تمر

تمر

معنی کلمه تمر در لغت نامه دهخدا

تمر. [ ت َ / ت ِ ] ( ترکی ، اِ ) آب مروارید را گویند و آن علتی است که بعضی از مردم را در سن چهل سالگی در چشم بهم می رسد و چشم تاریکی می کند و بینایی نقصان می پذیرد و چون سن از پنجاه تجاوز نماید، آن علت بخودی خود برطرف گردد. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از آنندراج ). کدورت جلیدیه که آب مروارید نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). بیماریی که در چشم پیدا شود. ( غیاث اللغات ).
تمر. [ ت ِ م ِ ] ( اِ ) به زبان علمی هند بمعنی تاریکی باشد که در مقابل روشنی است. ( برهان ). سانسکریت : تی می را . ( اشیتنگاس بنقل حاشیه برهان چ معین ). تاریکی و ظلمت و سیاهی و کوری کامل . ( ناظم الاطباء ).
تمر. [ ت َ م ُ ] ( ترکی ، اِ ) بزبان ترکی آهن را گویند. ( برهان ). بزبان مغولی آهن. ( از فرهنگ رشیدی ). مأخوذ از ترکی آهن.( ناظم الاطباء ) بزبان ترکی آهن را گویند و نام یکی از مغول و نام پادشاه عظیم الشأن که مردم ناواقف هند آن را تیمور خوانند بروزن زیتون و رسم الخط ترکی را نمی دانند که ضمه را بصورت واو و فتحه را بصورت الف و کسره را بصورت «ی » نویسند. ( غیاث اللغات ). نام اصلی امیر تیمور گورکان هم تمر به فتح تاء مثناة فوقانیه و ضم میم و سکون راء مهمله است که در لغت ترکی بمعنی آهن است که اکنون تیمور بر وزن طیفور استعمال کنند و آنچه ترک است تمر میخوانند و تبدیل دال مهمله به تاء، اگرچه لحن است ولی در ترکی جایز است چنانکه آهن را حالا دمر استعمال می کنند. شاعری در تاریخ وفات امیرتیمور گفته :
سلطان تمر آنکه چرخ را دل خون کرد
وز خون عدو روی زمین گلگون کرد...( حاشیه برهان چ معین ).
تمر. [ ت َ ] ( ع اِ ) خرما. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). و در عربی خرما را گویند. ( برهان ). خرمای خشک. ( غیاث اللغات ). ثمر خشک نخل. ( از اقرب الموارد ). واحد آن تمرة و ج ، تمرات و تمور و تمران است. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). به فارسی خرما نامند و او را از ابتداء تکون تا انتها، هفت مرتبه می باشد یکی طلع که ولیع نیز گویند و دیگر بلج سیم خلال. چهارم بسر. پنجم قسب. ششم رطب. هفتم تمر... و تمر در دویم گرم و در اول خشک و بعضی در اول تر دانسته اند. مبهی مبرودین و موافق سینه و شش و کثیرالغذا و مولد خون متین و مقوی کرده لاغر شده و تلیین مفاصل. و جهت فالج و اعیا و درد ورک و امراض بارده و بلغمیه و درد کمر. و طبیخ او با حلبه جهت تب بلغمی و حصاة مجرب است و مولد سودا و سده جگر و سپرز و محرق خون و معفن اخلاط و مصدع و مورث قلاع و رمدو درد دندان و مصلحش روغنها و خشخاش و بادام و سکنجبین و آب انار. و محرور را اجتناب اولی و در بلدی که خرما حاصل نشود اهل آن بلد باید بسیار تقلیل نمایندو دانه خرما مرکب القوی و قابض و مسحوق او جهت اسهال و ذرور سوخته او جهت رویانیدن مژه و قروح خبیثه والصاق جراحت تازه و قرحه چشم و سبل جرب و حدت بصر نافع است و چون تمر را در شیر تازه خیسانیده تناول نمایند و از عقب آن شیر بنوشند در تقویت باه بی عدیل است. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به ترجمه صیدنه و فهرست مخزن الادویه و بحرالجواهر و اختیارات بدیعی شود.

معنی کلمه تمر در فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (اِ. ) خرما.
(تَ ) (اِ. ) آب مروارید، یکی از بیماری های چشمی که بیشتر در سنین بالا بروز می کند و باعث کم شدن نیروی دید می شود.
( ~. ) (اِ. ) درختی است با برگ های دراز و متناوب که هر برگ بیش از بیست تا سی برگچه دارد، گل هایش زرد یا سرخ رنگ است . میوه اش سرخ و ترش مزه است که در غلافی بزرگ جا دارد، برای قلب و معده مفید است .

معنی کلمه تمر در فرهنگ عمید

۱. خرما.
۲. = * تمرهندی
* تمر هندی: (زیست شناسی )
۱. درختی زیبا و شبیه درخت گل ابریشم با گل های زرد یا سرخ رنگ، چوب سخت و سنگین، و برگ های دراز و متناوب که هر برگ دارای ۲۰ تا ۳۰ برگچه می باشد.
۲. میوۀ ترش و خاکستری رنگ این گیاه که در غلافی دراز جا دارد و پوست آن بعد از رسیدن سخت و صدفی می شود، تمر هندی، تمر گجرات، خرمای گجرات، انبله، خبجه.
= آب مروارید

معنی کلمه تمر در فرهنگ فارسی

( اسم ) خرما .
دهی است از دهستان انزل که در بخش حومه شهرستان رضائیه واقع است .

معنی کلمه تمر در دانشنامه عمومی

تمر (سوادکوه). تمر، روستایی است از توابع بخش شیرگاه شهرستان سوادکوه در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان لفور قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۴ نفر ( ۲۴خانوار ) بوده است.

معنی کلمه تمر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خرمای رسیده را تمر گویند و از آن به مناسبت در باب زکات نام برده شده است.
برای هر یک از مراحل تکامل خرما اسمی وضع شده است. به خرمایی که از مرحله نارسی و نیز رطب بودن، گذشته باشد تمر گفته می‏شود.
برخی معنای تمر را عام گرفته و آن را شامل خرمای نارس و رطب نیز دانسته‏اند.
زمان تعلق زکات بر خرما
برخی، زمان تعلّق زکات به خرما را رسیدن به مرحله‏ای دانسته‏اند که به آن تمر گفته شود.
[ویکی الکتاب] معنی تَمُرُّ: گذر میکند
معنی مَرَّ: عبور کرد - گذشت - گذر کردن (درعبارت "وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ ﭐلسَّحَابِ ")
معنی غَرَّ: فریب داد (غرة به معنای غفلت در بیداری است ، و کلمه غرار به معنای غفلت با چرت و فتور است و غرور به معنای هر چیزی است که آدمی را فریب میدهد ، چه مال باشد ، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شیطان ، چیزی که هست بعضی از مفسرین کلمه غرور را به شیطان تفسیر کردها...
معنی غَرُورُ: یکی از اسامی شیطان به معنی بسیار فریبنده (غرة به معنای غفلت در بیداری است ، و کلمه غرار به معنای غفلت با چرت و فتور است و غرور به معنای هر چیزی است که آدمی را فریب میدهد ، چه مال باشد ، و چه جاه ، و چه شهوت ، و چه شیطان ، چیزی که هست بعضی از مفسرین ک...
ریشه کلمه:
مرر (۳۴ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه تمر

جوانترین مخروط آتشفشانی این کوه، موتونوفسکی ۴ نام دارد و از اوایل دورهٔ هولوسن شروع به رشد کرده است. مخروطی درون‌دهانه‌ای نیز در امتداد دیوارهٔ شمالی دهانهٔ ۱٬۳ کیلومتری آتشفشان به وجود آمده است و در دامنهٔ جنوب غربی کوه، مخروط‌های خاکستر فراوانی متمرکز شده‌اند. یخچالها و چشمه‌های آب گرم کمی دورتر از دهانه‌های فعال آتشفشان قرار دارند.
ففی قول نعمان یبنی الصلوة و عند محمد کذا و استمر
و علی انّ اطاعتی هذه البیعة التّی وقعت فی نفسی و توکیدی ایّاه الّذی [لزم‌] فی عنقی لسیّدنا و مولانا القائم بامر اللّه امیر المؤمنین بسلامة من نیّتی و استقامة من عزیمتی و استمرار من هوای و رایی و علی انّ لا اسعی فی نقض شی‌ء منها و لا اؤوّل علیه فیها و لا اقصد مضرتّه فی الرّخاء و الشّدة و لا ادع النّصح له فی کلّ حال، دانیة و قاصیة و لا اخلی من موالاته فی کلّ الامور النّیة و لا اغیّر شیئا ممّا عقد علیّ فی هذه- البیعة و لا ارجع عنه و لا اتوب منه و لا اشوب نیتّی و طویّتی بضدّه و لا اخالفه فی وقت من الاوقات و لا علی حال من الاحوال بما یفسده. و علیّ ایضا لکتّابه و خدمه و حجّابه و جمیع حواشیه و اسبابه مثل هذه البیعة فی التزام شروطها و الوفاء بعهودها.
اگر اطلاق و مستمر ز تو گشت نه گران آید آن و نی شاقم
یا اصطلاحاً، «هنرهای همخوابگی»، روش‌هایی هستند که تائوئیست‌ها در فعالیت جنسی خود، تمرین می‌کنند. تمریناتی که همچنین به عنوان «اتحاد انرژی‌ها» یا «پیوند جوهرها» شناخته شده‌است.
عمر همچون جوی نو نو می‌رسد مستمری می‌نماید در جسد
ورنه در ظاهر کمال مستمر گشته بر کلّ خلایق منتشر
علاوه بر اینها تعداد زیادی تک آهنگ منتشر نشده و بسیار کمیاب (مانند اجراهای تمرینی در استودیو) از سالهای ابتدایی فعالیتشان هم وجود دارد که تنها بر روی کاست ضبط شده است. در همان سالها آنها حتی طرفدارانشان را دعوت به فرستادن نوار کاست خام می کردند که برای آنها آهنگهای شان نواخته و ضبط کنند!
تمرتاش چون شد به خرگاه خویش ز کار پریوش دلش بود ریش
اگر ذره‌ای از آن معرفت حقیقت که او را بخود است بر خلق آشکارا کند همه متمرّدان جهان و شیاطین عالم موحّد گردند همه زنارها کمر عشق دین گردد، همه خارهای عالم ریاحین شود.
وی در ۲۴ می ۲۰۲۲ توسط روبرتو مانچینی به اردوی تمرینی تیم ملی فوتبال ایتالیا دعوت شد.
بعد شش سال معتمر یا هفت به سر روضه نبی می رفت
چنین میدانم که چهار هزار و پانصد تومان بل زیاده داده شده باشد، اما با مستمری های ولایات که میرزا محمدحسن از سرخس رقم برد، البته از خداداد بپرس.
قسم اول بود به نسبت ذات مستمرالثبوت و الاثبات