معنی کلمه تغار در لغت نامه دهخدا
زبان چون... ودهن چون تغار
یکایک پراکنده بر دشت و غار.( گرشاسبنامه ).وان کاسه های سرشان بینی گه مصاف
بر ره فکنده همچو پر از خون تغارها.لامعی جرجانی.مترس از محالات و دشنام دشمن
که پر ژاژ باشد همیشه تغارش.ناصرخسرو.ای دهان باز نهاده بجفای من
راست گویی که یکی کهنه تغارستی.ناصرخسرو.خون عدو را چو روی خویش بدو داد
دیگ در قصر او بزرگ تغار است.ناصرخسرو.گشاده از پی لقمه نهاده از پی نفع
یکی دهان چو تغار ویکی شکم چو مغار.سوزنی.بینیی چون تنور خشت پزان
دهنی چون تغار رنگرزان.نظامی.آب تتماجی نریزی در تغار
تا سگ چندی نباشد طعمه خوار.مولوی.تا قیامت میخورد او پیش غار
عارفانه آب رحمت بی تغار.مولوی.و رجوع به تیغار شود.
- امثال :
تغاری بشکند ماستی بریزد
شود دنیا به کام کاسه لیسان.
نظیر هایی شد و هویی شد و کَل به نوایی رسید. ( امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 548 ).
گوز داده تغار شکسته طلاق هم میخواهد.
در مورد کسی زنند که زیان آورد و بی فایده و پرادعا باشد.
|| خوردنی و آزوقه و راتبه باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : و ایلچیان بممالک رفتند تا جهت علوفه حشم تغارها و چهارپای بسیار از ذبایح و مراکب ترتیب سازند. ( جهانگشای جوینی ). فرمان شد تا چارپای هر کسی.... به اولاغ گرفتند و تغارها روان کردند. ( جهانگشای جوینی ). و امیر ارغون چون بخراسان رسید بکار ساختگی تغار و شراب ایلچیکتای مشغول شد. ( جهانگشای جوینی ). در وقت محاصره بغداد ابن عمران لشکر پادشاه [هولاکو] را از... به تغار و علوفه مدد کرده بود. ( از روضةالصفا یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). اگر یرلیغ شرف نفاذ یابد من لشکر پادشاه را بقدر احتیاج تغار و علوفه دهم. ( حبیب السیر یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).