تتبع
معنی کلمه تتبع در فرهنگ معین
معنی کلمه تتبع در فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] تبعیت کردن، پیروی کردن.
۳. [قدیمی] دنبال کردن، در پی چیزی رفتن.
معنی کلمه تتبع در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- در پی رفتن از پی فرا شدن . ۲- جست و جو کردن تحقیق کردن . ۳- ( اسم ) پی جویی تحقیق . ۴- تلاش . جمع : تتبعات .
معنی کلمه تتبع در دانشنامه اسلامی
معنی لَا تَتَّبِعْ: پیروی نکن
معنی لَا تَتَّبِعِ: پیروی نکن ( حرف عین به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است)
ریشه کلمه:
تبع (۱۷۴ بار)
معنی کلمه تتبع در ویکی واژه
بررسی و تحقیق کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه تتبع
گواهی دانشمند متتبعی مانند مسعودی میرساند که خطابههای علی فراوان بودهاست که سید رضی از این میان در نهجالبلاغه تنها ۲۳۹ خطبه را نقل کرده، که جنبهٔ ادبی قویتری را به انتخاب و تشخیص او داشتهاست.
چه بسیار آرزومندم که در مشق تحریر و انشا و تلفیق و تتبع فرهنگ تازی و دری و آداب محاورت و معنی اشعار و تمیز غث و سمین سخن و علوم سلوک و سازش و تمهید فزایش مهر دوست و کاهش دشمن و دیگر چیزها که اسباب مکنت را پیرایه است و اصحاب ثروت را سرمایه، از در شوق و روی رغبت بکوشی. بهمان خجسته وجود که منش یک بنده ام و به توحید شرک سوزش پرستنده، اگر یکسال در این کار قدم استوار و به هنگام فرصت از خور مکنت آنچه نوشتم شمارگیری مترسل حسابی خواهی شد و به انداز مقام خود سیم صاحب و صابی خواهی گشت، بیت:
دیگر چون بر سفره نشینند سر در پیش افگنند، و طریق حرمت سپرند. اصلاین آن است کهابوهریره‑رضی اللّه عنه‑روایت کند از رسول گفت: هیچ کس از شما مباد که تتبع لقمهٔ برادری کند که نباید که او شرم دارد، و این صاحب نظر را وبال حاصل آید.
ای فیض تتبع کن طرز غزلش چون نیست شعری که بود مختار الا غزل حافظ
کار تاربخ و تتبع تازه گشت صنعت انشا بلند آوازه کشت
دوازدهم آنکه تتبع نماید در احوال مقربان و باریافتگان درگاه ربوبیت، از أنبیا و أولیا و زمره سعدا و ابتلای ایشان و صبر و توانایی آنها را ملاحظه کند که بسیار ملاحظه آنها باعث رغبت به صبر، و استعداد نفس از برای آن می شود.
و هر چه از منظومات و منثورات به وی رسد، وهم پاک او به مدد همت تتبع آن بکند از شنیده، پس آن تحصیل راوجدگویند.
خوشا کسی که چو صائب ز صاحبان سخن تتبع سخن میرزا جلال کند
تن تتبع کند به پاک روی شود ایمان ازین سه پشت قوی
زنهار به ری رای تمتع نکنی وز خواجه همسایه تتبع نکنی
از تتبع آیات و اخبار، معلوم میشود که هیچ طاعتی بهتر از نماز نیست؛ زیرا که تکمیل نفس که غرض اصلی در صدور اوامر و نواهی است، به اتیان نماز، بیش از همه تکالیف حاصل میگردد؛ به جهت این که در فعل صلاه، تأثیرات مخصوصهاست که در غیر او از عبادات دیگر نیست. از آن جمله این که نماز فاعل خود را از ارتکاب قبیح و معصیت، بازمیدارد.
تتبع بسی کردهام لاجرم توارد اگر شد تفضل نما
سمیعی که به زبان فرانسوی و انگلیسی مسلط بود کار ترجمه را هم با برگرداندن رمان دلدار و دلباخته، از ژرژ ساند، شروع کرد و بعد آثاری از نویسندگانی مانند ژرژ پرک و گوستاو فلوبر را هم به فارسی برگرداند. ترجمهٔ ساختهای نحوی، اثر نوآم چامسکی، و تتبعات، اثر میشل دو مونتنی نیز از دیگر کارهای او در این زمینه هستند.
آنگونه که محمدعلی تربیت مینویسد نباتی متتبع از اشعار حافظ شیرازی است و بیشتر به جنس تجنیس طالب بوده شعرهای ترکی مطابق نغمات کردی، کرمی، قارا کهری، گرایلی بسیار گفتهاست.
اخبار خراسان در مطبوعات دوره قاجار مرجعی است که هم کتابخانهها و مراکز پژوهشی و هم اهل پژوهش بدان احتیاج مبرم دارند. من که این دوره را خریده و بهرهها از آن بردهام، به لحاظ آشناکردن اهل تتبع در اوضاع شرق ایران این یادداشت را در معرفی آن نوشتم. بادا که خدمت پرزحمت مؤلف آن بهتر دیده شود و بیشتر، چنانکه باید، به کار آید.»
با فرض ۳۰ سال برای هر نسل، عدنان میبایستی حدود ۶۳۰ سال پیش از محمد زیسته باشد. اما در سنت عربی عدنان معاصر بختالنصر متصور میشود. این مهم نشان میدهد که شجرهنامه شخصیتهای برجسته، از جمله محمد، وابسته به شرایط اجتماعی و سیاسی روز ترسیم میشدند. پس اهل تتبع صدر اسلام به وقت تلاش برای همگونسازی شجرهنامه محمد ناچار از این شرایط پیروی میکردند.