تمویه

معنی کلمه تمویه در لغت نامه دهخدا

تمویه. [ ت َم ْ ] ( ع مص ) خبردادن خلاف آنچه پرسند او را از آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).خبر دادن کسی را خلاف آنچه پرسند و تزویر و تلبیس کردن او را چنانکه گویی خبر را تر و تازه و با آب کرده است. ( از اقرب الموارد ) : تمویه و تزویر آنها مرا در خشم او ( شیر ) افکند. ( کلیله و دمنه ). ندانی که مرغان دروغ نگویند و تمویه و تزویر نسگالند. ( سندبادنامه ص 99 ). و به لطایف حیل و بدایع تمویه خود را در جوار صون و پناه سلامت آورده. ( سندبادنامه ص 72 ). در تضریب و تقبیح صورت او فصلی می پرداخت و به زرق و تمویه در فساد حال او سعی می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 73 ). در استمالت و استعطاف او انواع سحرو تمویه بکار آورد. ( ترجمه یمینی ایضاً ص 264 ).
گر نماید غیرهم تمویه اوست
ور رود غیر از نظر تنبیه اوست.مولوی.در تقلیب دستی نداشتند اما در قلب و تمویه ید بیضا نمودند. ( رشیدی ). || آبدار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). آبناک شدن جای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): اذا موه الصمان من سبل القطر، و قیل موه الصمان صار مموها بالبقل. ( اقرب الموارد ). || آب بسیار کردن در دیگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): موهوا قدورکم. ( اقرب الموارد ). || سیم یا زراندود کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیاراستن. ( زوزنی ). مس یا آهن و دیگر چیزهایی که حقیرتر از طلا و نقره باشد به آب نقره و طلا اندودن. یقال : هذا نحاس مموه بالفضه ؛ ای مطلی بماء الفضه. ( از اقرب الموارد ). زراندود کردن و آرایش نمودن. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) : در تزیین و تمویه آن به زخارف زریاب اختصار نکردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421 ). || باب نمودن چیزی را. ( منتهی الارب ). به آب نمودن چیزی را.( ناظم الاطباء ). || تلبیس کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مکر و فریب و تملق. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- دلیل بی تمویه ؛ دلیل و برهانی که خلاف دروغ نباشد. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تمویه در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - زراندود کردن . ۲ - دروغی را حق جلوه دادن .

معنی کلمه تمویه در فرهنگ عمید

۱. زراندود کردن، آب طلا دادن.
۲. [مجاز] امری یا خبری را خلاف آنچه هست نمایاندن، باطل و غلطی را به لباس حق و درست جلوه دادن، تلبیس، تزویر.

معنی کلمه تمویه در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) زر اندود کردن آب طلا زدن . ۲ - آب نقره زدن . ۳ - دروغ آراستن نیرنگ ساختن امری را خلاف حقیقت جلوه دادن . ۴ - ( اسم ) دروغ آرایی نیرنگ سازی تلبیس . جمع : تمویهات .

معنی کلمه تمویه در دانشنامه آزاد فارسی

تَمْویه
(مصدر باب تفعیل به معنی زراندودکردن و آب طلادادن) در اصطلاح منطق، از شیوه های مغالطه، بیان استدلال های نادرست شبیه با استدلال های درست منطقی، به منظور فریب شنونده؛ مثلاً در تمویۀ «خدا، نور است ـ هر نوری، محسوس است ـ خدا محسوس است»، واژۀ «نور» نمایانگر مغالطه است. وجه تسمیۀ این شیوه به تمویه، نتیجۀ تشبیه صناعات خمس به زرناب و زر غیرناب است و تشبیه مغالطه به سکّۀ قلب برای آن است که ماهرانه آن را زراندود کرده اند.

معنی کلمه تمویه در ویکی واژه

زراندود کردن.
دروغی را حق جلوه دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه تمویه

اهل تأویل که مایه دین ایشان تمویه و تأویل و نفی است اضافت «ها» از حق جل جلاله بگردانیدند و از ظاهر برگشتند. و اهل سنت که مایه دین ایشان سمع و قبول و تسلیم است تأویل بگذاشتند و بر ظاهر برفتند و گفتند اضافت «ها» دین خبر با خداست و بحث و تفکر و تأویل نرواست، و بتشبیه پنداشتن خطاست، که حق جل جلاله در همه صفات بی‌همتاست.
از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح وعده های تو همه عشوه و تمویه بود
أَ فَسِحْرٌ هذا یعنی أ کان الوعید بهذا العذاب و الاخبار سحرا کما زعمتم فی الدنیا، أَمْ أَنْتُمْ ام کنتم لا تُبْصِرُونَ و قیل عنفوا و وبّخوا بمثل ما کانوا ینسبون النبی (ص) الیه من السحر و تسکیر البصر و الاخذ بالاعین فقیل لهم أ تمویه هذا و حیلة ام غطّی علی ابصارکم فلا تبصرون.
گر نماید غیر هم تمویه اوست ور رود غیر از نظر تنبیه اوست
و بیضهٔ وجود انسانی را چون اعتقادی فاسد در دل پدید آید و آن مؤکّد شود بادّلهٔ شبهات چنانکه در دل بیخ آن چنان راسخ شود که او پندارد که برهان قاطع است و بهیچ وجه قابل دیگر نباشد و هر چه جز معتقد اوست باطل و تمویه شناسد اینجا زردهٔ دل فساد پذیرفت و قابلیّت تصرّف مرغان انبیاء و اولیاء ازو برخاست و استعداد مرغی حقیقی بکلّی باطل شد ازو این عبارت کنند که: «ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوهٔ و لهم عذاب عظیم.»
و ای داستان! هرک گناهِ گنه‌کاران بر خداوندگار پوشیده دارد و خواهد که رویِ حال او را به تزویرِ باطل در پردهٔ تقریرِ حق نیکو فرا نماید و مقابحِ او را در لباسِ محاسن جلوهٔ تمویه دهد، خاین و غادرست و بر نبذِ حقوقِ منعمِ خود مبادر. داستان گفت: نه هرک در کارِ گناه‌کاری سخن گوید، گناهِ او را خوار داشته باشد، چه عاقل از فعلِ جمیل عذر نخواهد و از نیکوکاری کس خجالت نبرد و عقلا گفته‌اند: هر گناه که از مردم صادر شود و منقسم است بر چهار قسم: یکی از آن زلّت است، دوم تقصیر، سیوم خیانت، چهارم مکروه. و هر یکی را عقوبتی در خور و مکافاتی سزاوار معیّن ، عقوبتِ زلّت عتاب باشد، عقوبتِ تقصیر ملامت، عقوبتِ خیانت بند و زندان، عقوبتِ مکروه رسانیدنِ مکروه به مکافات، کَمَا نُزِّلَ فِی مُحکَمِ تَنزِیلِهِ تَعَالی ، وَ کَتَبنَا عَلَیهِم فِیهَا اَنَّ النَّفسِ اَلآیه . و آنگه عفو و تجاوز پیرایهٔ قواعدِ سیاست گردانید و حدودِ شرعی را به لباسِ این مجاملت جمال داد که گفت : فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ گناهِ دادمه ازین اقسام جز زلّتی نیست که کس از آن معصوم نتواند بود، چنانک یاد کردیم. اگر ملک برین گوشمال اقتصار کند و گوشهٔ خاطر از غبارِ کراهیت پاک گرداند، بر سنّتِ کرامِ ملوک رفته باشد .
و قال الحسن معناه اذا ادعیتم فعل الاصنام فقد اخبرتم اللَّه بما لا یعلم یعنی بما لیس فی الارض لانّ لا بمعنی لیس و العلم زیادة، «أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» یعنی ام تقولون مجازا من القول و باطلا لا حقیقة له. و قیل «سَمُّوهُمْ» ای وصفوهم انّه لا یجوز ان تکون آلهة. و قیل هذا تهدید کما تقول لمن تهدّده علی شرب الخمر: سمّ الخمر بعد هذا. و قیل معنی الآیة قل لهم أ تنبّئون اللَّه بباطن لا یعلمه ام بظاهر یعلمه فان قالوا بباطن لا یعلمه احالوا و ان قالوا بظاهر یعلمه قل لهم سمّوهم و بینوا امرهم فانّ اللَّه لا یعلم لنفسه شریکا، «بَلْ زُیِّنَ» ای دع ذکر ما کنّا فیه، «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ» ای زیّن الشیطان لهم کفرهم و تمویههم و قولهم انّ الاصنام شرکاء للَّه، «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ» ای صدّوا الناس عن رسول اللَّه و صدّوا المسلمین عن سبیل اللَّه.
بس اند مایه که تمویهش آشکاره شود وگر نه هیچ نپیچاند اینچنین امثال
مشو بدگمان در چو من بنده ای بتمویه این و بتزویر آن