معنی کلمه سلاله در لغت نامه دهخدا
کعبه در ناف زمین بهتر سلاله ست از شرف
کاندر ارحام وجود از صلب فرمان آمده.خاقانی.وی درعجم سلاله اصل کیان شده
وی در عرب زبیده اهل زمان شده.خاقانی. || گِل نرم که چون آن را بفشارند آب از آن برآید. ( از تفسیر در المنثور ) : فرمان آمد فرشتگان را تا خاک فرو کردند در مهان یمن و طایف پس ابری بیامد و آب اندر وی ببارید آنگه آب رحمت ببارید و به دو سال خشک شد و به دو سال سلاله گشت و به دو سال فخار شد. ( قصص الانبیاء ص 9 ).
عجیب نیست اگر از طین بدر کندگل و نسرین
همان که صورت آدم کند سلاله طین را.سعدی. || نطفه. ( غیاث ) ( دهار ). آب پشت مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
عزیزتر ز تو کس نیست بر پیمبر از آنک
سلاله گل اویی و لاله گل او.خاقانی. || فرزند. ( منتهی الارب )( دهار ). بچه و طفل صغیر. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
نیک نگه کن به آفرینش خود در
تا بگه پیریت ز حال سلاله.ناصرخسرو.خدای تا گل آدم سرشت و خلق نگاشت
سلاله چو تو دیگر نیافریداز طین.سعدی.|| نسل. ( فرهنگ فارسی معین ).
سلاله. [ س ُ ل ِ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل ، محلی کوهستانی و گرمسیر است ، دارای 184 تن سکنه و آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).