فراشی

معنی کلمه فراشی در لغت نامه دهخدا

فراشی. [ ف َرْ را ] ( حامص ) کار فَرّاش. رجوع به فراش شود.
فراشی.[ ف َرْ را ] ( ص نسبی ) منسوب به فراش : جارو فراشی.
فراشی. [ ف ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به بنی فراشة که نام اجدادی است. ( سمعانی ).

معنی کلمه فراشی در فرهنگ عمید

شغل و عمل فرّاش.

معنی کلمه فراشی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به فراش جارو فراشی .
منسوب به فراش

جملاتی از کاربرد کلمه فراشی

این رئیس الوزرا قابل فراشی نیست لایق آن که تو دل بسته او باشی نیست
ز فراشی صبا ره باغ رفته بین چو روی سمنبران سمن‌ها شکفته بین
پروردگارا! بگذار ما حضری که او از تو همی گیرد، رحمت تو بود، و فراشی که می ستاند، بهشت تو بود . . . سپس بگریست و براه خویش رفت.
چون سلطنت الا خواهی بر لالا شو جاروب ز لا بستان فراشی اشیاء کن
در ایوان تو نپذیرند کسری را بفراشی بدرگاه تو نپسندند خسرو را بدربانی
این چه باد است که برخاست بفراشی باغ که ازو فرش چمن پر زگل و نسترن است
پیش ازین فراشی این خلد کار حور بود طره دولت گرفت این منصب از گیسوی حور
بهر فراشی بدرگاه رفیعش قدسیان در بر چرخ نهم دیبای اطلس کرده اند
وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ اللّاتی جمع الّتی است، و اللّائی و اللّاء و اللّواتی و اللّوات همچنین. وَ اللَّاتِی تَخافُونَ ای تعلمون نشوزهنّ. نشوز زن آنست که عصیان نماید شوهر خویش را، و طاعت داری نکند. چون امارات نشوز بر زن ظاهر گشت بر شوهر وی است که نخست او را پند دهد، و بخدای عزّ و جلّ بترساند، و آنچه شرع او را فرموده از طاعت داری شوهر بر وی خواند، و با وی گوید: اتّقی اللَّه و ارجعی الی فراشی. اگر بوعظ مجرّد از عصیان باطاعت داری نیاید هجرت باید جست از وی، هم در کلام و هم در جامه خواب. امّا هجرت در کلام بیش از سه روز روا نباشد، که مصطفی (ص) گفت: «لا یحلّ لمسلم أن یهجر اخاه فوق ثلاثة ایّام».
تو کجا ما کجا هزاران فرق دادر انشا ز شغل فراشی