بیوجه
معنی کلمه بیوجه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بیوجه در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه بیوجه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بیوجه
خلق رابیوجه روزی عمر خواهد بود نه وجه روزی از کجا چون بوالحسن محبوس شد
بوی گل گر از چمن بیرون رود بیوجه نیست بلبل گمگشته را سوی چمن میآورد
با غم عشق تو بیوجه مرا جان دادن دل نمیداد ولی زلف تو روی آوردهست
بیوجه جنایتی و جرمی باید که به شرم و روی زردی
۳۷. خزینه باید که همه وقتی موثر باشد و خرج بیوجه روا ندارد که دشمنان در کمینند و حوادث در راه.
نظر نکردن و از خشم روی تابیدن غضب نمودن و بیوجه ناسزا گفتن
دهر را هم مشرب عزلتپسند افتاده است نیست بیوجهی که دایم دشمن جمعیت است
بیوجه به خلق خشم و کینش بر گه زده صد گره جبینش
آشوب رقص و شور و شر و های و هوی او دیوانگیست این همه بیوجه حالتی
اشک اگر بیوجه ریزد آبروی ما رواست چون به رو میآید آخر آنچه با ما میکند