تصرم

معنی کلمه تصرم در لغت نامه دهخدا

تصرم. [ت َ ص َرْ رُ ] ( ع مص ) جلدی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). چابکی کردن و نیک رسا شدن در کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تجلد. ( اقرب الموارد ). || پاره پاره شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بریده گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تقطع. ( اقرب الموارد ). || سپری شدن سال. || انقطاع و سکون جنگ. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تصرم در فرهنگ معین

(تَ صَ رُّ ) (مص ل . ) ۱ - چابکی کردن . ۲ - بریده شدن . ۳ - پایداری و بردباری کردن .

معنی کلمه تصرم در فرهنگ عمید

۱. چابکی کردن.
۲. پایداری و بردباری کردن.
۳. بریده شدن.
۴. گذشتن، به سر آمدن.

معنی کلمه تصرم در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بریده شدن. ۲ - بسر آمدن گذشتن . ۳ -( اسم ) بریدگی برش . ۴ - گذشت .

معنی کلمه تصرم در ویکی واژه

چابکی کردن.
بریده شدن.
پایداری و بردباری کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تصرم

من آن تهمتن دریا دلم که وقت صبوح بود ذخیره کانها عطای مختصرم
بیتی دو بماند اما بردند مرا جانا جایی که جهان آن جا بس مختصرم آمد
من که پیش تو خرد و مختصرم چندبار از جهان بزرگترم
و من بعده مروان ثم تصرمت ولایتهم والله یعطی لمن نصر
طول و عرضیست مرا هر ساعت ورچه درهم شده و مختصرم
چرخ ز استیزه من خیره و سرگشته شود زانک دو چندان که ویم گرچه چنین مختصرم
در سرم هست که تاجی کنم از خاک درت همّتم سخت بزرگ آمد خود مختصرم
مبین به چشم حقارت به وضع مختصرم که بس جلال بدین وضع مختصر دارم
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
محیط کون نماید کحلقة بفلاة به جنب عرصه همت حقیر و مختصرم