تتابع
معنی کلمه تتابع در فرهنگ معین
معنی کلمه تتابع در فرهنگ عمید
معنی کلمه تتابع در فرهنگ فارسی
( مصدر ) پیاپی شدن دما دم گشتن پی درپی شدن.یا تتابع اضافات. آنکه در نظم یا نثر چند کلمه را در حال اضافه پی درپی آورنند : بصفای دل رندان صبوحی زدگان . ( حافظ )
معنی کلمه تتابع در دانشنامه اسلامی
از شرایط صحّت دو ماه روزه کفّاره که جهت ارتکاب برخی اعمال ـ همچون افطار عمدی روزه ماه رمضان، ظهار و قتل خطا بر مکلف واجب می شود، تتابع است؛ بدین معنا که لازم است یک ماه کامل و یک روز از ماه دوم را پیاپی روزه بگیرد و هیچ روزی را بین آنها بدون عذر شرعی مانند بیماری، حیض، نفاس و سفر اضطراری افطار نکند. در اینکه تتابع در همه روزه های کفاره ـ مانند سه روز روزه در صورت عجز از انجام دادن خصال کفّاره یمین و هیجده روز روزه در صورت عجز از پرداخت کفّاره شکار شترمرغ در حال احرام ـ شرط است یا تنها در فرض یادشده (دو ماه روزه)، اختلاف می باشد. مشهور، قول اوّل است. در موارد اشتراط تتابع چنانچه به سبب عذری مانند بیماری و حیض افطار کند، تتابع به هم نمی خورد و بعد از رفع عذر، روزه را ادامه می دهد. اگر بدون عذر افطار کند باید تمام روزه ها را از ابتدا بگیرد. در اینکه در موارد وجوب تتابع، افطار عمدی و بر هم زدن تتابع، گناه به شمار می رود یا نه، اختلاف است. اکثر قائل به قول دوم اند.
موارد استثنا
در موارد زیر تتابع شرط نیست:۱. در مقدار افزون بر یک ماه و یک روز از دو ماه روزه کفّاره. ۲. کسی که نذر کرده یک ماه پیاپی روزه بگیرد در صورتی که پانزده روز آن را گرفته و سپس افطار کرده است بنابر قول مشهور بلکه ادّعای اجماع شده روزه های گذشته اش صحیح است و تنها روزه های باقی مانده بر او واجب خواهد بود. ۳. بر حاجیِ ناتوان از قربانی، واجب است بدل آن، سه روز پیاپی روزه بگیرد. در صورتی که آغاز این سه روز، روز ترویه (هشتم ذیحجّه) باشد، افطار روز سوم ـ روز عید قربان ـ خللی به تتابع وارد نمی سازد و یک روز باقی مانده را بعد از ایام تشریق روزه می گیرد.
معنی کلمه تتابع در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه تتابع
قوله: وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً ای جعلنا الحجارة بدل المطر حتی اهلکهم من آخرهم مِنْ سِجِّیلٍ ابن عباس گفت: سِجِّیلٍ پارسی معرّب است یعنی سنگ و گل، بدلیل قوله: لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ سنگها بود در دیدار گل و در تا شش سنگ سخت، و گفتهاند: سِجِّیلٍ سجّین است فابدلت نونه لاما و سجّین جهنم است یعنی امطرنا علیها حجارة من جهنّم. ابن زید گفت: السّجیل اسم للسماء الدنیا، عکرمه گفت: بحر معلّق بین الارض و السماء منه انزلت الحجارة، و قیل: سجّیل فعیل من اسجلته، اذا ارسلته فکانها مرسلة علیهم. و قیل: حجارة من مثل السّجل فی الارسال، و السجل الدلو. و قیل: من سجّیل کقولک: من سجل ای مما کتب لهم، و المعنی انها حجارة ممّا کتب اللَّه ان یعذّبهم بها مَنْضُودٍ نضد بعضه علی بعض حتی صار حجرا، یقال: نضدت اللبن اذا جعلت بعضه علی بعض. و قیل: مَنْضُودٍ ای مصفوف فی تتابع یتلوا بعضه بعضا کالمطر قطرة بعد قطرة مُسَوَّمَةً ای معلمة ببیاض و حمزة. یقال: سوّمت الشیء اذا اعلمته. و قیل: مُسَوَّمَةً بعلامة یعلم بها انّها لیست من حجارة اهل الدنیا و یعلم بسیماها انها مما عذّب اللَّه عز و جل به. و قیل: مکتوب علیها اسم من اهلک بها عند ربّک فی خزائنه و فی علمه. وهب منبه گفت: آتش و کبریت بود که بر ایشان بارانیدند. آن گه ربّ العزة کفار مکه را باین عذاب و این عقوبت بیم داد گفت: وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ای لیست هذه الحجارة و العذاب عن مکذّبیک ببعید، ان اصرّوا علی ذلک. و قیل: ما هی ممّن عمل، عمل قوم لوط ببعید.
مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ حقیقت تمکین راست داشتن آلت و عدت و قوت است. اگر کسی قدرت کتابت دارد، و آلت و ساز آن ندارد، متمکن نبود، چون ساز و آلت راست شد تمکن حاصل شد، و تعذر برخاست، پس قدرت ضد عجز است، و تمکن منافی تعذر. و قیل: مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ ای اعطیناهم من نعیم الدنیا و الامر و النهی من اهلها ما لم نعطکم. وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ سماء اینجا باران است. از بهر آن این نام بر باران نهادند که از زبر میآید. مِدْراراً یعنی متتابعا، من الدرور، و هو کثرته، من در یدر. مدرار نه آنست که شب و روز پیوسته ریزان بود، بلکه بوقت حاجت از پس یکدیگر چنان که لائق بود، و سبب نعمت باشد، ریزان بود. و مدرار اسمی است از اسماء مبالغت، و هو مفعال من الدرّ، یقال دیمة مدرار اذا کان مطرها کثیرا دارا، و هو کقولهم امرأة مذکار، اذا کانت کثیرة الولادة فی الذکور، و کذلک میناث فی الاناث.
آوردن چند اضافه را پشت سر هم تتابع اضافات میگویند.
ایرا گفت: راستست این سخن ما در صفقهٔ این محنت و نعمت بهم مشارکیم و در عینِ واقعهٔ یکدیگر منغمس و هر دو بیک داغِ بلامبتلی وَ لَم یَعرِف مَرَارَهَٔ الثَّکلِ اِلَّا مَن ذَاقَهُ. من هرگز ازین اندیشه که تو کردهٔ، خالی نبودهام و اندیشهایِ راست از اربابِ دانش همه بر یک نسق متوافق آید و سهام اوهام خردمندان از گشادِ فکرت همه بر یک نشانهٔ اصابت متتابع رسد و گفتهاند، عقل بکوهی حصینِ منیعالمنالِ پرمنفعت ماند، هر کو بطلبِ منافع درو راه جوید، از یک طریق وصول تواند یافت و قدمِ معاملت و معاشرت در مسالکِ دوستی و دشمنی و مناهجِ بیم و اومید و مذاهبِ لطف و عنف با عاقلان زدن همین صفت دارد، چه سررشتهٔ رضا و سخطِ ایشان یکی بیش نیست و ازین جهت آسان بدست توان آوردن، بخلافِ جاهلان که دواعیِ طبعِ خلیعالعذارِ ایشان را ضابطی نباشد و عنانِ خواطرِ فاسد و هواجسِ پریشان ایشان را هیچ صاحب کفایت فرو نتواند گرفت.
و روی انه قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: یا قوم اذا ابیتم ان تتابعونی فاحفظوا قرابتی فیکم و لا تؤذونی فانکم قومی و احق بان تصلوا رحمی.
«قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً» ای قال زکریا، رب اجعل لی علامة اعرف بها حدوث الولد قبل الولادة فافرح به. این باز سؤالی دیگر است که از شادی بشارت بیرون داد و گفت: خداوندا مرا علامتی نمای بر حدوث و علوق این فرزند تا مر شادی افزاید و یقین، که اجابت دعا کردی. «قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ» ای آیة ذلک ان لا تقدر علی مکالمة الناس «ثَلاثَ لَیالٍ» مع ایامها «سَوِیًّا» صحیحا سلیما من غیر بکم و لا خرس، فتعلم بذلک ان اللَّه وهب لک الولد. و «سَوِیًّا» نصب علی الحال و فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره الا تکلم الناس سویّا ثلاث لیال. و عن ابن عباس «ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا» ای ثلث لیال متتابعات، جعله وصفا لثلاث. در قرآن آیت برد و معنی آید: یکی بمعنی عبرت، چنان که در سوره المؤمنین گفت: «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً» ای عبرة. و در سورة العنکبوت گفت: «وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ» ای عبرة للعالمین و در سورة القمر گفت: «وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ» ای عبرة و در سورة النحل گفت: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». ای لعبرة. دیگر بمعنی علامتست. چنان که درین سوره گفت: «رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً، قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ» و در سورة یس گفت: «وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ» «وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ». یعنی و علامة لهم، و در سورة الرّوم گفت: «وَ مِنْ آیاتِهِ» ای و من علامات الرّب انه واحد. «أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ» و امثال این در قرآن بسیارست.
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ تَوْبَةً مِنَ اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً میگوید: هر که را بندهای نباشد که آزاد کند، کفّارت قتل را دو ماه پیوسته روزه دارد. اگر روزه بیعذری بگشاید چندان که روزه داشته باشد بکار نیست، و از سر باید گرفت، و اگر زنی را حیض رسد وی را عذر ظاهر است، و از سر نباید گرفت، و اگر بیمار شود دو قولی است، و اگر بسفری بیرون شود اصحاب شافعی را در آن دو طریق است، و اگر ماه رمضان پیش آید یا روز نحر و ایام التشریق، تتابع منقطع شود، که بروزگار دیگر روزه پیوسته میتوان داشت وی در آن معذور نیست. و اگر طاقت روزه داشتن ندارد شافعی را دو قولست: که اطعام بجای آن نشیند یا نه، و درست آنست که ننشیند بجای آن ظاهر قرآن را، و اللَّه اعلم.
و اللَّه اعلم. قوله: فی کتاب اللَّه یعنی فی الایام الّذی عند اللَّه کتبه یوم خلق السماوات و الارض و هو اللوح المحفوظ، و قیل فی کتاب اللَّه یعنی فی حکمه و دینه مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ واحد فرد و هو رجب مضر بین جمادی و شعبان و ثلاثة متتابعة ذو القعده و ذو الحجّة و المحرّم.
فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً یعنی: الملائکة تلقی الوحی الی الانبیاء کقوله: «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» الالقاء: الإبلاغ و الاعلام. قال اللَّه تعالی: إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا و الذّکر هاهنا القرآن. و قال بعض المفسّرین: المراد بالکلّ الرّیاح. قالوا: وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً یعنی: الرّیاح ترسل متتابعة کعرف الدّیک و کعرف الفرس یتلوا بعضها بعضا لا یخلو الجوّ من ریح قطّ و الّا کرب الخلق من عاصف او رخاء او نسیم.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ بخلق اللیل و النهار، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ربهم فی نعمه. قال ابن هیصم: جعل اللیل مناسبا للسکون من الحرکة لان الحرکة علی وجهین: حرکة طبع و حرکة اختیار، فحرکه الطبع من الحرارة و حرکة الاختیار من الخطرات المتتابعة بسبب الحواس، فخلق اللیل باردا لیسکن الحرکة مظلما لیسد الحواس.
وجه دیگر «مردفین» ای متتابعین فرقة بعد فرقة بعضهم فی اثر بعض. یقال اردفت الرجل اذا جئت بعده، و انشدوا: