تبست

معنی کلمه تبست در لغت نامه دهخدا

تبست. [ ت َ ب َ ] ( ص ، اِ ) چیزی بود سست. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 36 ). چیزی باشد سست و از کار افتاده. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). چیزی تباه و از کار افتاده بود. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از شرفنامه منیری ). بمعنی ضایع و تباه باشد و چیزی تباه شده و از کارافتاده. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). سست و از کار شده. ( از فرهنگ اوبهی ). تباه و ضایع و چیزی تباه شده و از کار افتاده و سست. ( ناظم الاطباء ). ضایعو تباه و از کار افتاده. ( فرهنگ نظام ) :
دریغ من که مرا مرگ و زندگانی تلخ
که دل تبست و تباهست و تن تباه و تبست.آغاجی ( از لغت فرس اسدی ).رجوع به تباه و تبست شود. || زشت صورت را نیز گفته اند. ( برهان ). زشت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ اوبهی ) ( ناظم الاطباء ).
تبست. [ ت َ ب ِ ] ( ص ، اِ ) آیین و ملت و مذهب سست وضعیف را گویند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ملت ضعیف و سست. ( ناظم الاطباء ). هدایت آرد: اصل این لغت تبهست بوده مخفف شده :
اگر نه عدل شه استی و نیک رایی او
شدی سراسر کار جهان تباه و تبست. سوزنی.( انجمن آرا ) ( آنندراج ). برهان و مقلدانش معانی مذهب و ضعیف را هم برای این لفظبا کسر ثانی نوشتند چون ضبط برهان بهیچ وجه قابل اعتبار نیست حذف نمودم. ( فرهنگ نظام ).
تبسة. [ ت َ ب ِس ْ س َ ] ( اِخ ) شهر مشهوری است به افریقا که بین آن و قفصه شش منزل راه است و در بیابان بی آب و گیاه «سبیبة»، و آن شهری است قدیمی و در آن آثار پادشاهان بوده است و بیشتر آن اکنون ویران وچیزی از آن باقی نمانده است مگر جایهایی که مسکن گروهی از مردم فقیر است که بعلت علاقه بسرزمین خود در آن مانده اند. چه حاصل آن کم بود و بین سطیف و تبسة شش منزل راه است که از بادیه های عرب نشین میگذرد و در آنجا گستردنیهای محکمی بافند که مدتها دوام کند. ( از معجم البلدان ج 2 ص 363 ). شهری است در الجزایر در ارتفاع 900 متر از سطح دریا و 6500 تن سکنه دارد و همان تفستا است که امپراتور اغسطوس ( اگوست ) بسال 25 ق.م.آن را جایگاه لشکر روم قرار داد و مسلمانان بسال 682 هَ. ق. آن را فتح کردند و بر اثر جنگ ها ویران شد و معروفترین آثار رومیان در آن دروازه «کارکلا» است.( المنجد )... گمان میرود که نام عربی شهر قدیمی «تیفستا» است که در جنوب جزایر قسطنطینه واقع است و در ایام رومیان آباد بود... 1200 تن سکنه دارد. ( قاموس الاعلام ترکی ). شهری است به الجزایر در ایالت «بون » که مرکز ناحیه ای است به نزدیک مرز تونس ، مخروبه های آثار رومیان در آن مشاهده میشود و 25000 تن سکنه دارد و دارای معادن فسفات است. نام دیگر آن «تبسا» است.

معنی کلمه تبست در فرهنگ معین

(تَ بَ )(ص . ) تباه و ضایع ، از کار افتاده .

معنی کلمه تبست در فرهنگ عمید

= تباه

معنی کلمه تبست در فرهنگ فارسی

تباه، تبه، ضایع، فاسد، سست وازکارافتاده
( صفت ) ۱-تباه و ضایعچیز از کار افتاده. ۲- زشت .
آیین و ملت و مذهب سست و ضعیف را گویند . ملت ضعیف و سست .

معنی کلمه تبست در ویکی واژه

تباه و ضایع، از کار افتاده.

جملاتی از کاربرد کلمه تبست

هرکه او کاتبست همچو قلم تیره روز و تهی شکم باشد
دی همی گفتم که از دیوان رای صائبش آفتاب و ماه را هر روزی نوری راتبست
مزینست زمانه بجاه و اقبالش مرتبست ممالک بتیغ و اقلامش
اصحاب صفه را عوض جیفه ی فنا هر بامداد عمر ابد نزل راتبست
بدولت تو برین آستان همیشه مرا مرتبست و مهیا همیشه وجه معاش
خواست دختر را ببیند زیر دست اتفاقا دختر اندر مکتبست
آن آتش سوزنده که عشقش لقبست در پیکر کفر و دین چو سوزنده تبست
بندهٔ نثر تواند و چاکر نظم تواند هر چه در اقطار عالم کاتبست و شاعرست
ولی شراب و ربابم مرتبست مدام شراب خون دلست و رباب ناله زیر
فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ ای خفیت علیهم الاخبار و التبست علیهم الحجج فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ لا یسأل بعضهم بعضا عن العذر و الحجّة رجاء ان یکون عنده عذرا و حجّة لانّ اللَّه ادحض حجّتهم. و قیل لا یسأل بعضهم بعضا ان یحمل عنه شیئا من ذنوبه.