تعبد

معنی کلمه تعبد در لغت نامه دهخدا

تعبد. [ ت َ ع َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) عبادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بندگی کردن. ( دهار ). پرستش کردن خدای را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بندگی کردن و عبادت کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). پرستیدن و یگانه شدن در عبادت. ( از اقرب الموارد ) : آنجا شوند با نبید و رود و سرود و پای کوفتن و آنجا حاجتها خواهند از خدای و آن را چون تعبدی دارند. ( حدودالعالم ). تعبد و تعفف در دفع شر، جوشنی عظیم است. ( کلیله و دمنه ). جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبد برنگرفتم. ( گلستان ).
منشور در نواحی و مشهور در جهان
آوازه تعبد و خوف و رجای تو.سعدی.|| تکلف در عبادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به طاعت خواندن کسی را. ( از اقرب الموارد ). || به بندگی گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بنده خود ساختن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به بندگی گرفتن و خوار کردن. ( آنندراج ). || سرکشی کردن شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازایستادن و سرکشی کردن شتر. ( از اقرب الموارد ). || راندن شتر را چندانکه عاجز و مانده گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تعبد در فرهنگ معین

(تَ عَ بُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - عبادت کردن . ۲ - بندگی کردن .

معنی کلمه تعبد در فرهنگ عمید

بندگی کردن، به عبادت پرداختن، پرستش کردن.

معنی کلمه تعبد در فرهنگ فارسی

بندگی کردن، به عبادت پرداختن، پرستش کردن
۱ -( مصدر ) عبادت کردن بندگی ورزیدن پرستش کردن . ۲ - چیزی را بی چون و چرا پذیرفتن . ۳ -( اسم ) بندگی پرستش . جمع : تعبدات .

معنی کلمه تعبد در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَعَبُّد، اصطلاحی در فرهنگ اسلامی که ناظر به بندگی خالصانه و اطاعت بی شائبۀ انسان نسبت به خداوند است.
واژۀ تعبد از ریشۀ «ع ب د» در همۀ اشتقاقاتش، به نوعی معنای بندگی و فرمان برداری و فروتنی را دربر دارد. عموم مشتقات این ماده جز شماری از قبیل عبادت و صیغه های ثلاثی مجرد آن، برای بندگی انسان در برابر خدا یا انسانی دیگر به طور یکسان به کار می روند. مصدر تعبد و افعال آن به دو صورت لازم و متعدی به معنای بندگی کردن برای کسی و بنده ساختن کسی کاربرد دارند.
استعمال واژۀ عبد
استعمال واژۀ « عبد » با تفاوتهای اندک در زبانهای مختلف سامی به معانی ای نزدیک به معنای عربی آن و رواج ترکیبهای «عبدالله»، «عبد شمس» و...در مقام نام گذاری افراد از یک سو، و فرهنگ رسوخ یافتۀ برده داری در نظام اخلاقی ـ اجتماعی عرب پیش از اسلام از سوی دیگر زمینۀ بسیار مناسبی برای وام گیری این مفهوم در حوزۀ تبیین نسبت انسان و خدا در این دین نوظهور فراهم آورده است.البته رابطۀ حقوقی خشک و بی روح میان ارباب و برده در نظام جاهلی به نوعی رابطۀ صمیمانه و مهرآمیز در نظام دینی ـ اخلاقی اسلام تغییر ماهیت داده، و در عین حال مفهوم اقتدار کامل و مطلق به معنای نفی هرگونه مالکیت و هویت مستقل برای بنده نسبت به ارباب خود در حوزۀ عبودیت انسان در برابر خدا همچنان محفوظ مانده است.
مفهوم تعبد عنصری مهم و بنیادین
رویکرد قوی توحیدی در دین اسلام از مفهوم تعبد عنصری مهم و بنیادین ساخته که در متون مقدس دینی به روشنی قابل پی گیری و بازتاب فراگیر آن در حوزه های مختلف اندیشۀ اسلامی قابل ردیابی است.
واژۀ تعبد و مشتقات آن در قرآن و حدیث
...
[ویکی شیعه] تَعَبُّد، اصطلاحی در فرهنگ اسلامی که ناظر به بندگی خالصانه و اطاعت بی شائبه انسان نسبت به خداوند است.
فرهنگ برده داری در نظام اخلاقی ـ اجتماعی عرب پیش از اسلام، زمینۀ بسیار مناسبی برای وام گیری این مفهوم در حوزۀ تبیین نسبت انسان و خدا در دین نوظهور اسلام را فراهم آورد. تعبد به نوعی رابطۀ قدسی و معنوی میان انسان و خدا است که در ارتباطی ساختاری با فلسفۀ آفرینش انسان است. در روایات اسلامی، تعبد فرایندی تنها یک طرفه به حساب آمده که در قبال آن بنده از هیچ استحقاقی برخوردار نشده است و خداوند از روی فضل خود در برابر آن پاداش می دهد؛ زیرا انسان هرچه دارد از آن او ست.
ویژگی انحصاری تعبد در اسلام در واکنش به فرهنگ بت پرستی بود. اسلام به شدت از پیدایش نمادهایی طبیعی یا انسانی و تعیین واسطه میان انسان و خداوند مخالف بوده است، هرچند که این واسطه مفهومی صرفاً نمادین داشته باشد، بازهم به نوعی شرک تلقی شده است.
[ویکی الکتاب] معنی تَعْبُدُ: می پرستی
معنی لَا تَعْبُدِ: نپرست(حرکت دال به دلیل تقارن آن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد است)
ریشه کلمه:
عبد (۲۷۵ بار)
تذّلل با تقدیس. اطاعت. در مفردات گوید: عبودیّت اظهار تذلّل و عبادت غایت تذلّل است و از عبودیّت ابلغ می‏باشد. در مجمع فرموده:«اَلعِبادَةُ فِی اللُّغَةِ هِیَ الذِّلَّةُ» و راهی را که با رفتن هموار شده گویند: «طَریقٌ مُعَبَّد» برده بواسطه ذلّت و انقیادش عبد گویند. در صحاح گفته: «اَصْلُ الْعُبُّودِیَةِ الْخُضُوعُ وَ الذُلُّ... وَ الْعِبادَةُ الطَّاعَةُ» عبارت قاموس چنین است: «اَلْعُبُودِیَّةُ وَ الْعُبُودَةُ وَ الْعِبادَةُ: الطَّاعَةُ» در اقرب الموارد آمده: «اَلْعِبادَةُ: اَلطَّاعَةُ وَ نِهایَةُ التَّعْظیمِ لللّهِ تَعالی». معنی جامع آین کلمه همان تذلّل و اطاعت است مثل . پدرم شیطان را اطاعت مکن. . یعنی طغیانگر را اطاعت کرد. درباره خداوند دو جور عبادت داریم: یکی اطاعت از فرامین او و این که در زندگی روزمرّه راجع به حلال و حرام و غیره از دستورات خداوند و دین او پیروی کنیم، این عبادت به معنی طظاعت و فرمانبری است، به احتمال قوی آیات: . . . . شامل این عبادت هستند. دیگری تذلّلی است توأم با تقدیس یعنی بنده نهایت خضوع و ذلت را در برابر حق اظهار می‏دارد و در عین حال او را از تمام نقائص پاک و به تمام کمالات دارا می‏داند در زبان می‏گوید: اَللّه اَکْبَرُ، سُبْحانَ اللّهِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ، اِیَّاکَ نَسْتَعینُ و با بدن رکوع و سجود می‏کند. یعنی معبود من حتی بزرگتر از توصیف است، او پاک و منزّه است همه حمدها مال اوست، و از وی یاری می‏جویم، در مقایسه عبادت خدا و عبادت بتان که در ذیل این بحث خواهد آمد توضیح بیشتری به این مطلب داده خواهد شد. عبد: مطیع. بنده. از مجمع نقل شد که او را در اثر ذلّت و انقیادش عبد گویند، پس معنای تذلّل و طاعت در آن در اصل وصف است گویند: «رجل عبد» یعنی مرد مطیع است ولی بعداً مانند اسم استعمال شده. عبد در قرآن به دو معنی آمده یکی به معنی بنده مملوک مثل . . آیه . روشن میکند که همه‏انس و جن و ملک بنده و مملوک خدایند، شاید بدین علّت است که در قاموس و اقرب گفته: عبد انسان است اعمّ از حرّ ورق راغب گوید: این عبودیت است . «آتی» در آیه رتجع باتیان در قیامت یست بلکه مبیّن نسبت بین خدا و خلق است متوجّه خدایند در حال بندگی و عبودیت که خدا خالق و رتزق و مدبر آنها است. و هر چه دارند از خدا دارند. دیگری: عبد به معنی عابد و مطیع خدا در اخلاص و عبادت و اطاعت، مثل . . . . . ولی به معنی عابد وثن در قرآن نیامده بر خلاف افعال آن مثل . عبد را در قرآن دو جمع هست: عباد، عبید . . عباد در همه جای قرآن در بنده خدا به کار رفته اعمّ از مملوک و مطیع مگر در آیه .در کشّاف گوید:بعضی آن را «عبیدکم» خوانده است و نیز در آیه . این کلمه گاهی بر جمادات نیز اطلاق شده مثل . شاید مراد از آن مملوکیّت باشد و آیه . شامل همه است اعمّ از بنده طاعتی و تسخیری . راغب مدّعی است که عباد جمع عبد به معنی عابد است ولی چنانکه دیدیم قرآن آن را تصدیق نمی‏کند در اقرب الموارد گفته: عبدیکه مضاف به خداست گاهی مخصوص است به جمع به لفظ عباد و عبد مضاف به غیر خدا به لفظ عبید و غالب استعمال چنین است. امّا عبید: . این کلمه پنج بار در قرآن مجید آمده همه با کلمه ظّلام و همه در نفی ظلم از خداوند، ظاهراً آن به معنی عباد است اعّم از مطیع و مملوک. راغب گوید: آن جمع عبد به معنی مملوک است ولی دیگران چنین نگفته‏اند در صحاح و اقرب جمع عبد را عبدون، عباد، عبدان، اعبد و غیره خوانده و گفته‏اند عبید جمع عزیز و کمیاب است. عابد و عابدون: آنگاه که نسبت به خدا داده شده شامل مطلق مطیع است اعم از فرمانبر و تنزیه کننده گاهی به معنی خدمتکار و برده نیز آمده است نظیر: «فَقالُوا اَنُؤمِنُ لِبَشَرَینِ مِثْلِنا وَ قُومُهُما لَنا عابِدُونَ» که به معنی خدمتکار و برده است لذاست که موسی «علیه السلام» به فرعون فرمود: . تعبید برده کردن است یعنی آن نعمت را بر من از این جهت منّت میهنی که بنی اسرائیل را برده و خدمتکار کرده‏ای. * . یعنی اگر خدا را فرزندی باشد من اولین مطیع او می‏شوم ولی او را فرزندی نیست از نفی اطاعت به نفی وجود فرزند استدلال شده است. عبادت خدا عبادت به خدا چنان که گفتیم تذلّل در پیشگاه اوست با تقدیس ذات وقدّسش و آن مخصوص خداست و غیر او مبرّی از نقائص نیست «لا اِلهَ اَلَّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ» و «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ الَّا بِاللَّه». ولی آن غیر از احترام و تواضع است که درباره بزرگان دین و قبور آنها و حتی در استلام و بوسیدن حجر الاسود انجام داده می‏شود، احترام و تواضع در واقع «خود کم بینی» در مقابل چیز است ولی عبادت تقدیس و تنزیه طرف می‏باشد و چون این مخصوص خداست لذا عبادت مخصوص اوست. بت پرستان معبودات خویش را تقدیس کرده و آنها را در تدبیر عالم دخیل می‏دانستند و شفعاء و مقرّب خیال می‏کردند چنان که مشروحاً در «شرک» گذشت قرآن در مقام ردّ می‏فرماید: اینها نمی‏بینند و نمی‏شنوند و نفع و ضرری ندارند و شفیع و مقرّب نمی‏باشند و دخالتی در تدبیر عالم ندارند، شما بی جا و از خودتان چنین چیزها را تراشیده‏اید. . از طرف دیگر با کمی توجه خواهیم دید که عبادت خاص خداست زیرا بشر یا به جماد عبادت خواهد کرد و یا به زنده مثلاً به جماد و بت ستایش کند کار بی فایده کرده و آن چه در کی و شعوری ندارد تذلّل کرده و تقدیس نموده و مقام بشریت و عقل را پائین آورده است. و اگر به زنده عبادت کند مثلاً به بشری مثل خود، چرا عبادت کند مگر او مثل خودش محکوم به فنا نیست مگر بوی بد ندارد، مگر جزئی از بدنش قازورات نیست مگر سر تا پا فقر و احتیاج نیست؟! چرا در مقابل چنین موجود تذلّل کند و او را تقدیس بی جا و باطل است. ولی اگر عبادت کند به وجودی که از همه نقائص منزّه و با همه کمالات آراسته است، وجودی که عزّت و ذلّت دست اوست حقّا که باید چنین وجودی را عبادت کرد و آن کاری است مطابق واقع، تفصیل مطلب در «شرک» دیده شود. اگر گوئی: مگر بت پرستان نمی‏دانستند که این بت‏ها سود و زیانی ندارند پس چرا به آنها عبادت می‏کردند و تقدیس می‏نمودند؟! گوئیم: چون اکثریت بشر جاهل اند و نوعاً پی سؤال و تحقیق نمی‏روند وقتی که چیزی میان مردم رسمیت پیدا کرد مردم آن را حقیقت می‏دانند باید بیدارشان کرد. مردمان بیشتری عقیده دارند جهیدن از روی آتش در آخرین شب چهارشنبه سال در دفع نحو است اثر دارد، بیرون شدن در روز سیزده بدر سبب خوشحالی در تمام ایّام سال است، دم روباه که راننده‏ها به ماشین می‏زنند موجب کثرت مشتری است و ده‏ها نظیر اینها که خدای نکرده قرآن از محیط ما برود در مدت کمی ده‏ها معبودات باطله سر برخواهند داشت عقیده بر جهیدن از روی آتش نظیر عقیده به قدرت بت است.

معنی کلمه تعبد در ویکی واژه

عبادت کردن.
بندگی کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعبد

اگر کسی گوید یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ... از روی ظاهر این خطاب همان فائده داد که یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ پس فائده اعادت چیست؟ جواب آنست: که اهل تحقیق گفتند: یا أَیُّهَا النَّاسُ نداء عام است، و بر قدر روش عامّه این خطاب با ایشان رفت، نبینی که جمله مباحات فرا پیش ایشان نهاد، و جز از حرام محض ایشان را باز نزد، و این منزلت عوام است کی از حرام بحلال گریزند، و از محظورات با مباحات کردند، آن گه بر عقب آن از اتّباع شیطان نهی کرد که ایشان بر شرف فرمان برداری شیطان‌اند. باز آیت دیگر یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب اهل خصوصست ایشان را فرمود تا در تناول مباحات و بکار داشت محلات توسع نکنند، بلکه از مباحات حلال محض گزینند، و از حلال محض طیّبات رزق گزینند، این همانست که روایت کنند از بعضی صحابه که گفت: ما از ده باب حلال نه باب بگذاشتیم، و یکی بر کار گرفتیم از بیم شبهت.، آن گه بجای آنکه عوام را از اتباع شیطان احتراز فرمود اینجا بشکر خدای فرمود، آن کس که خداوند ذوق است داند که میان این دو خطاب چه فرقست آن ابتداء روش مسلمانان است، و این غایت کشش عارفان، این همان عدل و احسان است که گفت: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ هر کس که از حرام محض پرهیزد، وی را عادل گویند، و هر که از عین حلال پرهیزد او را محسن گویند، عدالت ظاهر مسلمانی است، و احسان آنست که مصطفی گفت: «الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه»
ای یتشرّف بان یکون له الفضل علیکم فیصیر متبوعا و انتم له تبع، «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ» ان لا تعبد سواه، «لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً» یعنی لا بلاغ الوحی، «ما سَمِعْنا بِهذا» الّذی یدعونا الیه نوح من التّوحید، و قیل ما سمعنا آدمیّا بعثه اللَّه رسولا، «فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ» ای فی القرون الماضیة، و قیل معناه ما ارسل بشر فی آبائنا الاوّلین.
و گفت: درویشی که از دنیا احتراز کرده باشد اگرچه هیچ عمل از اعمال فضائل نمی‌کند یک ذره از او فاضلتر از متعبدان مجتهد.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ قوله فی الارض، فی هاهنا زائدة، تأویله: و هو الذی فی السماء و الارض اله، قال قتاده: یعبد فی السماء و الارض تعبده الملائکة فی السماء و تعبده الانس و الجن فی الارض، لیس له فیهما ولد و لا شریک، وَ هُوَ الْحَکِیمُ فی تدبیر خلقه الْعَلِیمُ بمصالحهم.
و روی انّ اسعد بن زرارة اقام لیلة العقبة فقال «یا رسول اشترط لربک و اشترط لنفسک و اشترط لاصحابک» فقال امّا شرطی لربی فان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا، و اما شرطی لنفسی فان تمنعونی ممّا تمنعون منه انفسکم و اولادکم، و اما شرطی لاصحابی فالمواساة فی ذات ایدیکم» قالوا فای شی‌ء لنا اذا فعلنا ذلک قال «لکم الجنّة قال ابسط یدیک ابایعک.
وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْری‌ الشعری کوکب خلف الجوزاء کانت خزاعة تعبده فی الجاهلیة فاعلم اللَّه عز و جل انه خالقها. و هما شعریان: الغمیصاء و العبور و المجرّة بینهما و اراد هاهنا الشعری العبور و هی اشدّهما ضیاء و خصّت بالذکر لانّ ابا کبشة احد اجداد رسول اللَّه (ص) من قبل امّه قال لا اری شمسا و لا قمرا و لا نجما یقطع السماء عرضا غیرها، فلیس شی‌ء مثلها فعبدها، و عبدها خزاعة، فخالفوا قریشا فی عبادة الاوثان، و کانت قریش سمّی محمدا (ص) ابن ابی کبشة ای نزع الیه فی مخالفة دیننا کما خالف ابو کبشة.
خیز و تو هم برگ تعبد ساز جمع کن این چند عمل در نماز
«ان تعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یریک»
۲. احادیثی که به جهت اعتبار انتسابشان به پیامبر یا امامان مورد قبول است. به این دسته از احادیث، احادیث تعبدی می‌گویند. سند این دسته از احادیث مهم است و حرف اول را می‌زند.