تطیر
معنی کلمه تطیر در فرهنگ معین
معنی کلمه تطیر در فرهنگ عمید
۲. از پرواز مرغ فال زدن.
معنی کلمه تطیر در فرهنگ فارسی
۱ - از روی پرواز مرغ فال بدزدن مرغوا زدن ۲ . - فال بدزدن بفال بد گرفتن . ۳ - ( اسم ) مرغوا . جمع : تطیرات .
معنی کلمه تطیر در دانشنامه اسلامی
تَطیُّر، از واژه از طَیر (پرنده) گرفته شده است. از آنجا که اعراب جاهلی غالباً به وسیله پرندگان فال می زدند، «تطیر» در معنای فال زدن به کار رفت و با گذشت زمان، تطیر به معنای فال بد زدن اختصاص یافت؛ به عکسِ تفَأُّل که در معنای فال نیک زدن به کار می رود.
در دوران جاهلیت، اعراب برخی از تصمیم گیری ها را بر اساس جهت پرواز پرندگان انجام می دادند؛ برای مثال اگر در حال حرکت بودند و پرنده ای به سمت راست شان پرواز می کرد، آن را به فال نیک می گرفتند و مسیر خود را دامه می دادند و اگر به سمت چپ شان پرواز می کرد، آن را شوم می پنداشتند و از ادامه مسیر منصرف می شدند. آنها گاه خود پرنده ای را از لانه اش پرواز می دادند تا از جهت پرواز او تصمیم بگیرند که به مسیرشان ادامه دهند یا خیر.
معنی کلمه تطیر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تطیر
و روی انه قال ع: «ثلث لا ینجو منهنّ احد الظن و الحسد و الطّیرة» قیل یا رسول اللَّه «و هل ینجی منهنّ شیء؟» قال «نعم، اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تحقق و اذا تطیرت فامض و لا ترجع».
هنگام هجر غارت دل چون تطیری ایام وصل راحت جان چون تفالی
و آنچه حسد است در قصه جهودان است که در مصطفی (ص) و در نبوّت وی و در امت وی حسد بردند. آنست که گفت: بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ. و جای دیگر گفت: إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ. جای دیگر این بغی را تفسیر کرد، گفت: حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ. و گفتهاند: آنچه در دل آید آدمی را حسد آنست، چون کرد و گفت آن حسد بغی گشت. و در خبر است از مصطفی (ص) که گفت: «اذا ظننتم فلا تحققوا، و اذا حسدتم فلا تبغوا، و اذا تطیرتم فلا ترجعوا».
و اعطیت علیک صاحبک، و جعلتک تطیر بلا جناح، و انت المطلب و انت المهرب، و ساجعل علی ظهرک رجالا یسبحوننی و یحمدوننی و یهلّلوننی و یکبّروننی، فسبّحی اذا سبحوا و هلّلی اذا هلّلوا و مجدّی اذا مجّدوا و کبّری اذا کبّروا. فقال رسول اللَّه ص ما من تسبیحة و تحمیدة و تمجیدة و تکبیرة یکبر بها صاحبها، فتسمعه الّا فتجیبه بمثلها. قال: فلمّا ان سمعت الملائکه الصفة و خلق الفرس. قالت: یا رب نحن ملائکتک نسبحک و نحمدک، فما ذا لنا؟ قال: فحلق لها خیلا بلغا لها اعناق کاعناق البخت تمرّ بهم الی من یشاء من انبیائه و رسله. قال علی ع و البراق منهن. قال فارسل الفرس فی الارض فلمّا استوت قدماه فی الارض صهل. فمسح الرحمن تعالی بیده علی عرفه و ظهره فقال بورکت ما احسنک! فلما ان عرض اللَّه عز و جل علی آدم من کل شیء مما خلق اللَّه، قال له: اختر من خلقی ما شئت فاختار الفرس فقال له. اخترت عزّک و عز ولدک خالدا باقیا ما بقوا برکتی علیک و علیهم، ما خلقت خلقا احب الی منک و منهم.
زوبین آب داده درخشان ز دستشان زان سان که از سیاهی شب صبح مستطیر
در هوای امر او خورشید چون ذره دوان در فضای قدر او عالم هباء مستطیر
انبیا را گفته قومی راه گم از سفه انا تطیرنا بکم
در چنان روزی که گوئی آسمان در شأن او بر جهان می خواند «یوماً کان شره مستطیر»
جلوه مکن جمالت مگشای پر و بالت تا با پر خدایی جان مستطیر باشد
فسیرک یا هذا کسیر سفینة بقوم قعود و القلوب تطیر.