قیام

معنی کلمه قیام در لغت نامه دهخدا

قیام. ( ع مص ) معتدل شدن. ( ازاقرب الموارد ). || بسته شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قام الماء؛ بسته شد آب. ( منتهی الارب ). || ایستاده شدن ستور از سستی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قامت علیه الدابة؛ کلت فلم تبرح مکانها. || دوام و ثبوت داشتن. ( از اقرب الموارد ). || رواج پیدا کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). قامت السوق ؛ رواج گرفت بازار و روایی یافت یا کاسد گردید. ( منتهی الارب ). || ظاهر و ثابت شدن. قام الحق ؛ ظهر و ثبت. ( اقرب الموارد ). || به درد آوردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قام ظهره به ؛ به درد آورد اورا یا دردگین کرد پشت وی را. ( منتهی الارب ). || قیمت کنیز بصد دینار رسیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || راست شدن کار. ( منتهی الارب ). || قیام نمودن بشأن اهل خود و کفالت کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مطالبه کردن از مدیون. ( از اقرب الموارد ). || شروع کردن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مایحتاج زن را بر خود گرفتن و به حال او پرداختن و تیمار نمودن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قَوم و قامَة شود. || برخاستن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ایستادن. بلند شدن. قیام در لغت انتصاب ( ایستادن ) است و مراد از آن قیام بعبادات و احکام شریعت و طریقت است.
- روز قیام ؛ روز قیامت :
گیتی بمثل سرای کار است
تا روز قیام و نفخت صور.ناصرخسرو.- قیام باﷲ ؛ استقامت داشتن در بقاء بعد از فنا و عبور کردن بر همه منازل و سیر کردن از اﷲ باﷲ. در اﷲ به بیرون آمدن از همه رسوم. شیخ گوید: ها در لفظ اﷲ دلالت دارد بر اینکه انتهای همه به غیب مطلق است. ( از تعریفات ).
- قیامت قیام ؛ که برخاستنش قیامت بپا کند :
ماه چنین کس ندیدخوش سخن و خوش خرام
ماه مبارک طلوع سرو قیامت قیام.سعدی.- قیام قیامت ؛ بپا شدن آن.
- قیام ؛ بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی اﷲ است. ( تعریفات ).
|| ( اِ ) قیام الامر؛ آنچه بدان قائم باشد و مایه درستی و آراستگی آن. گویند: فلان قوام اهله و قیام اهله. ( منتهی الارب ).و بهمین معنی است قول خدای تعالی : لاتؤتواالسفهاء اءَموالکم التی جعل اﷲ لکم قیاماً . ( منتهی الارب ). رجوع به قِوام شود.

معنی کلمه قیام در فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (مص ل . ) به پا خاستن ، ایستادن .

معنی کلمه قیام در فرهنگ عمید

۱. برخاستن، ایستادن، به پا خاستن.
۲. جنبش، نهضت.
۳. (فقه ) ایستادن در نماز.
۴. [قدیمی، مجاز] نماز.
* قیام کردن: (مصدر لازم ) برخاستن، به پا خاستن.

معنی کلمه قیام در فرهنگ فارسی

برخاستن، ایستادن، بپاخاستن
۱ - ( مصدر ) ایستادن خاستن بپا خاستن ۲ - راست شدن کار ۳ - ( اسم ) ایستادگی .
قیوم

معنی کلمه قیام در فرهنگ اسم ها

اسم: قیام (پسر) (فارسی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qiam) (فارسی: قيام) (انگلیسی: ghiam)
معنی: به پا خواستن

معنی کلمه قیام در فرهنگستان زبان و ادب

{uprising} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] اقدام جمعی غالباً مسلحانۀ مردم علیه قدرت حاکم

معنی کلمه قیام در دانشنامه عمومی

قیام (فیلم ۱۹۸۲). قیام ( به هندی: Baghavat ) فیلمی محصول سال ۱۹۸۲ و به کارگردانی راماناند ساگر است. در این فیلم بازیگرانی همچون درمندرا، هما مالینی، رینا روی، امجد خان، ساجیت کومار ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه قیام در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِیَامٌ: ایستادن(وقتی که مصدر است نظیرعبارت " فَمَا ﭐسْتَطَاعُواْ مِن قِیَامٍ ") - ایستاده ها (جمع قائم در عبارت "ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون ")
معنی تَقُومُواْ: برخیزید -قیام کنید
معنی قَائِمِینَ: قیام کنندگان (در عبارت " وَﭐلْقَائِمِینَ وَﭐلرُّکَّعِ ﭐلسُّجُودِ "منظورکسانی هستند که خود را برای عبادت خدا و نماز به تعب وزحمت میاندازند،هر جا کلمه قیام ذکر شود معنای معروف برخاستن به ذهن خطور میکند که آن نیز به دو معنا است ، یکی ایستادن و یکی قبول ...
معنی مَقَامٍ: محل قیام - محل ایستادن - محل ثبوت و پابرجایی هر چیز( به همین جهت محل اقامت را نیز مقام گفتهاند . )
معنی قَوَّامُونَ: اداره کنندگان امر معاش - فراهم آورندگان وسایل معیشت و زندگی (از ماده قیام است )
معنی قَیُّومُ: بسیار قیام کننده (کلمه قیوم بر وزن فیعول است از ماده قیام است و صفتی است که بر مبالغه دلالت دارد وقیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کا...
معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
معنی قَیِّمُ: پایدار و استوار-قائم (قائم به امر بندگان واین بدان جهت است که این کتاب خیر دنیا و آخرت پیرو خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است .قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون ق...
معنی قِیَماً: پایدار و استوار-قائم (قائم به امر بندگان واین بدان جهت است که این دین خیر دنیا و آخرت ملت خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است .قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیا...
معنی قَیِّمَةٌ: پایدار و استوار-قائم (قائم به امر بندگان واین بدان جهت است که این کتاب خیر دنیا و آخرت پیرو خود را تامین و تضمین نموده و قائم بر اصلاح حال معاش و معاد ایشان است .قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون ق...
معنی قَائِمُونَ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم (عبارت"ﭐلَّذِینَ هُم بِشَهَادَاتِهِمْ قَائِمُونَ " به این معنی است که پای شهادت خود می ایستند و برای ادای گواهی های خود پایبند و متعهدند،هر جا کلمه قیام ذکر شود معنای معروف برخاستن به ذهن خطور میکند که آن نیز به دو ...
معنی نُوَلِّی: مسلط و چیره می کنیم - ولایت می دهیم (کلمه ولی از ماده ولایت است ، و ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است ، مثلا ولی صغیر یا مجنون یا سفیه ، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد ، که خود آنان مالک اموال خویشند ، ولی تدبیر امر اموالشان به...
ریشه کلمه:
قوم (۶۶۰ بار)
[ویکی شیعه] قیام (نماز). قیام یکی از واجبات یازده‎گانه نماز است. در نماز چهار نوع قیام وجود دارد که دو تای آن ها رکن بوده و با ترک عمدی یا سهوی آن ها نماز باطل می شود.
قیام از ریشه «ق ی م» به معنای برخاستن است. «إقامه» به معنای «به پا داشتن» ۴۶ بار در قرآن برای خواندن نماز به کار رفته است.
در اصطلاح فقهی، «قیام» یکی از واجبات یازده‎گانه نماز به معنای ایستادن است.

معنی کلمه قیام در ویکی واژه

به پا خاستن، ایستادن.

جملاتی از کاربرد کلمه قیام

وز نکورویی چو شعر انوری راستی باید قیامت می‌کند
در آفتاب قیامت پناه می خواهی ز روی صدق به دست آر سایهٔ اخلاص
بمن رحمت کنی یوم القیامت ببخشی هم گناهم با ندامت
قیامت آن زمان از خلق برخاست که شد حکمِ زمین با آسمان راست
نقد باشد قیامت عاشق پیش ما گور و خانه هر دو یکی است
تو اسرار قیامت را ندانی ره دین و قیامت را چه دانی