تضاد

تضاد

معنی کلمه تضاد در لغت نامه دهخدا

تضاد. [ ت َ دد ] ( ع مص ) با یکدیگر دشمنی کردن. ( زوزنی ). با یکدیگر مخالفت کردن. ( از اقرب الموارد ). با همدیگر ضد بودن و با همدیگر دشمنی کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مخالف یکدیگر بودن و با هم خصومت کردن. ( ناظم الاطباء ). || ناهمتایی کردن. ( زوزنی ). ناهمتا شدن و بی همتایی کردن. ( دهار ). || ( اِمص ) در فارسی امروزی ، تناقض و تخالف و عدم توافق و ضدیت و ناسازگاری. ( از ناظم الاطباء ). دشمنی. مخالفت : سگ صیاد بر سبیل عادت راسو مشاهده کرد، تضاد طبیعی و خلاف صنیعی در وی بجنبید درجست و راسوی را بکشت. ( سندبادنامه ص 202 ). و تضاد و تنافی از مزاج طبایع اربعه برخیزد و دور نبود که عقرب سنان نیفکند و خارپشت تیر نیندازد. ( سندبادنامه ص 343 ). || ( اصطلاح منطق ) و تضاد آن بود با وجود تقابل اجتماع ایشان بر صدق محال بود، اما بر کذب ممکن بود. چه ضدان جمع نیاینداما مرتفع شوند. ( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 97 ). و رجوع به همین کتاب ص 56 و 58 و تقابل شود. || یکی از صنایع معنوی و آن جمع بین ضدین یا اضداد است و این صنعت را مطابقه و طباق و تکافؤ نیز نامیده اند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به متضاد شود.

معنی کلمه تضاد در فرهنگ معین

(تَ دّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) ضد یکدیگر بودن . ۲ - (اِمص . ) ناسازگاری .

معنی کلمه تضاد در فرهنگ عمید

۱. با یکدیگر ضد بودن، با هم مخالفت کردن، مخالف یکدیگر بودن.
۲. ناسازگاری.
۳. (ادبی ) = متضاد

معنی کلمه تضاد در فرهنگ فارسی

بایکدیگرضدشدن، م الفت، ناسازگاری، بدبودن
۱-( مصدر ) ضد یکدیگر بودنمخالف هم بودن. ۲ - ( اسم ) ناسازگاری ناهمتایی . ۳ - دشمنی مهالفت . ۴ - دو مفهوم که تضاد دارند مثل سیاهی و سفیدی . ۵ - مطابقه آوردن دو چیز متقابل مانند : سود و زیان شب و روز طباق تکافو . جمع : تضادات .

معنی کلمه تضاد در دانشنامه عمومی

تضاد (فیلم ۲۰۰۵). تضاد. . . خانواده اول می آیند ( به هندی: Viruddh. . . Family Comes First ) فیلمی محصول سال ۲۰۰۵ و به کارگردانی ماهش مانجرکار است. در این فیلم بازیگرانی همچون آمیتاب باچان، شارمیلا تاگور، سانجی دات، جان آبراهام، انوشا دندکار، پریم چوپرا، شارات ساکسنا، شیواجی ساتام، بیپاشا باسو ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه تضاد در دانشنامه آزاد فارسی

تضاد (ادبیات). تَضاد (ادبیات)
(یا: طباق؛ مطابقه) در اصطلاح بدیع، آوردن دو لفظ در سخن که با هم متضاد باشند. مانند «سخت» و «سست»، «دشمن» و «دوست»، «آخر» و «نخست» در این بیت: من عهد تو سخت سست می دانستم/بشکستن آن درست می دانستم/این دشمنی، ای دوست، که با من به جفا/آخر کردی، نخست می دانستم (منسوب به مهستی گنجوی).
تضاد (منطق). تَضاد (منطق)
(در لغت به معنی ناسازگاری) در اصطلاح فلسفه و منطق دو کاربرد دارد: ۱. مقایسۀ دو مفهوم که در این صورت یکی از گونه های تقابل منطقی است و عبارت از نسبت دو امر وجودی با نهایت بُعد و ناسازگاری بین آن ها است، به نحوی که تعقل یکی منوط به دیگری نیست و اجتماعشان در یک شیء جایز نیست ولی ارتفاعشان جایز است؛ مانند تقابل سفیدی و سیاهی. بنابه آنچه در کیفیت امور متقابل بیان شده است: اولاً، دو امر متضاد از گونۀ صفت بوده و از گونۀ موضوعات نیستند و ثانیاً، اجتماع دو امر متضاد در یک موضوع، در زمان واحد و از جهت واحد محال است. ۲. مقایسۀ دو تصدیق از گونۀ قضایای محصوره موجب یکی از نسبت های چهارگانه است؛ اگر دو قضیۀ کلیه در کیف اختلاف داشته باشند (یعنی دو قضیۀ موجبۀ کلیه و سالبۀ کلیه)، باهم متضادند، و اگر دو قضیۀ جزئیه در کیف اختلاف داشته باشند (یعنی دو قضیۀ موجبۀ جزئیه و سالبۀ جزئیه)، داخل در تضادند. بنابه آنچه در مَقسم نسبت های چهارگانه بیان شده است، دو قضیۀ مورد سنجش باید دارای وحدت های هشت گانۀ منطقی باشند. بنابراین در دو قضیۀ متضاد باید این وحدت ها رعایت شود و از سوی دیگر دو قضیۀ متضاد بسان دو مفهوم متضاد ممکن است در یک موضوع صادق نباشند، یعنی اجتماع آن ها محال ولی ارتفاعشان جایز است. فارابی جهت تمایز این دو کاربرد، واژه های تضاد و تقابل را در مفاهیم به کار برده و واژه های متضاد و متقابل را در قضایا. فیلسوفان با بررسی تضاد حاصل در عالم دریافته اند که تضاد در موجودات، نشانگر حرکت و تکامل، و عدم تضاد نشانگر عدم تحول و حرکت به سوی کمال است؛ هم چنان که در موجودات مجرّد تکامل نیست. ازاین رو گفته اند که اگر تضاد نباشد، دوام فیض از خداوندی که مبدأ جود است معنی نخواهد داشت.

معنی کلمه تضاد در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تضاد (ابهام زدایی). واژه تضاد ممکن است در معانی ذیل و در علوم ذیل به کار رفته باشد: کاربرد در علوم اسلامی• تضاد (اصول)، رابطه بین دو امر وجودی یا دو قضیه کلّیه غیر قابل جمع• تضاد (فقه)، اختلاف و تضاد در آرای فقهی و ریشه آن؛ همچنین عوامل تضاد در روایات• تضاد (فلسفه)، دو امر وجودی غیر متضایف غیرقابل جمع در محل واحد، زمان واحد و از جهت واحد• تضاد (منطق)، اصطلاحی در منطق و از اقسام تقابل• تضاد (علم بدیع)، از صنایع معنوی در علم بدیع کاربردهای دیگر• تضاد حقیقی، تعارض ذاتیِ مدلولِ دو دلیل• تضاد عرضی، تعارض مدلولِ دو دلیل ناشی از قرینه خارجی• تعارض تضادی، تنافیِ به صورت تضاد میان مدلول دو یا چند دلیل
...
[ویکی فقه] تضاد (اصول). تضاد به رابطه بین دو امر وجودی یا دو قضیه کلّیه غیر قابل جمع اطلاق می شود.
تضاد، در منطق یکی از اقسام تقابل است و گفته می شود که ضد هر چیزی، امر وجودیی است که با آن چیز در یک زمان و مکان ( با لحاظ سایر شرایط ) اجتماع نمی کند؛ برای مثال، ضد سیاهی، سفیدی است که هیچ گاه با هم در یک موضوع اجتماع نمی کنند، هر چند ارتفاع هر دو محال نیست.
تضاد در قضایا
در قضایا نیز هر گاه دو قضیه کلّیه از نظر موضوع و محمول متحد، ولی از نظر کیف ( سلب و ایجاب ) مختلف باشند، " ضد " محسوب می شوند، مانند. قضیه " هر انسانی متفکر است " که ضد قضیه " هیچ انسانی متفکر نیست " می باشد.
جایگاه در اصول فقه
از تضاد، در بسیاری از مباحث اصول سخن به میان آمده است، مانند مبحث تنافی و تعارض ادله، زیرا تنافی بین دو دلیل یا به صورت تناقض است یا به صورت تضاد. در جایی که مدلول دو دلیل دو حکم متفاوت باشد، تنافی به صورت تضاد نشان داده می شود، زیرا احکام شرعی با یکدیگر تضاد دارند. بنا بر این، اگر مدلول دلیلی وجوب نماز جمعه و مدلول دلیل دیگر حرمت آن باشد، تعارض این دو، به صورت تضاد است.
[ویکی فقه] تضاد (علم بدیع). تضاد، از صنایع معنوی در علم بدیع می باشد.
این صنعت را طِباق، مطابقه، تطبیق و تکافو نیز نامیده اند. قدامة بن جعفر (متوفی ۳۳۷) فقط تکافو را به این معنا آورده و طباق را جزو صنعت جناس دانسته است. در نخستین کتاب های فارسی درباره صنایع بدیعی به اهمیت این صنعت اشاره و تصریح شده است که آن را پارسیان ، متضاد، و دبیران و خلیل احمد ، مطابقه خوانده اند.
تعریف
صنعت تضاد آن است که دو معنای متضاد یا به منزله دو ضد را با هم بیاورند، مانند «زندگانی چه کوته و چه دراز/ نه به آخر بمُرد باید باز» ( رودکی ).
شمول تقابل و تنافی
تضاد اقسام تقابل و تنافی را نیز شامل می گردد. خواه تقابل میان دو اسم باشد، مانند «هو الاوّلُ و الآخِرُ و الظّاهرُ والباطنُ...» و در فارسی مانند: «من از حرام و حلال جهان همین دانم/ که باده با تو حلال است و آب بی تو حرام»، خواه میان دو فعل : «... تُوتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ المُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ و تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ...» (به هر که بخواهی ملک می دهی و از هر که بخواهی ملک می ستانی.هر کس را که بخواهی عزت می دهی و هر کس را که بخواهی ذلت می دهی)؛ و در فارسی مانند «بردی و باختی دل ما را/ قدر نشناختی دل ما را»،خواه میان دو حرف : «... لَها ما کَسَبَتْ و عَلیها مااکْتَسَبَتْ...» آنچه (از خوبی) به دست آورده به سود او، و آنچه (از بدی) به دست آورده به زیان اوست؛ که در حرف «ل» معنای سود و در حرف «علی» معنای زیان وجود دارد.و در فارسی مانند «من ندانم دوستی یا دشمنی/ با منی ای بی وفا یا بر مَنی»، خواه میان اسم و فعل مانند «أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ...» (آیا آن کس که مرده بودو ما زنده اش ساختیم...)؛
کاربرد فراوان در ادبیات
...
[ویکی فقه] تضاد (فقه). «اختلاف امّتی رحمة: اختلاف عقیده در میان امت من نشانه رحمت الهی است» این سخنِ منسوب به حضرت محمد(ص)، پدیده اختلاف وسیع در نظریات فقها را که برای تفسیر و شرح شریعت صالح اند، از دیدگاه فقه اسلام تبیین و توجیه می کند.
تضاد بین وحدت و اختلاف در نظریه های (دکترین) فقهی اسلام، تا اندازه ای نتیجه طبیعی و اجتناب ناپذیر تضاد اساسی بین دو عنصر سازنده حقوق اسلامی است، که در درس قبلی از آن سخن گفتم، زیرا وحی الهی نمایان گر عامل دائمی و ثابت فقه اسلام، و تعقل بشری عامل تنوع پذیر و متغیر آن است. ظاهرا نویسنده در اینجا وحی الهی را که در قالب کتاب و سنت به ما رسیده است، عنصر سازنده احکام ثابت می داند که عامل وحدت است و تعقل بشری را عامل تنوع پذیری و سبب تغییر احکام معرفی می کند و اختلاف فقها را برخاسته از این عامل دوم می داند، چنانکه وحدت شریعت برخاسته از آن عامل اول است. این سخن مؤلف چند اشکال دارد:اولاً: چنان که اصولیان خود در تبیین دلیل عقل گفته اند، عقل گاه به عنوان منبع فهم شریعت در کنار منابع سه گانه دیگر مطرح می شود و غالباً از طریق مستقلات عقلی و برپایه حسن و قبح عقلی ما را به حکم شرعی رهنمون می شود، و گاه به عنوان ابزار فهم شریعت به کار گرفته می شود و برای فهم مقصود شارع از کتاب و سنت ما را یاری می کند. می توان گفت قسم اول دلیل عقلی، کاربرد استقلالی و قسم دوم، کاربرد ابزاری دارد و نویسنده در اینجا معیّن نکرده است که کاربرد اول را مد نظر داشته است یا کاربرد دوم را، و عامل اختلاف در فقه، منبع بودن عقل است یا ابزار بودن آن؟شاید به قرینه جمله مؤلف در چهار سطر بعد، بتوان گفت منظورش در اینجا قسم اول دلیل عقلی است، در این صورت نیز باید دید مرادش عقل قطعی است، یا عقل ظنی، و اقسام قیاسات و استحسانات را بر مبنای عقل ناقص انسانی مورد توجه قرار داده است، و اگر نظرش در اینجا به منبع بودن عقل ظنی است که سبب اختلاف فقها می شود، این سخن در تحلیل کلیت فقه اسلامی مورد قبول نیست. بسیاری از فقها حتی از فقهای اهل سنت، مثل ابن حزم اندلسیِ ظاهری، منبع بودن عقل ظنی را نمی پذیرند، یا تنها به هنگام ضرورت به برخی از اقسام آن، مثل قیاس روی می آورند، چنانکه در مذهب احمد بن حنبل دیده می شود. کسانی که منبع بودن عقل ظنی در قالب قیاس و استحسان را می پذیرند، برای آن ضوابط و شروطی قرار داده اند تا سر از هواپرستی و بازیگری با احکام درنیاورد، بلکه قابل استدلال و مناقشه باشد. ثانیاً: تقابل ثابت و متغیر، به تقابل وحی و عقل باز نمی گردد، چون وحی الهی که در قالب قرآن و سنت است، گاه احکام را در قالبی کلی و با عنوانی جامع آورده است که تطبیق آن در هر زمانی متغیر و مختلف است، مثلاً آیه: عاشروهن بالمعروف، و آیه:امساک بمعروف او تسریح باحسان، به مردان دستور رفتاری نیکو با زنان در محیط خانواده و حتی هنگام جدایی می دهد، و مصداق رفتار نیکو در هر زمانی به حسب موقعیت و دارایی و توانایی مرد و زن، مختلف و متغیر است. این اختلاف و تغیر، برآمده از درون همان دستور کلی است و با وحدت حکم و عنوان موضوع منافات ندارد.ثالثاً: گاه اختلاف فقها برآمده از فهم آن ها از شریعت و نحوه به کارگیری قواعد و مبانی استنباطی است. این اختلاف نیز همواره به معنای دخالت عقل در محدوده شرع و موضع گیری عقل در برابر شرع نیست، مثل اختلاف فقها در عمل به خبر واحد، که مبنای اختلاف آن ها در برخی آرای فقهی است.و رابعاً: اختلاف نظرات فقها گاه در همان محدوده به اصطلاح ثابت شرع است و ربطی به متغیرات ندارد، مثل اختلاف در اصل وجود سنت نبوی که به اختلاف در ثبوت وحی بازگشت دارد، بدین معنا که سنت نبوی ریشه در وحی و تعلیم خداوند به پیامبرش دارد و تنها الفاظ سنت از خود پیامبر است، ولی قرآن لفظ و معنایش از خداست.در مجموع باید گفت نویسنده عنوان مناسبی برای بحث قرار نداده و در ریشه یابی اختلافات فقهی، صحیح و سقیم را به هم بافته است.در تضاد مورد بحث، تمایز دیگری نیز بین شرایط واقعی و شرایط آرمانی وجود دارد، فقه اسلام، حداقل در شکل سنتی خود، هیچ تردیدی نداشت که شریعت تنها قانون جامع و یکسان رفتار است که خداوند برای تمام انسان های روی زمین مقرر داشته است، اما فکر انسانی در تلاش برای درک و فهم این قانون آرمانی جایزالخطا و ناقص بود و اختلاف نتایج اندیشه های فقهی درباره مضامین شریعت، به ناچار امری بدیهی تلقی گردید. (تعبیر نویسنده نشان می دهد که در اینجا دلیل عقل را به عنوان ابزاری برای کشف مقصود شارع در متن شریعت لحاظ کرده است، ولی چنان که پیشتر نیز گفتیم، دلیل عقل در این مجال نیز تحت ضوابط معیّنی کاربرد دارد و هر فهمی نمی تواند فهم فقهی استاندارد و قابل قبول باشد، گرچه در درون فهم های فقهیِ استاندارد و قابل قبول، که با رعایت قواعد اصولی و اجتهادی صحیح شکل می گیرد، اختلاف و تکثر پذیرفته شده است.)اگر بخواهیم نمونه ای از فهم های غیرقابل قبول برای فقها را مثال بزنیم، باید از برخی نظرات عجیب و غریب ابن تیمیه یاد کنیم که در زمان خودش مورد انکار فقهای همه مذاهب چهارگانه قرار گرفت و حکم به حبس و تعزیر او کردند.
نظریه سیاسی اسلام
نظریه سیاسی اسلام نیز تقریباً به همین ترتیب بر آرمان جامعه جهانی اسلامی یا امت تحت رهبری حاکم یا خلیفه واحد مبتنی است، در حالی که از نظر واقعیت تاریخی، اسلام به چندین دولت مستقل سیاسی تقسیم شده است. (یعنی از یک سو باید امت واحد داشته باشیم، ولی از سوی دیگر کشورهای اسلامی جدا از هم داریم که حکومت ها و دولت های مستقل و نظام های سیاسی متفاوت از هم دارند.توجیه این نحوه تکثر و تباعد مسلمانان از هم، البته سابقه تاریخی دارد و به آسانی قابل تحلیل و بررسی است و سرنوشت امت اسلامی در اختلافات درون دینی و تجزیه به گروه های مختلف، چیزی جدای از سرنوشت امت های سابق و پیروان انبیای گذشته نبوده و نیست. پس باید گفت این فاصله زیاد از آرمان جامعه جهانی اسلامی تا واقعیت موجود در زمان ما، نتیجه اختلاف واقع میان مذاهب اسلامی است، چنانکه پدید آمدن مرزهای جغرافیایی و کشورهای مستقل از هم، نتیجه برخورد نظام های سیاسی و دخالت قدرت های سلطه جویی چون امپراطوری انگلستان در طی چند قرن گذشته بوده است.ولی جالب آن است که توده های مسلمانان در همه این کشورها، به رغم همه توطئه های داخلی و خارجی در جهت تحکیم اختلاف، خود را امت واحد قلمداد می کنند، و تجلی آن در اجتماع سالیانه حجاج در مکه بسی مشهود است.بنابراین مسئله پراکندگی مسلمانان در کشورهای مختلف، نتیجه مستقیم اختلافات فقهی و اختلاف فهم و درک از شریعت و لازمه به میدان آمدن عقلِ تکثرآفرین در برابر شرعِ وحدت طلب نیست، ولذا در کشور شیعی مذهبی مثل ایران، میلیون ها سنی، و در کشور سعودی، میلیون ها شیعی، و در عراق و کویت و بحرین اقلیت سنی، حاکمیت بر اکثریت شیعه را داشته است و در لبنان مسلمانان و مسیحیان و فرقه های به ظاهر اسلامی، مثل دروز، در کنار هم بوده اند. مسلماً این سرنوشت سیاسی را نظریات دینی رقم نزده است.از نظر ما بسی روشن است که اختلافات فقهی قابل قبول که صاحب شریعت آن را می پذیرد و خود پیامبر اسلام (ص) در میان اصحابش آن را پذیرفته بود، هیچ ضرری به وحدت امت اسلام نمی زند، وگرنه باید بگوییم امت واحد یعنی امتی که همه دانشمندانش یک جور می اندیشند و هیچ فکری و فهمی متفاوت از هم ندارند، که بالضروره باطل است. پس باز هم باید گفت نویسنده، فهم دینی و فقهی استاندارد و قابل قبول را، از فهم غیراستاندارد و غیرقابل قبول تفکیک نکرده است و گویا هر فهمی را نظیر فهم دیگر در استناد به شریعت و دین می داند و همین ریشه بدفهمی خودش در تحلیل مسائل شده است.)
پدیده وحدت
پدیده وحدت و اختلاف در نظریات فقهی، که در حقیقت از جست وجو به منظور کشف حقوق آرمانی شریعت ناشی شده است، درست در قلب فقه اسلام جای دارد. یک ضرب المثل قدیم عربی می گوید: «کسی که از اختلاف میان نظریه ها (ی فقهی) آگاه نباشد، رایحه فقه را استشمام نکرده است». («من لا یعرف الاختلاف لم یشمّ رائحة الفقهـا». کلمه «فقه» به معانی مختلف استعمال می شود. در این تعبیر، فقه به معنای علمِ برآمده از ادله و اقوال فقهاست، و البته دانستن موارد اختلاف فقها و ادله آن ها عمده فقه است، ولی این مطلب اختصاصی به این شاخه از علوم ندارد. در علم حقوق، آرا و مستندات حقوقی قضات، و در روان شناسی و جامعه شناسی و دیگر علوم انسانی، نظریه پردازی و توجیهات علمی هر نظریه و تفاوت های این نظریات با هم، محتوا و مواد علوم را تشکیل می دهد و حتی در علوم طبیعی نیز آنچه دستاورد بشر است، مجموعه دریافت ها و تجربیات و حدس های علمی و توجیهات علمی هر نظریه براساس آزمون های مناسب است. پس همه علوم بشری مجموعه ای از اقوال و ادله است، و متخصص در آن علم کسی است که تفاوت این اقوال و موارد اختلاف آن ها را بداند. علم فقه نیز گرچه به لحاظ منابع نقلی اش مثل کتاب و سنت، وحیانی است، ولی به لحاظ انعکاس تلاش فقها در فهم از این نصوص، علمی بشری می تواند خوانده شود و احتمال صواب و خطا در آن از نظر مطابقت با واقع، مانند احتمال صواب و خطا در دیگر علوم استدلالی است، و اعتبار اقوال فقها به لحاظ توجیه پذیر بودن و مستند بودن به ادله قابل قبول در علم فقه، مانند اعتبار اقوال دیگر متخصصین در مثل علم روان شناسی، یا جامعه شناسی، یا طب و فیزیک است. ازاین رو مهم در شناخت موارد اختلاف، شناخت اقوال معتبر از غیرمعتبر و نظریات اجتهادی و استاندارد از غیر آنهاست، چرا که اجتهاد در هر علمی به تناسب آن علم راه دارد و اختلاف نظرات اجتهادی نیز پذیرفته شده و موجب تضارب آرا و افکار، و در نهایت پیشرفت و تکامل آن علم توسط بشر است). اختلاف در نظریات فقهی اهل سنت، در وجود چهار مذهب مختلف و به عبارتی در چهار تفسیر متفاوت از شریعت، تبلور یافته است. (بهتر است به جای «تبلور یافته است»، که نوعی حرکت قهری را تداعی می کند، بگوییم «رسمیت یافته است» که حکایت گر وجود یک عامل خارجی در حصر مذاهب فقهی در چهار مذهب معیّن و ترک دیگر دیدگاه های اجتهادی، و در نهایت انسداد باب اجتهاد بوده است.) این مذاهب در اصل از طریق پیروی شخصیِ گروه هایی از فقها، از فقیه مؤسس آن مذهب به وجود آمدند و نام مذاهب حنفی ، مالکی، شافعی و حنبلی، از نام مؤسسین آن ها گرفته شد، اما هر مذهب از لحاظ خاستگاه، شرایط ویژه ای برای خود داشت.
پدیده تمذهب
...
[ویکی فقه] تضاد (فلسفه). تضاد، دو امر وجودی غیر متضایف که در محل واحد، زمان واحد و از جهت واحد با یکدیگر جمع نمی شوند.
تضاد از آرایه های ادبی است و به معنی آوردن دو کلمه با معنی متضاد است در سخن برای روشنگری، زیبایی ولطافت آن. تضاد قدرت تداعی دارد و از این رو سبب تلاش ذهنی می شود.
تعاریف تضاد
دو تعریف برای واژه تضاد ذکر شده است:
← تعریف اول
مقصود از تضاد آن نیست که دو مفهوم ، یک مفهوم نمی شود و بر یکدیگر صدق نمی کنند. زیرا هر مفهومی با مفهوم دیگر، چنین رابطه ای را دارد پس همه مفاهیم باید با یکدیگر متضاد باشند. همچنین مقصود این نیست که دو نوع تام، با یک وجود، موجود نمی شوند. زیرا هیچ گاه، دو نوع تام، بر یکدیگر صدق نمی کنند. بلکه تضاد در جائی است که دو امر وجودی به گونه ای باشند که هر کدام با ماهیتش، دیگری را طرد کند و از اجتماع با آن گریزان باشد.
دو ایراد و جواب
...
[ویکی فقه] تضاد (منطق). تضاد، اصطلاحی در منطق و فلسفه بوده و از اقسام تقابل می باشد.
در تاریخ منطق ، نخستین بار ارسطو تضاد را به عنوان اصطلاح، تعریف و تبیین کرد. او در آثار منطقی و فلسفی اش آرای خود را در باره تضاد و ویژگی های آن مطرح کرد. این آرا سرآغاز ملاحظات و مداقه های منطق دانان و فلاسفه بعد از او شد.
انواع تضاد
در آثار منطقی ارسطو، و به پیروی از او در آثار فلاسفه و منطق دانان مسلمان ، تضاد بر دو گونه است: تضاد در مفاهیم (بسایط یا مفردات) و تضاد در قضایا . تضاد در مفاهیم را «تقابل به تضاد» و تضاد در قضایا را «تقابل تضاد» نیز نامیده اند.
← اهمیت تضاد در مفاهیم
ارسطو در کتاب مقولات تضاد در مفاهیم را از اقسام تقابل و قسیم تقابل سلب و ایجاب ، تقابل تضایف و تقابل ملکه و عدم دانسته است. به گفته وی، در تقابل تضایف ماهیت هر یک از دو طرف تضایف با قیاس به دیگری شناخته می شود، مانند علم و معلوم که ماهیت هر کدام با توجه به دیگری آشکار می شود، اما در تقابل تضاد برای شناخت ماهیت هر یک از دو طرف تضاد به شناخت طرف مقابل نیازی نیست.
← ارسطو
...

معنی کلمه تضاد در ویکی واژه

با یکدیگر ضد بودن؛ با هم مخالفت‌ کردن؛ مخالف یکدیگر بودن.
ناسازگاری.
(ادبی) متضاد.

جملاتی از کاربرد کلمه تضاد

توان نیست ناجابجایی است. این در تضاد با جمع و ضرب است که برای مثال، ۲ + ۳ = ۳ + ۲ = ۵ و ۲ · ۳ = ۳ · ۲ = ۶؛ اما ۲۳ = ۸ در حالی که ۳۲ = ۲.
و برهان بر آنکه حرکات طبایع قسری است، آن است که بردارنده مفردات – اعنی گرمی و سردی و تری و خشکی – یک چیز است بی خلافی، و حرکت اجزای او از جایی به جایی همی به سبب خلاف مفردات باشد مر یکدیگر را، و نیز طبایع متضاد را یک جوهر جز به قسر نپذیرد و جزوهای یک جوهر از جایی به جایی جز به قهر حرکت نکند. پس گوییم که جوهر عالم بی صورت بود اندر (آن) اکنون نخستین تا امروز همی گوییم: آن جوهر جسم بود (و) از محل هستی به محل بودگی آمد به گشتن حال بر او. و چو حال این است، درست شد که به هستی از نه هستی آمد و سوی نه هستی شد، و لیکن نام آن محل که پیش از هستی داشت (باشد) بود و نام آن محل که پس از هستی سوی او شد (بود) گشت، هر چند با این هر دو نام – اعنی (باشد) و (بود) – نیست است، (از بهر آنکه هم چنانکه (باشد) نه هست است، (بود) نیز نه هست است، و معنی نه هست نیست است.) پس درست کردیم که هر چه حال او گردنده است – و آن جسم است – از نیست هست شده است و مر او را هستی نه حقیقت است، و آنچه حال او گردنده باشد، اندر راه نیست شدن باشد و این عاقبت کار جسم است. اما چو این ممکن الوجود که عالم است از محل نابودگی – که نام آن محل (باشد) است – واجب الوجود گشته است اندر (آن) اکنون نخستین، پس از آن به گشتن حال سوی (چنین بود) و (چنان بود) بیرون شدن گرفت و همیشه – اعنی به همه مدت خویش – ایستادن او بر حال هستی بود و هر چند که حال هستی بر او همی گذرد، بر عقب آن حالی دیگر همی آید که نام این حال (هست) است.
نور ارواح و عالم اجساد بی نهایت چو داشتند تضاد
مناظره در لغت به معنی با هم نظر کردن، فکر کردن در حقیقت و ماهیت چیزی است. مناظره فرآیندی است که شامل گفتمان رسمی، بحث، و سخنرانی های شفاهی در مورد یک موضوع خاص یا مجموعه ای از موضوعات، اغلب با ناظم و مخاطب است. در یک بحث، استدلال هایی برای دیدگاه های متضاد رایج مطرح می شود. مناظره ها از لحاظ تاریخی در جلسات عمومی، مؤسسات دانشگاهی، سالن های مناظره، قهوه‌خانه ها، مسابقات و مجالس قانونگذاری رخ داده است. این بحث‌ها بر ثبات منطقی، دقت واقعی و جذابیت احساسی برای مخاطبان تأکید داشتند. اَشکال مدرن مناظره رقابتی، همچنین شامل قوانینی برای شرکت کنندگان برای بحث و تصمیم گیری در مورد چارچوب مناظرات (نحوه داوری مناظره) است.
در کبک چهار فصل بسیار متضاد جای یکدیگر را می‌گیرند، از جمله یک بهار آرام و لطیف و کوتاه و یک پاییز سرد و رنگین. فصلهای مشخص‌تر زمستان و تابستانند.
افراط گرایان معمولاً در تضاد با میانه گرایان یا میانه روان قرار می‌گیرند.
ملاصدرای شیرازی اتحاد عاقل و معقول را علاوه بر مراتب عالیه و موجودات مفارق و نفس، این بحث را در اتحاد مدرک با مدرک و حس و محسوس نیز سرایت می‌دهد. ملاصدرا گرچه از یک جهت با قول ارسطو در باب چیستی علم موافق است ولی نظر وی را نیز کامل نمی‌داند. توضیح آن که ارسطو علم را از مقوله کیف و گاهی اوقات مضاف می‌داند و در انی مورد صدرا سخن وی را می‌پذیرد و تأیید می‌کند. اما بر خلاف وی که علم را کیف نفسانی می‌داند علم را جوهر نیز می‌داند که حقیقت جواهر است. او همچنین بر خلاف ارسطو نسبت میان علم و جهل را از باب تقابل سلب و ایجاب می‌بیند نه تضاد.
جوزف پلشیا، استاد بازنشسته کلاسیک، می‌گوید که آزار و شکنجه ناشی از یک درگیری ایدئولوژیک بوده‌است.: 120  رومیان سزار را خدایی می‌دانستند. مسیحیان فقط یک الوهیت را می‌توانستند بپذیرند و آن سزار روم نبود.: 23 : 60  کایرنز تضاد ایدئولوژیک را اینگونه توصیف می‌کند: «حاکمیت انحصاری مسیح با ادعاهای سزار در مورد انحصاری خود در تضاد بود. حاکمیت.»: 87 
اصل مطابقت به‌طور گسترده با رویکرد نظریه تضاد در جامعه‌شناسی همسو است که از کارل مارکس (۵ مه ۱۸۱۸–۱۴ مارس ۱۸۸۳) جامعه‌شناسی آلمانی سرچشمه می‌گیرد. مارکس می‌گوید در جامعه سرمایه‌داری تقسیم طبقه اجتماعی وجود دارد، بین درصد کمی از جمعیت که سرمایه‌دار و مالک ابزار تولید هستند و کارگران که نیروی کار خود را به سرمایه‌داران می‌فروشند. اصل مطابقت، استدلالی نئومارکسیستی را در مورد ماهیت خاص پیوندهای نهادی در خانواده، مدرسه و «زنجیره» کاری مطرح می‌کند که چرخه زندگی اجتماعی - اقتصادی را تشکیل می‌دهند.
گر شنیدستی بدور اعتضادالسلطنه داستان محرم، نامحرم و سرمه ی خفا
ارسال مطمئن متضاد ارائه بهترین تلاش می‌باشد که هیچ گارانتی ای برای سریع رسیدن پیام‌ها، به ترتیب رسیدن پیام‌ها و یارسیدن پیام هاارایه نمی‌دهد.
کار و تفکر مانزونی اغلب با تفکرات جوان هم‌عصر او، جاکومو لئوپاردی توسط منتقدان در تضاد قرار گرفته است.
او کار کردن روی تضادها و کشمکش‌های بین‌المللی را ادامه داد، از جمله جنگ‌های ایران و عراق، بیروت، کامبوج، فیلیپین، جنگ خلیج و جنگ افغانستان. عکس‌های مک‌کری به‌صورت جهانی در مجلات زیادی به چاپ رسیده و همین‌طور به‌صورت دائمی با مجلهٔ انجمن نشنال جئوگرافیک همکاری می‌کند.
یک استاد از پس ظل خیال چندین صور مختلف واشکال متضاد می‌نماید، حرکات و سکنات و احکام و تصرفات همه بحکم او، و او پس پرده نهان، چون پرده براندازد ترا معلوم شود که حقیقت آن صور و افعال آن صور چیست؟
مقبول باد طاعتِ شَهزاده اعتضاد عیدِ سعیدِ فطر بر او فرخجسته باد
باهل بیت نبوّت چو اعتضاد نمود ز موج لجّۀ آفات بر کران آمد
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم‌ من عبد اللّه و ولیّه، عبد اللّه ابی جعفر الامام القائم بامر اللّه امیر المؤمنین الی ناصر دین اللّه الحافظ لعباد اللّه المنتقم من اعداء اللّه ظهیر خلیفة اللّه ابی سعید مولی امیر المؤمنین ابن نظام الدین و کهف الاسلام و المسلمین یمین الدّولة و امین المّلة ابی القاسم ولّی‌ امیر المؤمنین- التوقیع العالی: اعتضادی باللّه- سلام علیک فانّ امیر المؤمنین یحمد [الیک‌] اللّه الّذی لا اله الّا هو و یسأله ان یصلّی علی محمّد رسوله صلّی اللّه علیه و علی آله و سلّم. امّا بعد، احسن اللّه حفظک و حیاطتک و أمتع امیر المؤمنین بک و بالنّعمة الجسیمة و المنحة الجلیلة و الموهبة النفیسة فیک و عندک و لا اخلاه منک‌ .
ابرار به اعتضاد مهر او یابند همی مکان بعلیّین
خلق را با عارفان از این تضاد گشت پیدا صد لجاج و صد عناد