معنی کلمه تغيير در لغت نامه دهخدا
آب انگور و آب نیلوفل
مر مرا از عبیر و مشک بدل.
و این از عیوب است. اما اگر اشارتی بدان تغییررود از عیب دور گردد و به لطافت نزدیک شود. مثاله :
برو، از معرفتهای پر ازریو
سر ما را مکن ای شیخ کالیو
غلط کردم در این معنی که گفتم
زنخدان نگار خویش را سیو.
سیب را سیو گفته و با کالیو قافیه ساخته. ( از مجمعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- تغییر بالین ؛ گردانیدن بالین از طرفی بطرفی. ( آنندراج ):
جلوه برق است در میخانه هشیاری مرا
از پی تغییر بالین است بیداری مرا.صائب ( از آنندراج ).- تغییر حالت ؛ برگشتن از حالت. ( ناظم الاطباء ).
- تغییر شکل ؛ دگرگونی شکل .
- تغییر لباس ؛عوض کردن لباس.
- تغییر مکان ؛ جای بجای شدن. از خانه یا جایی بخانه دیگر رفتن. عوض کردن محل سکونت و اقامت :
نه زین دیار ز اهل دیار دلگیرم
نه از تعصب دین میکنم مکان تغییر.سنجر کاشی ( از آنندراج ).- امثال :
تغییر اسم تغییر مسمی ندهد. نظیرِ
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند.هاتف ( از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 548 ).