تلقاء

معنی کلمه تلقاء در لغت نامه دهخدا

تلقاء. [ ت ِ ] ( ع اِ ) دیدار، اسم مصدر است.... سوی. برابر و مقابل. یقال : توجه تلقاء النار و تلقاء فلان. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). برابر. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تلقاء مدین ؛ به سوی مدین. و مدین اسم بلد بعث الیه شعیب النبی علیه السلام. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).

معنی کلمه تلقاء در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) دیدار کردن ، رو به رو شدن . ۲ - (اِمص . ) دیدار. ۳ - جای دیدار.

معنی کلمه تلقاء در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تِلْقَاءِ: برابر ومقابل - جانب - به سوی
ریشه کلمه:
لقی (۱۴۶ بار)
«تِلْقاءَ» در اصل ـ به گفته بعضی از مفسران و اهل ادب ـ مصدر یا اسم است و به معنای مقابله می آید، ولی بعداً به معنای ظرف مکان به کار رفته، یعنی مکان مقابله و جهت رو به رو. و در سوره «یونس» و مانند آن به معنای ناحیه و نزد، می آید; یعنی: من از ناحیه و از نزد خودم نمی توانم آن را تغییر دهم.

معنی کلمه تلقاء در ویکی واژه

دیدار کردن، رو به رو شدن.
دیدار.
جای دیدار.

جملاتی از کاربرد کلمه تلقاء

کنیه ابو اسحاق، از مهینان مشایخ رقة است و فتیان ایشان. با شیخ بوعبداللّه جلا صحبت کرده و بابرهیم قصار رقی، در سنه اثنین و اربعین و ثلثمائه برفته از دنیا. برادروی بوالحسن بن احمد ویرا بخواب دید پس وفات، گفت: مرا وصیتی کن. گفت: علیک بالقلة والذلة الی ان تلقاء ربک و ابرهیم بن المولد گوید: حقیقة الفقران لا یستغنی العبد بشیء سوی الحق. و هم وی گفت: من تولاه رعایة الحق اجل من ان تود به سیاسة العلم. و هم وی گفت: که مرا عجب آیذ از کسی که بشناخت کی ویرا راهیست بخداوند وی، چون زندگانی کند با جز ازو؟ واللّه تعالی می گوید: وانیبوا الی ربکم واسلموا له و هم وی گفت: من قال به افناه عنه و من قال منه ابقاه له. و هم وی گفت: کی فترت پس مجاهدت از فساد است باول، پس کشف از سکونست با احوال.
قال ابن مسعود و ابن عباس: بما قدّم قبل موته من عمل صالح و سیّئ و اخّر بعد موته من سنّة حسنة او سیّئة یعمل بها، و فی روایة عطیّة عن ابن عباس: بما قدّم من المعصیة و اخّر من الطّاعة. و قیل: بما قدّم من الذّنب و اخّر من التّوبة. و قیل: بما قدّم من ماله لنفسه و ما اخّر منه لورثته. و قیل: ما قدّم لدنیاه و ما اخّر لآخرته و هو مسئول عن الجمیع لانّ اللّفظ عامّ. و فی الحدیث الصّحیح: «ما منکم من احد الّا سیکلّمه ربّه لیس بینه و بینه ترجمان و حجاب یحجبه فینظر ایمن منه فلا یری الّا ما قدّم من عمله و ینظر اشأم منه فلا یری الّا ما قدّم و ینظر بین یدیه فلا یری الّا النّار تلقاء وجهه فاتّقوا النّار و لو بشقّ تمرة.
آن گه با تعبیر خواب آمد گفت: «یا صاحِبَیِ السِّجْنِ» فی رؤیا هما ثلاثة اقوال: احدها انّهما تحالما و ارادا تجربة علمه. و قیل بل کانت رؤیا حقیقة. و قیل رؤیا الساقی حقیقه و رؤیا صاحب الطعام تحالم، «أَمَّا أَحَدُکُما» ای السّاقی، «فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً» ای یصیر صاحب شراب مولاه فیعود الی منزلته کما کان، «وَ أَمَّا الْآخَرُ» ای الطبّاخ، «فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ» اذا مات مصلوبا. ایشان چون تعبیر خواب شنیدند از گفتن آن خواب پشیمان شدند، یوسف (ع) جواب داد که: «قُضِیَ الْأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیانِ» ای قضی اللَّه لکل واحد منکما ما عبّرت رؤیاه صدق فیها ام کذب لانّ هذا من اللَّه لا من تلقاء نفسی «وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ» تأویل الرّؤیا یشوبه الظنون و یتعاوره الحلل و لذلک خاف یعقوب علی یوسف و علی دینه زمان فقده بعد ما کان قال له فی تأویل رؤیاه: یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ.
قوله: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ ای لم یأتکم بالقرآن من تلقاء نفسه و بهواه و مراده. و عن بمعنی الباء قد یتعاقبان کقوله: فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً ای عنه وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ ای بقولک. در ضمن این آیت تشریف و تخصیص مصطفی است (ص) رب العزة رتبت قربت وی بلند نهاد و تشریف عظیم داد که خصم وی را بخودی خود جواب داد و برسول باز نگذاشت. آن گه که او را ضالّ گفتند، حق جل جلاله از بهر وی جواب داد که: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوی‌، نه چون دیگر پیغامبران که جواب خصم ایشان هم بایشان باز گذاشت، چنانک نوح، قوم او را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ نوح خود جواب ایشان را داد که لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ و هود را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ هود جواب داد که لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ، همچنین داود پیغامبر را فرمان آمد که فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‌ یا داود نگر تا حکمی که میان خلق کنی بعدل و راستی کنی و بر پی هوا و مراد خود نروی. چون نوبت بمصطفی عربی (ص) رسید حق جل جلاله فرمود: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ او بر پی مراد و هوا خود نرود و آنچه گوید جز از وحی و پیغام ما نگوید.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ام ابتداء کلام تجد تکراره فی مواضع من القرآن. و قیل هو متّصل و تقدیره ا یصدّقون انّه تنزیل من ربّ العالمین أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ ای اختلقه محمد من تلقاء نفسه. کافران میگویند این قرآن ساخته و فرا نهاده محمد است از خویشتن، ربّ العالمین فرمود: بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ ای لیس کما زعموا نه چنان است که ایشان گفتند بلکه این سخن خداوند است، سخنی راست درست بآن فرستاد بتو ای محمد تا تو قریش را بآن آگاه کنی که پیش از تو هیچ آگاه کننده بایشان نیامد، یعنی بعد رفع عیسی و پیش از بعثت محمد و الناس کانوا محجوجین بعیسی لزمتهم حجة اللَّه حتی بعث محمد (ص)، نظیره قوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ، لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ الی الرشاد بانذارک و یرتدعون عن کفرهم.
ابن عباس گفت: آیات الکتاب قرآنست، هر چه پیش ازین سوره فرو آمد از احکام و اخبار و قصص، «وَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ» یعنی هذه السّورة می‌گوید آنچ پیش ازین سوره فرو آمد از قرآن و این سوره همه حقّ است و راست، کلام خداوند و صفت وی نه چنانک کفّار مکّه می‌گویند: انّ محمّدا تقوله من تلقاء نفسه، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ» من مشرکی مکّة، «لا یُؤْمِنُونَ» لا یصدّقون بالقرآن انّه من عند اللَّه، قال الزّجاج: لمّا ذکر انّهم لا یؤمنون عرّف الذی یوجب التّصدیق من دلایل الرّبوبیّة و شواهد القدرة.
«قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ» ای علی تبلیغ الرّسالة «مِنْ أَجْرٍ» ای جعل و رزق، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ» المتقوّلین القرآن من تلقاء نفسی، و کلّ من قال شیئا من تلقاء نفسه فقد تکلّف له. و صحّ‌ فی الحدیث عن رسول اللَّه (ص) النهی عن التکلّف.
قوله: تَنْزِیلُ الْکِتابِ ای هذا تنزیل الکتاب. و قیل: تنزیل الکتاب مبتدا و خبره «مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ» ای تنزیل القرآن من اللَّه لا کما یقول المشرکون انّ محمّدا تقوله من تلقاء نفسه. و قیل: معناه تنزیل الکتاب من اللَّه فاستمعوا له و اعملوا به، «العزیز» فی سلطانه «الحکیم» فی تدبیر.
فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی‌ بِآیاتِنا یعنی الید و العصا و سایر الآیات التسع بَیِّناتٍ ای واضحات دالّة علی صحّة امرهما بتوحید اللَّه و خلع الکفر و الدّخول فی طاعته و کان جوابه و جواب قومه ان قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَریً افتریته من تلقاء نفسک وَ ما سَمِعْنا بِهذا ای انّا لم نسمع بمثل ما تدعونا الیه من التّوحید و الرّسالة و النبوّة فی مذاهب آبائنا الاوّلین الّذین درجوا قبلنا. و قیل معناه ما بلغنا عن احد من آبائنا انّهم اجابوا الرّسل. و قیل انّما قالوا هذا القول لطول الفترة و نسیان العهد. و قیل انّما قالوا ذلک جحودا کما قال اللَّه تعالی: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا.
قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ ای قصد نحو مدین خارجا عن سلطان فرعون، و تلقاء تفعال من لقیت و هو مصدر اتّسع فیه، فاستعمل ظرفا و سَواءَ السَّبِیلِ قصد السّبیل المستوی الی مدین. مقاتل گفت موسی چون از مصر بیامد ترسان و حیران از بیم فرعون هیچ ندانست که کجا شود و راه نمی‌برد تا جبرئیل آمد و عصا بوی داد آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و او را گفت که سوی مدین شو بنزدیک شعیب. موسی از آن که راه نمیدانست گفت: عَسی‌ رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ، کار خود تفویض با اللَّه کرد و براه بردن توفیق ازو خواست تا ربّ العزّة فریشته فرستاد و راه بوی نمود. و گفته‌اند کسان فرعون در طلب او بر پی وی ایستادند و سه راه بود بمدین: دو در طرف و یکی در میان. ایشان گفتند با یکدیگر تا در راه طرف رویم که مرد ترسنده و گریزنده در شاهراه میان نرود.