تن بها

معنی کلمه تن بها در فرهنگ معین

(تَ. بَ ) (اِمر. ) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد، وجه الکفاله .

معنی کلمه تن بها در فرهنگ عمید

پولی که کسی برای آزاد شدن دیگری از زندان در صندوق دادگستری بگذارد، وجه الکفاله.

معنی کلمه تن بها در فرهنگ فارسی

( اسم ) وجهی که برای آزاد شدن کسی از زندان در صندوق دادگستری گذارند وجه الکفاله .

معنی کلمه تن بها در ویکی واژه

پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد؛ وجه الکفاله.

جملاتی از کاربرد کلمه تن بها

میان نازک او را به بر بگیرم تنگ که از برای گسستن بهانه می‌طلبد
از جعفر صادق در مورد بهای سگی که شکاری نیست، سؤال شد. او گفت: سُحت (حرام) است؛ اما (گرفتن بهای) سگ صید اشکالی ندارد.
گر ایدون کم بفرماید برفتن بهانه آنگهی شاید گرفتن
اگر سام و نریمان، شد فسانه ز «نادر» کی توان جستن بهانه!
گوهر چو قابل افتد گویند کش بها نیست آن گوهری که نبود ای سیم تن بهایت
درین بوستان طراوت‌نگار توان جای گل، دسته بستن بهار
هرگل درتن بهار ‌چمن‌ساز حیرتیست چشم‌ که باز شد که نه با او دچار بود
جای غزل گفتن بهار همین‌جاست حیف که مسکین ملک دماغ ندارد
تن بهانه است بین در او جان را نگر از باد گرد گردان را
در دوران سومین بارداری استر، هنگامی که که مایکل در سفر بود، دالیا برای گرفتن بهایی که درخواست کرده بود آمد، وعده‌ای که استر به او داده بود هر فرزند اول از نسل بود.
اصطلاحی که در زمان کنونی کم بکار می‌رود، برای درهم شکستن بهاره یا تابستانه یخی که ظرف فصل زمستان در روی رودخانه تشکیل می‌شود.
حذر ز الفت دلها درین جنون محفل که شیشه‌های شکستن بهانه بد مستند
گل حسرت نصیبی ها بود چون غنچه دل بستن بهاری را که در دنباله، باد مهرگان بینی