معنی کلمه تر در لغت نامه دهخدا
گذاره شد از خسروی جوشنش
بخون تر شد آن شهریاری تنش.دقیقی.ترّ است زمین ز دیدگان من
چون پی بنهم همی فرولغزم.آغاجی.چنان تنگ شد روزگار نبرد
گل تر بخوردن گرفت اسب و مرد.فردوسی.ز بویش جهانی پر از مشک شد
دو دیده مرا ترّ و لب خشک شد.فردوسی.تا نکردی خاک را با آب تر
چون نهی فلغند بر دیوار بر؟طیان.گهی ز نوک قلم گنج کن ز خواسته پر
گهی به تیغ زمین کن ز خون دشمن تر.فرخی.دریاب که تر میکند از خون جگر
هجران تو از هر مژه دستارچه ای.ابراهیم بن حسین نسفی.مرد چون پیر شد جبان گردد
تیر چون تر شود کمان گردد.سنائی.دود تیره ز چوب ترباشد.سنائی.خط دبیر تر بود خاک کنند بر سرش
خصم تو شد چو آب تر خاک بسر بر آن تری.خاقانی.هر کس را جام درخورش ده
از سوخته فرق کن تران را.خاقانی.از طمطراق این کره تر مترس از آنک
باد است کو دهل زن خیل سحاب شد.خاقانی.گبر زشت و از گدایان زشت تر
روز سرد و برف و آنگه جامه تر.مولوی.هرکه بگوش قبول دفتر سعدی شنید
دفتر وعظش همه همچو دف ِ تر شود.سعدی.- چشم تر ؛ چشم گریان :
از درون سوزناک و چشم تر
نیمه ای در آتشم نیمی در آب.سعدی.- ناخن تر نشدن ؛ مجازاً در بیت ذیل ، چیزی نکاستن. بحساب نیاوردن و ارزش بمال بخشیده ننهادن :
ببخشد دست او صد بحر گوهر
که در بخشش نگردد ناخنش تر.نظامی. || بسیار مرطوب. آغشته ( بخون و آب ) :
ز خون دلیران شده خاک تر
بسی کشته افکنده بی پا و سر.فردوسی. || ( اصطلاح پزشکی قدیم ) ضد خشک ، و آن بر دو قسم است : تر بالقوه و تر بالفعل. تر بالقوه آنست که هرگاه از حرارت غریزی منفعل شود تری را در بدن بوجود آرد که نبوده است ، و تر بالفعل آنست که تری آن بلمس دریافته شود :