تسمیه

معنی کلمه تسمیه در لغت نامه دهخدا

تسمیه. [ ت َ ] ( ع مص ) بر سر خود گذاشتن شتران را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه تسمیه در فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . تسمیة ] (مص م . ) نام نهادن ، نامیدن .

معنی کلمه تسمیه در فرهنگ عمید

۱. نام نهادن، نامیدن.
۲. به نام خواندن.
۳. نام گذاری.

معنی کلمه تسمیه در فرهنگ فارسی

نام نهادن، نامیدن، بنام خواندن، نامگذاری
۱- ( مصدر ) نام نهادن نام دادن نامیدن . ۲- ( اسم ) نامگذاری .
بر سر خود گذاشتن شتران را

معنی کلمه تسمیه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَسْمِیَةَ: نامیدن
معنی جَنَّةِ: باغ (وجه تسمیه اش این است که پوشش درختان مانع از دیدن زمین می شود)-بهشت
معنی فَرْشاً: خردسالان چهارپایان ( در عبارت "مِنَ ﭐلْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشاً کُلُواْ "وجه این تسمیه یا این است که از کوچکی مانند فرش زمینند ، و یا این است که مانند فرش لگد میشوند و ممکن است هم منظور همان فرش معروف باشد و آنوقت منظور از آیه می شود چهارپایان پ...
معنی تَنَادِ: ندا دادن (یوم التناد : قیامت ،تسمیه قیامت به این اسم به این دلیل است که قیامت ،روزی است که اهل دوزخ و اهل بهشت یکدیگر را ندا دهند یا به خاطر این است که در آن روز ستمگران یکدیگر را با صدای بلند صدا میزنند ، و داد و فریادشان به واویلا بلند میشود ، همان...
ریشه کلمه:
سمو (۴۹۳ بار)وسم (۱۸۱ بار)
[ویکی فقه] تسمیه (ابهام زدایی). واژه تسمیه ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: قرآن و علوم اسلامی• تسمیه (علوم قرآنی)، به معنای «ذکر نام خدا»• تسمیه (فقه)، به معانی بردن نام خدا و تعیین به اسم و نام گذاری• تسمیه (علوم عقلی)، استعمال شده در دو معنای متفاوت کاربردهای دیگر• تسمیه در ایران، نام ها و نام گذاری در ایران• تسمیه در ترکی، نام ها و نام گذاری در ایران• تسمیه در عربی، نام ها و نام گذاری در ایران
...
[ویکی فقه] تسمیه (علوم عقلی). واژۀ تسمیه به مناسبت بحث، بر دو معنای متفاوت اطلاق می شود: نخست به معنای نامیدن و وضع لغات، که در این معنا بر فعل کسی که برای مسمایی اسمی وضع می کند، دلالت دارد، و دوم به معنای خواندن نام افراد و مخاطب ساختن آنان است.
مباحث مربوط به اسم و تسمیه در جهان اسلام گذشته از برخی اشارات مختصر و پراکندۀ فیلسوفان و نحویان، بیشتر در میان متکلمان مطرح بوده است. مسئلۀ اسم و تسمیه، به تبع بحث از چگونگی نسبت اسماء و صفات خداوند با ذات او، به میان می آید. نفس وجود اسماء الاهی و اطلاق آن ها بر ذات خداوند، در نگاه اول مستلزم آن است که مسما و مابازائی مطابق با هریک از آن اسماء وجود داشته باشد. معنا و مسمای این اسماء از یک سو و کیفیت وضع و تسمیۀ آن ها در مقابل این معانی، از سویی دیگر، میان متکلمان محل اختلاف بوده است، زیرا پذیرش مسماهای کثیر در ذات خداوند را برخی مستلزم قول به تکثر در ذات، و منافی توحید می انگاشتند. از طرفی دیگر، نفی این اسماء و صفات از ذات او نیز مغایر با نص صریح قرآن است. تبعات این منازعات متکلمان را برآن داشت تا به بحث از رابطۀ اسم، مسما و تسمیه به طور عام بپردازند.
کهن ترین عقیده
از لحاظ تاریخی، کهن ترین عقیده در این موضوع از آنِ اصحاب حدیث است که در اطلاق اسماء کثیر بر ذات واحد خداوند، به اقتضای ظاهر نص، بر هویت متمایز هریک از صفات تأکید می کردند، بی آنکه خود را ملزم به پذیرش نتایج و لوازم منطقی این سخن بدانند.
نظر اشاعره و معتزله
درواقع، نخستین بار انتقادات معتزله از اقوال اصحاب حدیث بود که اشکالات ناشی از چنین طرز تلقی ای از اسماءالله را آشکار کرد. سپس معتزله برای اجتناب از این محذور، تا آن جا پیش رفتند که همۀ اسماء خداوند را به صرف تسمیه فرو کاستند، یعنی برای اسماء متعدد، مسمای واحد قائل شدند. اشاعره نیز می کوشیدند به جمع میان این دو رأی دست یابند، اما موضع آنان چندان روشن نیست. بنا بر گفتۀ آمدی، اشاعره در نفی یکی انگاشتن تسمیه و مسما همداستان اند، ولی دربارۀ مدلول حقیقی اسماء، برخی، ازجمله ابن فورک و موافقان او عقیده داشته اند که مدلول همۀ اسماء الاهی اعم از اسماء ذات، فعل و اسم جلاله، عین مسما و عبارت از تمام ذات خداوند است. به عبارت دیگر، ایشان مدلول اسم را «مطابقی» لحاظ می کردند و از این رو، نظری شبیه به نظر اصحاب حدیث داشتند.
موضع بینابین
...
[ویکی فقه] تسمیه (علوم قرآنی). تسمیه در اصطلاح فقه و علوم قرآنی به معنای «ذکر نام خدا» است.
به آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» نیز به دلیل محوریت واژه «اسم» در آن و مفهوم ذکر نام خدا، تسمیه اطلاق می شود. این آیه را «بَسمَلة» یا «بسمل» نیز می نامند که مصدری قیاسی و منحوت (برساخته) است.
پیشینه بسمله
از پیشینه «بسم الله» قبل از اسلام گزارش دقیقی در دست نیست؛ اولین کاربرد آن در تاریخ ادبیات عرب در شعر عمر بن ابی ربیعه گزارش شده است. اما عبارت «باسمک اللهم» هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) رواج داشته است و گفته اند نخستین کسی که در قریش «باسمک اللهم» را نوشت، امیة بن ابی الصلت بود. روایات، استفاده پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) از این عبارت را در ماجرای صلح حدیبیه در مقابل پیشنهاد سهیل بن عمرو تأیید می کند. در ادامه این روایات آمده است که با نزول آیه ۴۱ سوره هود، عبارت «باسمک اللهم» به «بسم الله»، و با نزول آیه ۱۱۰ سوره اسراء به «بسم الله الرحمن»، و با نزول آیه ۳۰ سوره نمل به «بسم الله الرحمن الرحیم» تبدیل شد. این در صورتی است که اولین نزول کامل عبارت را در سوره نمل بدانیم، که چنین نیست.
بسمله در قرآن
«بسمله» به صورت کامل آن ۱۱۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است، در افتتاح ۱۱۳ سوره و در آیه ۲۷ سوره نمل که عبارت آغازین نامه سلیمان پیامبر (علیه السلام) به ملکه سبا است. سوره توبه تنها سوره ای است که با بسمله آغاز نشده است. مفسران علل گوناگونی برای آن ذکر کرده اند، مثل این که چون خطاب به اعراب بود و رسم اعراب برآوردن نام خدا نبوده است، مطابق رسم خودشان با ایشان صحبت شده است، یا این که در نزول به همراه جبرائیل آورده نشده بود، یا اجتهاد عثمان باعث حذف این آیه از ابتدای سوره شد و... تا آن جا که عده ای این سوره را با انفال یکی دانسته، و هفتمینِ سوره طِوال خوانده اند. معتبرترین قول عدم تناسب مفهومی آیات ابتدای سوره توبه با بسمله است که در حدیثی از امام علی (علیه السلام) بیان شده است: بسمله امان است و برائت، با شمشیر نازل شده است و با امان جمع نمی شود. دو کلمه اول این ذکر، یعنی «بسم الله» به تنهایی در سوره هود در وحی به نوح (علیه السلام) برای سوار شدن به کشتی ذکر شده است.
← دیدگاه شیعه
...
[ویکی فقه] تسمیه (فقه). تسمیه به معانی بردن نام خدا و تعیین به اسم و نامگذاری آمده است.
اما اصطلاح «تسمیه» بیشتر در کاربرد فقهی مانند تذکیه، نماز ، وضو و جز آن ها استفاده می شود، و البته همیشه با «بسم الله» مساوی نیست و مطلق ذکر خدا ست. همچنین «تسمیه» تکبیر، تحمید، تحلیل، تسبیح و جز آن ها را نیز در برمی گیرد که هر کدام از اینها برای حلیت ذبیحه کافی است. حنبلیان تسمیه در وضو را که در نزد شیعه مستحب است، واجب دانسته، و آن را به ذکر «بسم الله» مقید می سازند، ذکری که چیزی دیگر نمی تواند به جای آن مجزی باشد. بعضی نیز ذکر هر یک از نامهای خدا را به شرطی که از پس عبارت «باسم» بیاید، روا می دانند، مانند «باسم العظیم» و «باسم الکریم» و جز آنها. همچنین از شروط صید آن است که با نام خدا تیر به سمت شکار پرتاب شود. اینجا ذکر «بسمله» یا تکبیر به عنوان سنت ضروری است، هرچند ترک آن سهواً مانع حلیت صید نیست. همچنین ذکر «بسمله» در وضو، دعا، هنگام خوردن، خوابیدن، از پس بیدار شدن، سوار و پیاده شدن بر مرکب، دفن میت و تمام اعمال روزانه، چه شخصی و چه عبادی در فرقه های مختلف اسلامی سنت است.
بسمله در قرآن
«بسمله» به صورت کامل آن ۱۱۴ بار در قرآن کریم به کار رفته است، در افتتاح ۱۱۳ سوره و در آیه ۲۷ سوره نمل که عبارت آغازین نامه سلیمان پیامبر (علیه السلام) به ملکه سبا است. سوره توبه تنها سوره ای است که با بسمله آغاز نشده است. مفسران علل گوناگونی برای آن ذکر کرده اند، مثل این که چون خطاب به اعراب بود و رسم اعراب برآوردن نام خدا نبوده است، مطابق رسم خودشان با ایشان صحبت شده است، یا این که در نزول به همراه جبرائیل آورده نشده بود، یا اجتهاد عثمان باعث حذف این آیه از ابتدای سوره شد و... تا آن جا که عده ای این سوره را با انفال یکی دانسته، و هفتمینِ سوره طِوال خوانده اند. معتبرترین قول عدم تناسب مفهومی آیات ابتدای سوره توبه با بسمله است که در حدیثی از امام علی (علیه السلام) بیان شده است: بسمله امان است و برائت، با شمشیر نازل شده است و با امان جمع نمی شود. دو کلمه اول این ذکر، یعنی «بسم الله» به تنهایی در سوره هود در وحی به نوح (علیه السلام) برای سوار شدن به کشتی ذکر شده است.
← دیدگاه شیعه
از معنای نخست در بابهای طهارت، صلات، حج، نکاح، صید و ذباحه و اطعمه و اشربه سخن رفته است.
← تسمیه در ابتدای هر کار
...

معنی کلمه تسمیه در ویکی واژه

تسمیة
نام نهادن، نامیدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تسمیه

دربارهٔ وجه تسمیهٔ او گفته‌شده که چون پیشهٔ پدر ـ ابوعلی ثعالبی ـ کندن پوست روباه و فراهم ساختن پوستین از آن بوده به این نام خوانده شده‌است. واژهٔ عربی «ثَعالِبی» مرکب است از ثَعالِب (جمعِ ثَعلَب به معنی روباه) + ی (پسوند نسبت)؛ یعنی پوست‌روباه‌فروش. پیشهٔ ثعالبی مدّتی خیاطی بوده و گویا از پوست روباه، جامه‌هایی می‌دوخته‌است.از جمله وی در مقدمهٔ فقه‌اللغة که به ابوالفضل میکالی تقدیم کرده، تصریح می‌کند که نژاد عرب، بهترین نژادها، و زبان عربی بهترین زبان‌ها ست و دانستن آن خود دین‌داری است.
وجه تسمیهٔ نسائی را از آن رو آورده‌اند که اسماعیل یا پدرش یسار در آغاز با فروش ابزار عروسی روزگار می‌گذرانده‌اند.
و هذا معنی قوله: جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما و هو شرک فی التسمیه لا فی العبادة، و شرک فعل لا شرک دین.
گفته‌اند که در سخن مورچه با اصحاب خویش ده جنس کلام است: اوّل ندا، دیگر تنبیه، سوم تسمیه، چهارم امر، پنجم نصّ، ششم تحذیر، هفتم تخصیص، هشتم تعمیم، نهم اشارت، دهم عذر. امّا ندا آنست که گفت: «یا»، تنبیه: «ایّها»، تسمیت: «النّمل»، امر: «ادخلوا»، نصّ: «مساکنکم» و تحذیر: «لا یحطمنکم»، تخصیص: «سلیمان»، تعمیم: «و جنوده»، اشارت: «و هم»، عذر: «لا یشعرون».
حال مسمی بگو ز تسمیه بگریز حل معما بکن زتعمیه بگذر
و اما در مورد نام و وجه تسمیه شهربابک چنان‌که گذشت چون حکومت شهربابک به بابک سپرده شد و وی به آبادانی آن همت گماشت نام خود را برِ آن نهاد و شهربابک خوانده شد که امروزه بسیاری از مورخین و محققان این نکته را تأیید می‌کنند، مثلاً علی اکبر دهخدا در لغت نامه خود می‌نویسد :《شهربابک شهری است که به بابک پدر اردشیر مؤسسه سلسله شایانی منسوب است و از توابع کرمان شمرده شده و هنوز باقی است. 》
در مورد وجه تسمیه شهرالعین به این نام، به دلیل وجود چشمه های آب شیرین و فراوان در اطراف و کنار این منطقه العین نامگذاری شده‌است که به معنای چشمه است.
وهُوَ خواجه قطب الدین بختیار از اعاظم عرفاست و ارادت به خواجه معین الدین حسن سجزی چشتی داشته و شیخ فرید الدین شکرگنج دهلوی در خدمت وی لوای کمال افراشته. غرض، از اعاظم و افاخم سلسلهٔ علّیهٔ چشتیه است. گویند وجه تسمیهٔ کاکی این بوده که در ایام ریاضات و عبادات هر روز قرصی نان خشک از عالم غیب به جهت وی می‌رسید. چه، نان خشک را کاک گویند و معرب آن قاق است. غالباً در ایام مجاهده به نان خشکی قناعت می‌کرده. به این لقب ملقب آمده. استماع شد که از زمان حیات آن عالی درجات الی الان همه روزه از همان قسم نان در سر مزار او پخته به زایرین و مجاورین دهند. مزارش در سه فرسنگی دهلی در سمت جنوب واقع است. از اوست:
وجه تسمیه آن به نام آذرجوی به دلیل وجود آتش (که به آن آذر می‌گویند) در این بنا و رود (جوی) روان پرآب در کنار این سازه تاریخی، است. اکنون از رود کناری این آتشکده و استخری که در نزدیکی این بنا وجود داشته اثری بر جای نمانده‌است.
امانت عبارت از جامعیت است؛ و تسمیه انسان به انسان از آن جهت است که او را با جمیع مراتب علوی و سفلی مؤانست است [از جهت جامعیت، فلهذا جبرئیل که ملک مقرب است]، نسبت به اکمل انبیا که از نوع انسان است به عجز خود اقرار کرده، می‌فرماید که: «لو دنوت انمله لاحترقت»، و از حال بعضی، کلام الهی خبر می‌دهد که: «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»؛
اشتات ایلم یکی از شهرهای ایلم-کرایس می‌باشد و وجه تسمیه آن گذر رودخانه ایلم از این شهر است.
و من همی‌گویم که علی بن عثمان الجلابی‌‌ ام -وفَّقَنی اللّهُ بالخَیر- که: غنا مر حق را نامی است بسزا و خلق مستحقّ این نام نباشد و فقر مر خلق را نامی است بسزا و بر حق آن نام روا نباشد و آن که به مَجاز مر کسی را غنی خوانند، نه چنان بود که غنی بر حقیقت بود و نیز دلیل واضح‌ترین آن که غنای ما به وجود اسباب بود و ما مُسبَّب باشیم اندر حال قبول اسباب و وی مُسبِّبُ الأسباب است و غنای وی را سبب نیست. پس شرکت اندر این صفت باطل بود و نیز چون اندر عین، شرکت روا نیست، کس را با وی اندر صفت هم روا نباشد و چون اندر صفت روا نبود، اندر اسم هم روا نبود. ماند این‌جا تسمیه و تسمیه نشانی است میان خلق و آن را حدّی. پس غنا مر خدای تعالی را آن است که وی را به هیچ کس و هیچ چیز نیاز نیست و هر چه خواهد، کند. مرادش را دافعی نی و قدرتش را مانعی نی و بر قلب اعیان و آفرینش ضدَّین توانا و همیشه بدین صفت بود و باشد. و غنای خلق، منال معیشتی و یا وجود مسرّتی یا رَستن از آفتی و یا آرام به مشاهدتی، و این جمله مُحدَث و متغیّر بود و مایهٔ طلب و تحسُّر و موضع عجز و تذلُّل. پس این اسم بنده را مَجاز بود و حق را -تعالی- حقیقت؛ لقوله تعالی: «یا أیّها النّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلی اللّهِ (۱۵/فاطر)»، و نیز گفت: «واللّهُ الغَنیُّ وَ أنْتُمُ الْفُقَراءُ (۳۸/محمد).»
و چون فرزند در وجود آید ابتدا به تسمیه او باید کرد به نامی نیکو، چه اگر نامی ناموافق برو نهد مدت عمر ازان ناخوشدل باشد. پس دایه ای اختیار باید کرد که احمق و معلول نباشد، چه عادات بد و بیشتر علتها به شیر تعدی کند از دایه به فرزند.
در مورد وجه تسمیه این روستا منبع موثقی موجود نیست
وجه تسمیه این اشکفت (غار) به نام «اشکفت تنب مش» به خاطر این است که اشکفت در پائین تپه (تنب) بلندی که به نام « تنب مش » معروف است قرار دارد.
به منظور تأمین بخشی از آب کشاورزی دشت هفشجان، سدی بر روی این چشمه احداث شده‌است. این سد خاکی با هسته رسی، دارای مخزنی به حجم ۱/۳ میلیون مترمکعب می‌باشد. طول تاج سد ۴۱۰ متر و عرض تاج آن ۸ متر و ارتفاع از روی پی در عمیق‌ترین ناحیه ۴۲ متر است. در وجه تسمیه نام چشمه زنه باید توجه داشت که نام زنه به علت زایش چشمه‌ای جوشان در کوه جهان بین هفشجان می‌باشد.