تاج کیان

معنی کلمه تاج کیان در ویکی واژه

تاج‌کیان
تاجی منسوب به سلاله کیان یا کیانیان. منوچهر بنهاد تاج کیان/ به زنّار خونین ببستش میان «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه تاج کیان

پردلان را خانه زین غیرت تخت قباد سرکشان را خود زرین خجلت تاج کیان
ای تاج کیان، کیالواشیر در عالم کبریات جویم
ز ابر بال او در پر فشانی ببارد ز آسمان تاج کیانی
ز خوبی و چالاکی پیکرش سزاوار تاج کیانی سرش
هماها پر افشان شده ز آشیان که در سایه پرورد تاج کیان
فریدون یگانه شهریار جهان می‌شود و در مهرماه تاج کیانی بر سر می‌گذارد. او پانصد سال پادشاهی می‌کند.
ترک چشم تو اگر هندوی خویشم خواند درکشم تاج کیانی ز سر کیخسرو
بتاج کیان او سزاوار بود اگر چند بی‌گنج ودینار بود
که دارند از پی تاج کیانش میفکن در کف بازاریانش
وندر آن جایگه تاج عیان سر آن جایگه تاج کیان
پدر صاحب عهد خود ساختش به تاج کیانی سر افراختش