تجنی

معنی کلمه تجنی در لغت نامه دهخدا

تجنی. [ ت َ ج َن ْ نی ] ( ع مص ) جنایت نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ). گناه بر کسی بستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): او از سر دالت و انبساط به جواب موحش قیام می نمودو بر دیگری تجنی مینهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359 ). || چیدن میوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

معنی کلمه تجنی در فرهنگ معین

(تَ جَ نّ ) (مص م . ) گناه بستن ، جنایت نهادن .

معنی کلمه تجنی در ویکی واژه

گناه بستن، جنایت نهادن.

جملاتی از کاربرد کلمه تجنی

و اما تشبه زن ناشایسته به جباران چنان بود که کسل و تعطیل دوست دارد، و فحش گوید و تجنی بسیار نهد، و خشم بسیار گیرد، و از آنچه موجب خشنودی و خشم شوهر بود غافل باشد، و خدم و حاشیه را بسیار رنجاند؛ و اما تشبه او به دشمنان چنان بود که شوهر را حقیر شمرد، و با او استخفاف کند و درشت خویی نماید، و جحود احسان او کند، و ازو حقد گیرد و شکایت کند و معایب او بازگوید؛ و اما تشبه او به دزدان چنان بود که در مال او خیانت کند و بی حاجت ازو سؤال کند، و احسان او حقیر شمرد و در آنچه کاره آن بود الحاح کند، و به دروغ دوستی فرانماید و نفع خود بر نفع او ایثار کند.
صنعت: تجنیس ناقص- تضمین المزدوج
مجمع بحرین در آن دادکار نسخه تجنیس شد آن یادگار