و اندر لذت شنودن آواز خوش گوید: هم این ترتیب موجود است، از بهر آنکه هر که آواز باریک را بسیار بشنود، از شنودن آواز سطبر سپس از آن لذت یابد. و گوید: هرچند مردم از دیدن روشنایی لذت یابد، چو روشنایی را بسیار بیند، از چشم فراز کردن و تیرگی نیز لذت یابد. این جمله که یاد کردیم، قول محمد زکریاست اندر مقالتی که مر آن را مفرد بر شرح لذت بنا کرده است. و ما گوییم اندر این معنی آنچه حق است و تناقض قول این مرد به عقلا نماییم. بتوفیق الله تعالی.
مدت دورهٔ فعالیت محمّد در مکّه مشخص نیست. در روایت رسمی اسلامی، رسالت او ۲۰ ساله معرفی می‌شود که ده سال در مکّه و ده سال در مدینه بوده است. لیکن روایات اسلامی تناقض‌های بسیار دارند؛ در برخی روایات سال‌های پیامبری او بیش از ۲۰ سال به طول می‌انجامد، درحالی که گاه تلاش کرده‌اند — احتمالاً با انگیزهٔ اثبات برتری یک شهر — دورهٔ حضورش در مکّه یا مدینه از دیگری بیشتر باشد؛ مثلاً برخی روایات حاشیه‌ای اسلامی مدت حضورش در مدینه را ۱۳ سال گفته‌اند.
یک عدد اول فرد است) منجر به تناقض می‌گردد، که به نوبه خود اثبات می‌کند که هیچ جواب نابدیهی وجود ندارد.
«أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ» ای جنون. «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ» ای لیس الامر کما یقولون، جاء هم الرّسول بالحقّ من عند اللَّه، «وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ». معنی آنست که این کافران خود هیچ تفکر نکنند درین قرآن در اعجاز لفظ و حسن نظم و معانی فراوان و فواید بی‌کران، از تناقض آزاد و از اختلاف پاک، تا بدانند که کلام خداست و نامه او براستی و رسول آورده بدرستی، یا نه که این پیغامبر که بایشان آمد چیزی بدیع است و کاری غریب که بر پیشینیان و گذشتگان ایشان نیامده و نبوده، و خود می‌دانند و اقرار می‌دهند که پیشینیان ایشان را پیغامبر و کتاب فرستادیم، یا نه که ایشان این رسول را پیش از اظهار دعوت بصدق و امانت نشناخته‌اند و در وقتی تهمتی یا ریبتی دیده‌اند تا آن خود را عذری سازند بانکار و تکذیب وی که میکنند، یا نه که می‌گویند این محمّد دیوانه است که سخن دیوانگان می‌گوید سخنان بیهوده نامفهوم نه نه که این جمله هیچیز نیست و ایشان را هیچ عذر نیست و آنچه رسول آورد بایشان جز حق و صدق نیست، امّا ایشان را حق دشوار آید و شنیدن حق نتوانند.
و نیز گوییم که پیش از عقل چیز چگونه اندر وهم آید، و همه چیزها چیزی به عقل یافتند، و به تازی مر «چیز» را «شیء» گویند و مر «چیزی» را «شیئیت» گویند، و همه چیزها بدین قول خود عقل باشد، از بهر آنک چیزها چیزی از عقل یافتند، پس چگونه پیش از چیزی چیز باشد؟ و اگر پیش از چیزی که به تازی آن شیئیت است چیز روا باشد همچنان باشد که پیش از ذات خویش چیزی موجود باشد، و این محال بود توهم کردن، و ایزد تعالی مر عقل را گفت بر همه چیزها قادرست چنانک بسیار جای اندر قرآن همی گوید: قوله « ان الله علی کل شیء قدیر»، گوید: خدای بر همه چیزها قادر است، و بدان مر عقل را همی‌خواهد که همه چیزها زیر اوست، و هر خردمند که معنی این قول که خدای تعالی به چند جای بازگفته است اندر کتاب خویش بداند مقدار خویش بشناسد و نفس او توهم نکند باری را سبحانه، اندر یابد که این کفر و شرک باشد، بلک هر که گمان برد که او باری را سبحانه دانسته است دعوی کرده باشد که او از خدای برتر است، پس بباید دانستن که بر عمل هیچ چیز را به توانایی و جاکول شدن نیست و پدید‌آرنده عقل مر عقل را نه از چیزی برو پادشاه است بدین صنع لطیف، و بباید دانستن که ابداع که مبدع اول بدان پدید‌آورده شده‌ست چیزی نیست، از بهر آنک اگر آن ابداع چیزی باشد با مبدع چیزی دیگر برابر باشد یا پیش ازو، و آن وقت عقل نه مبدع باشد، از بهرآنک مبدع چیزی باشد نه از چیزی دیگر، و گر او پیش ازو چیزی بودی این نام مبدع مر مبدع را دروغ بودی، و گر با مبدع چیزی بودی مبدع چیزی بودی آفریده از آنچ با او پیش ازو چیزی بود که او را ازو آفریده بودند، و نیز چیزی بودی نا‌آفریده، بدانچ مبدع آن باشد که او نه از چیزی باشد. و این چنان باشد که کسی گوید «من نشسته ایستاده دیدم» و این متناقض باشد و متناقض دروغ باشد، پس درست شد که ابداع چیزی نیست، وگر پیش از مبدع چیزی بود از دو بیرون نبودی: یا مبدع بودی نه از چیز پدید آمده یا چیزی بودی از چیزی پدید آمده، و این چیزی باشد کز پیش چیزی باشد و باز همی شود از چیزی به چیزی دیگر تا از نهایت بشود و این محال باشد اندر عقل، پس بدین برهان که نمودیم پیش از عقل چیزی نه روا باشد.، و نیز گوییم که چیز ذاتی باشد از جمله ذاتها و ذاتها بر دوگونه است: یا محسوسات است یا معقولات، و هستی، محسوس به حس درست شود و هستی معقول به عقل درست شود و چیزی که حس مرورا نتواند یافتن مر او را به عقل یابند و موهوم باشد، پس چیزی معقولات به عقل است و چون زیر عقل اندر نیاید نه محسوس باشد و نه موهوم، و آنچ نه اندر حس آید و نه اندر عقل نه چیز باشد و نه موجود.
متناقض کسی کند فهم این که ندارد خبر ز عالم دین
متناقض بود نیاید راست زانکه هر یک جدا ز اصلی خاست
آلبرت مهرابیان (متولد سال ۱۹۳۹ در یک خانواده ارمنی در ایران)، در حال حاضر استاد بازنشسته روانشناسی، دانشگاه کالیفرنیا)، او بیشتر بخاطر نوشته‌هایش در اهمیت نسبی پیام‌های کلامی و غیر کلامی شناخته شده‌است. یافته‌های او دربارهٔ پیام‌های متناقض احساسات و حالت در سمینار ارتباطات انسانی در سراسر جهان نقل شده‌است، و همچنین به عنوان قانون ۷٪ -۳۸٪ -۵۵٪ شناخته شده‌است.
آوازخوانی او در آکادمی موسیقی گوگوش همراه با نوعی حجاب اختیاری مورد توجه بینندگان قرار گرفته و باعث پدید آمدن بحث‌های متعدد در میان کاربران فارسی‌زبان اینترنت و واکنش جامعه‌شناسان و اندیشمندان دربارهٔ محدوده‌های ذهنی آزادی شخصی در میان جامعهٔ ایرانی شد؛ به گونه‌ای که عده‌ای بحث‌های صورت گرفته دربارهٔ او را با ماجرای برهنه شدن گلشیفته فراهانی مقایسه کردند. ارمیا در مورد حجاب خود گفته‌است به نظر وی تناقضی میان خوانندگی زنان و حجاب وجود ندارد.
مینماید تناقض این گفتار همچو گفتن که رو بیار و میار
تعاریف نظری مجموعه ای از اعداد طبیعی توسط فرگه آغاز شد. وی در ابتدا یک عدد طبیعی را به عنوان کلاس تمام مجموعه‌هایی تعریف می‌کند که با یک مجموعه خاص مطابقت یک به یک دارند. با این حال، این تعریف منجر به ایجاد پارادوکسهایی از جمله پارادوکس راسل شد. برای اجتناب از چنین تناقضاتی، فرم گرایی به گونه ای اصلاح شد که یک عدد طبیعی به عنوان یک مجموعه خاص تعریف شود و گفته می‌شود که هر مجموعه ای که می‌تواند با آن مجموعه مکاتبه یک به یک کند، آن تعداد عنصر را دارد.
همانند فرضیه پیوستار، ریاضیدانان برای یاقتن پاسخ این سؤال کوشش‌های فراوانی کردند. چندین سال بعد در سال ۱۹۳۸، کورت گودل با اثبات اینکه اصل موضوع انتخاب با دیگر اصول موضوع نظریه مجموعه‌ها سازگار است به سؤال دوم پاسخ مثبت داد. یعنی نشان داد افزودن اصل موضوع انتخاب به دیگر اصول موضوع نظریه مجموعه‌ها هیچ تناقضی ایجاد نمی‌کند.
و اندر زمانه دیدم که قومی اندر این غلوی بسیار کنند و نسبت روزگار خود به طریق پارسا مردان دارند و جمله بر ضلالت‌اند و قولشان مخالف همه عقلاست از اهل کفرو اسلام؛ از آن‌چه ده مدعی به الهام به ده قول متناقض می دعوی کنند اندر یک حکم، همه باطل بود و هیچ کس بر حق نباشند.
از طریق تناقض: به ازای هر درخت فراگیر
یکی از مسائل خبرساز در مورد متناقض بودن آراء به کاهش آرای محسن رضایی پس از افزایش آرای شمرده شده مربوط می‌شد.
و ما گوییم که این قول که گفتند که خدای جسم است نه چو اجسام، قولی بی معنی و با طل است، و این قولها گفتندکه عالم است نه چو علما و قادر است نه چون قادران وزنده است نه چون زندگان، محال است و توحید ا ین گروه بدین قول نه توحید است، بل شرک است. اما بدلیل بدانک قول کسی که گوید «جسم است نه چو اجسام» باطل باشد. و معنی آنست که حد جسم جوهریست متجزی و با مساحت، و مر او را سه بعدست از طول و عرض و عمق. حد جسم نه رنگست و نه سختی و نه تری، از بهر آنک آتشی کو گرم (و) خشک است و روشن و متحرک است، جسم است، و آب که ضد آتش است سردو تر و تاریک وساکن است، و بهمة صفات خویش از آتش جداست، نیز (جسم است و) جسمیت هر دو را در بر گرفته ا‌ست، بدانچ ا‌ین هر دو‌اندر مکان‌اند، و هر دو را جزوها، و هر یکی را ا‌زین دو ضد طول و عرض و عمق ا‌ست. و هر که گوید «جسمیست نه چو اجسام» گفته باشد که جسم ا‌ست نه چوجسم، و ا‌ین قول باطل و بی معنی باشد، همچنانک اگر کسی گوید مردم است نه (چو) مردم، یا گوید آتش (ا‌ست) نه (چو) آتش، باطل گفته؛ و چو جسم آنست که اورا طول و عرض و عمق ا‌ست، کسی که گوید «جسم است» گفته باشد جوهریست با طول و عرض و عمق، و چو بر عقب ا‌ ین گوید «نه چو جسم‌ها» گفته باشد که ا‌ین جوهر با طول و عمق و عرض را نه طول ا‌ست و نه عمق (و نه عرض) ؛ و این قولی باطل و متناقض باشد. و اما دلیل بر آنک قول ا‌ین گروه بدانچ همی گویند خدای عالمیست نه چو علما و قادریست نه چون قادران وزنده ا‌یست نه چون زندگان، محال ا‌ست آنست که گوییم: از مردمان بهری علما‌اند بقول خدای تعالی که (از) بنی اسرا‌ئیل گروهی (را) علما گوید بدین آیت: قوله «اولم یکن لهم ا‌ن یعلمه علماء بنی ا‌سرا‌ئیل.» پس بپرسیم ازین متکلمان که چه گویید کاین گروه که خدای مر ایشان را علما گوید، علمی دانستند که آن خلاف علم خدای بود؟ اگر گویند که علم ایشان موافق علم خدای بود، اقرار کرده باشند که خدای تعالی‌اندر آن علم همچو ایشان بود، بی هیچ خلافی؛ و قول خویش را که گفته‌اند که خدای تعالی عالمیست نه چون علما، نقض کرده باشند. و اگر (گویند) علم علما خلاف علم خدای بود، تا درست کنند که خدا عا‌لمیست نه چو علما، قول خدای را که ایشان را علما گفت (...) و هر که جهال را علما گوید دروغ گفته باشد، پس گفته باشند که قول خدای که مر جاهل را علما گوید، دروغست.