ترخان

معنی کلمه ترخان در لغت نامه دهخدا

ترخان. [ ت َ ] ( اِ ) شخصی که پادشاهان قلم تکلیف از او بردارند و هر تقصیر و گناهی که کند مؤاخذه نکنند. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از غیاث اللغات ). لقبی است از القاب که سلاطین ترکستان که ایشان را خان گویند به کسی دهند که هر وقت خواهد بحضور پادشاه رودو اگر تقصیری و خطایی کند او را بمؤاخذه نگیرند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و مجاز باشد هرگاه که بخواهد بنزد سلطان رود، و به این معنی ترکی است و معرب آن طرخان. ( حاشیه برهان چ معین ). کسی را گویند که از جمیع تکالیف دیوانی معاف و مسلم باشد و آنچه در معارک از غنایم بدست او افتد، بر وی مقرر دارند و بدون رخصت ببارگاه پادشاه درآید و تا نُه گناه از او صادر نشود پرسش ننمایند... و وجه تسمیه آن است که وقتی اونک خان به تحریک سنکون پسر خود به گرفتن چنگیزخان مصمم گشته اراده کرد که سحرگاه بر سر او رفته او را از میان بردارد، یکی از امرا صورت واقعه را نزد خاتون خودتقریر میکرد. در آن زمان دو کودک که از گله شیر آورده بودند از بیرون خرگاه این سخن را شنیده متوجه اردوی چنگیزخان گشته او را از این مواضعه مطلع ساختند وچنگیزخان آن دو کودک را که خبر قصد اونک خان آورده بودند تا نُه بطن ترخان ساخت ، و طایفه ترخان که خان در ولایت ماوراءالنهر خراسانند از نسل ایشانند. ( سنگلاخ ص 155 ) : ترخان آن بود که از همه مؤنات معاف بود و در پهر لشکر که باشد هر غنیمت که یابند ایشان را مسلم باشد و هرگاه که خواهند در بارگاه بی اذن و دستوری درآیند. ( جهانگشای جوینی ). و کسک را ترخان کرد و از اموال چندان فرمود. ( جهانگشای جوینی ).
ملک خان و میان و بدر و ترخان
به رهواران تازی بر سوارند.سعدی.شیبک او را [مغول عبدالوهاب را] تربیت کرده منصب شغاولی بدو ارزانی داشته ترخان ساخت. ( مجالس النفائس ). || بزبان خراسان رئیس و شریف را گویند، و طرخان معرب آن. ( فرهنگ رشیدی ). رئیس و شریف را نیز گویند. ( غیاث اللغات ). || در تداول شوشتر بمعنی رئیس و اداره کننده بازیهای کودکان و جوانان است. رجوع به لغت محلی شوشتر نسخه خطی ذیل «دول گرش »، نوعی بازی شود. || درمنتخب اللغة که ترجمه قاموس است گفته ترخان لغت خراسان است و عرب آنرا معرب کرده و طراخنه جمع بسته اند، بلی چنین است ولی لغت ترکی مغولی است نه خراسانی ، و بمعنی بی باک و دزد و اوباش نیز در فرهنگ و برهان آورده اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به طرخان شود. || مأخوذ از یونانی ، سردار پنجهزار لشکر. || مسخره. ( ناظم الاطباء ). در سراج اللغات نوشته که ترخان بمجاز در عرف حال بمعنی مسخره نیز مستعمل میشود. ( غیاث اللغات ). || نوعی از سبزی باشد که با طعام و غیر طعام خورند. ( برهان ). نوعی از سبزی بود که آنرا مانند پودنه و نعناع با نان و طعام بخورند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( ازآنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از غیاث اللغات ) ( از شرفنامه منیری ). سبزی معروف که طرخون گویند. ( ناظم الاطباء ). و اصل آن چنانست که سپند را در سرکه تیز بیاغارند تا طبع وی بگردد آنگاه بکارند، ترخون روید ( ؟ ). ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). این لفظ در برهان ترخون آمده. ( شرفنامه منیری ). و ترخوان با واو معدوله در اصل تره خوان بوده و عاقرقرحا بیخ ترخوان کوهی است ، وترخوان را ترخون و ترخونی نیز گویند و طرخون معرب آنست. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :

معنی کلمه ترخان در فرهنگ معین

(تَ ) [ تر - مغ . ] (اِ. )لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می رفتند.

معنی کلمه ترخان در فرهنگ عمید

۱. در دورۀ مغول، لقبی که به بعضی از رجال، درباریان، و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود.
۲. [مجاز] آزاد.
= ترخون

معنی کلمه ترخان در فرهنگ فارسی

( اسم )۱- شاهزاد. ترک و مغول وبزرگی که از بعض مزایای موروثی از جمله معافیت از مالیات و عوارض متعدد بر خوردار بود و مجاز بود که هر گاه میخواست بنزد سلطان رود.بعض روحانیون نیز بدین مقام میرسیدند.
خدیجه سلطان از زنان سلطان ابراهیم خان و مادر سلطان محمد خان چهارم بود .

معنی کلمه ترخان در فرهنگ اسم ها

اسم: ترخان (پسر) (ترکی) (تاریخی و کهن، طبیعت) (تلفظ: tarxān) (فارسی: تَرخان) (انگلیسی: tarkhan)
معنی: کسی که شاه به او امتیازات ویژه ای داده، نام نوعی گیاه، ( ترکی ) ( = طرخان ) آن که خان ( پادشاه ) به او امتیازات ویژه ای مانند معافیت از مالیات داده، ( به مجاز ) آزاد، ( در گیاهی ) ( = ترخون ) گیاهی علفی و پایا که برگهای معطر آن مزه ی تندی دارد و مصرف خوراکی و دارویی دارد، ترخان، طرخون، در دوره مغول آن که خان به او امتیازات ویژه ای مانند معافیت از مالیات می داده است

معنی کلمه ترخان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَرخان، منصب و عنوانی تشریفاتی در میان ترکان بویژه در دورة مغول است.
این واژه در منابع به صورتهای طَرخان، طرخون، طلخند، طلخان، طلخون، طُرخان، تورخان و دَرخان ضبط شده است. در بارة ریشة این واژه اختلاف نظر وجود دارد. برخی اصل آن را سُغدی یا فارسی میانه و گروهی ترکی دانسته اند. به نوشته کاشغری (ذیل مادّه)، ترخان در اَرغویی (از لهجه های ترکی گروه شرقی) به معنای «امیر» است. ظاهراً این واژه از ترکی اَرغویی/ اُرگویی به زبان مغولی و عربی وارد شده است.
← کاربرد واژه ترخان
صاحب لقب ترخان، در دورة مغول حقوق و امتیازات فراوانی داشت و گاه ممکن بود شخصی با دستیابی به این مقام از ثروت و اعتبار فراوان برخوردار گردد . به طورکلی، در منابع تا نُه امتیاز برای دارندة عنوان ترخان ذکر شده است: معافیت از مالیات و عوارض دیوانی تا نُه نسلِ بعد، بخشودگی جرم و مجازات تا نه بار، معافیت غنایم جنگی از «عُشر دیوانی»، رفت و آمد به بارگاه سلطان بدون کسب اجازه، اجازة نشستن در حضور سلطان، بردن دختر هر کس (بجز دختر سلطان) به حرمسرای خویش بدون اجازه گرفتن از اولیای وی، پیشاپیشِ سلطان حرکت کردن در سفر، داشتن استحقاق گرفتن نُه جام شراب از دست سلطان، و این امتیاز که صاحب لقب هر بار از دست سلطان جایزه می گرفت نباید از نه عدد کمتر می بود با وجود این امتیازات، گاه ممکن بود ترخان به سبب ستم و تعدی به مردم، محاکمه و مجازات شود. در این دوره امرای برخی ولایات نیز عنوان ترخان داشتند ، اما مشخص نیست که از همان امتیازات برخوردار بودند یا نه.
کاربرد ترخان در مناطق مختلف
بنا بر برخی اسناد و مدارک، مقام ترخانی در ماوراءالنهر و ترکستان تا قرن دهم و در ایران تا اواخر دورة صفوی (ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) وجود داشت چنانکه بر اساس حکمی به تاریخ ۱۱۱۱، شخصی به نام عباسقلی به ترخانی شروان منصوب شد. با دادن این سِمَت به او، برخی امتیازات به او اعطا گردید و وظایفی نیز به عهدة او گذاشته شد بنا بر گزارش قلقشندی ، داشتنِ مقام ولقب ترخان در مصرِ دورة ممالیک (ح ۶۴۸ـ۹۲۲) نیز مرسوم بود و دارندة آن از برخی امتیازات نُه گانه برخوردار می شد. به گفتة وی، در این دوره هر گاه یکی از نظامیان یا دیوانیان به سن پیری می رسید از سلطان مقام ترخانی دریافت می کرد. این مقام گاه به صورت موروثی به فرزندان وی منتقل می شد. در روم شرقی نیز لقب ترخانی وجود داشت و به سپاهیانی که فرماندهی پنج هزار سرباز را بر عهده داشتند اطلاق می شد.
معنای ترخان
...

معنی کلمه ترخان در ویکی واژه

لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می‌خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می‌رفتند.

جملاتی از کاربرد کلمه ترخان

نام این شهر را در متون قدیمی فارسی به صورت هَشتَرخان، حاجی‌طرخان و حاجی‌ترخان هم نوشته‌اند. حاجی تَرخان صورت اصلی نام این شهر است و هنوز هم مسلمانان این منطقه نام شهر را حاج طرخان می‌دانند و در نوشته‌ها و گفته‌هایشان به همین نام یاد می‌کنند. (ترخان لقبی است از اصل سغدی).
ببخش بال و پری از مثال ترخانیش که در هوای تو پرواز کردنش هوس است
به ترخانی عشق فرمان برآور که درتحت احکام گردون نیایی
همه شب، همچو مرغان دانه می‌ریخت به گرد این کبوترخانه می‌ریخت
جهاناز بس گرفت از فتنه آرام به عهد او کبوترخانه شد دام
کاروانسرای شاه عباسی در وسط شهر آوج قرار دارد و وسعت تقریبی آن ۵۵×۵۸ متر می‌باشد و دارای طرح دو ایوانی است. شالوده کاروانسرا از سنگ‌های لاشه و قلوه سنگ بنا شده و روی آن آجرچینی شده است. کاروانسرا از داخل دارای دو ایوان و ۲۴ ایوانچه است و در پشت اکثر آن‌ها، حجره‌ها واقع شده‌اند که چهار عدد از آن‌ها به شترخان کاروانسرا راه دارند. شترخان به صورت راهرویی طویل با پوشش طاق و تَویزه است و زیر هر طاق نمای آن سکویی جهت باراندازی قرار دارد.
نام این منطقه در متون قدیمی فارسی به صورت هَشتَرخان، حاجی‌طرخان و حاجی‌ترخان آمده‌است. حاجی تَرخان صورت اصلی نام این منطقه است.
بوعلی گر سخنان حسن افتاده تو را نشنود نام برادر به حسن ترخانی
بی ادای آشنایی کی دل از جا می رود دام را صیاد ازان همچون کبوترخانه ساخت
خط ترخانی جاوید به عالم ندهند بگذر از عالم و منشور امانی به من آر
در حدود سال‌های ۹۶۲ قمری/۱۵۵۴ میلادی، با حمله روس‌ها به هشترخان و تصرف آن، یارمحمد به همراه پسرش، جان، به ماوراءالنهر گریخت. یارمحمد ابتدا به دربار پسر عموی خود حاجم خان، والی اورگنج، رفت اما به سبب رفتار نامهربانانه حاجم خان، به دربار اسکندر شیبانی (حکومت: ۹۶۸–۹۹۱) در بخارا پناه برد. اسکندر شیبانی به گرمی از ایشان استقبال کرد و دخترش، زهرا خانم، را به ازدواج جان درآورد. ثمره این پیوند، یک دختر و چهار پسر به نامهای دین محمد مشهور به یتیم سلطان، باقی محمد، ولی محمد و پاینده سلطان بود.
جز زلف دراز تو که ترخان خدایی است دست که به آن سیب ذقن می رسد امروز؟
با فرار از عراق به ایران، اصغر در کاروانسرای رضاخان در تهران ساکن و مشغول به کارهای دوره‌گردی و به‌ویژه بامیه فروشی شد. به این ترتیب، وی باز هم امکان تماس با کودکان و نوجوانان را پیدا نمود. طعمه‌های وی این بار بیشتر نوجوانان شهرستانی بودند که برای یافتن کار به تهران آمده بودند. وی در مدتی کوتاه هشت نفر را در تهران کشت و جنازه‌های آن‌ها را در جنوب تهران رها ساخت. کشف جسدهای مثله شده این نوجوانان در کوره‌ها و قنات‌های منطقه شترخان باعث ترس و وحشت فراوان در تهران و اصفهان شده بود.
ارگ در حصار باغی به مساحت ۳۰۰۰ متر مربع واقع شده‌است و هفت برج دارد شش تا از این برج‌های بی‌نظیر در حقیقت کبوترخانه‌اند. مانند این برج‌ها را تنها در شهر تبریز می‌توان یافت. هر برج حدود ۱۴ متر ارتفاع دارد. این برج‌ها با دیوارهای کاهگلی به ارتفاع ۴ متر به یکدیگر وصل شده‌اند. تقسیم‌بندی برج‌ها در زاویه‌ها و اضلاع دیوارها و نیز سر در ورودی این مجموعه منظره‌ای زیبا به وجود آورده که به وسیله هشتی و اتاق‌هایی در بالا، پایین و زیرزمین، ورودی به ارگ را ممکن می‌سازد.
آسترخان توسط مغولان در نزدیکی شهر اتل (اتیل) که متعلق به خزران بود بنا شد. این شهر در سال‌های ۷۹۸–۸۰۱ق/۱۳۹۶–۱۳۹۹م به فرمان امیرتیمور گورکانی ویران شد، ولی بار دیگر شکوفایی خود را بازیافت. گمان می‌رود شکوفایی شهر پس از انحطاط پایتخت کهن این سرزمین ـ شهرسرای ـ صورت گرفته باشد. پس از نابودی حکومت قزل‌اوردا (اردوی زرین) در اوایل قرن ۱۰ق/۱۶م، دولت تازه‌ای در آسترخان پدید آمد که تا میانه‌های سده بعد دوام یافت. در ۹۶۱ق/۱۵۵۴م آسترخان به تصرف روس‌ها درآمد.
این مجموعه تلویزیونی به زمان سلطنت شاه سوکجونگ از پادشاهان چوسان می‌پردازد. شخصیت اصلی مجموعه دختر جوانی‌ست به نام دونگ‌یی که پدر و برادرش به جرم حمایت از برده‌ها و تشکیل یک حزب کمک‌رسانی به آنها، محکوم به مرگ می‌شوند. دونگ‌یی تنها وارد پایتخت می‌شود و همچنان مورد تعقیب سربازان دولت است. وی بعدها وارد دفترخانه موسیقی قصر شده و در آنجا از خود استعدادهایی بروز می‌دهد که باعث می‌شود او را بانوی بازرس کنند. در ادامه، او اعتماد شاه را جلب کرده و همسر او می‌شود و به دلیل کمک‌هایش به بردگان در میان مردم به فردی محبوب تبدیل می‌گردد.
در دفاتر اسناد رسمی ایران تنظیم اسناد سفید امضا ممنوع بوده ولی در برخی دفاتر با دخالت دلالان وسایط نقلیه برای معاملات وسایط نقلیه به‌طور گسترده‌ای انجام می‌گرفت. برخی از دفاتر، اسناد اتومبیل را با تبانی با فروشندگان و بنگاه‌های اتومبیل به صورت سفید امضا گذاشته و با این کار، حقوق دولتی را تضییع نموده و باعث رشد عجیب انتقال اسناد اتومبیل در دفترخانه خود می‌شدند.
اگر صد خون به یک غمزه بریزی کس نمی پرسد مگر یرلیغ ترخانی ز سلطان ایلخان داری
ملک خان و میاق و بدر و ترخان به رهواران تازی برسوارند
ثبت سفید امضا توسط دفترخانه، هم جعل بود هم خلاف. روال کار این‌گونه بود که برگه‌های پرینت گرفته‌شده اسناد برای ثبتِ سند با سلام و صلوات به امضای دو طرف می‌رسید، امضای دفترخانه هم گرفته می‌شد؛ اما در عمل ثبتی در دفتر اصلی صورت نمی‌گرفت و این کار تنها با هدف از دست نرفتن ارباب رجوع و گرفتن هزینه ثبت اسناد رواج یافته بود.