بیآبرو
معنی کلمه بیآبرو در فرهنگ عمید
۲. خوار.
۳. شرمگین.
معنی کلمه بیآبرو در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بیآبرو در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه بیآبرو
به جدل بیآبرو انگشت دلبند بتول غافل از محشر جدا از بهر انگشتر کند
چون بگردانیم رو، زین عالم بیآبرو روی در روی نگار مهربان خواهیم کرد
فروغ محفل بیآبروی عمر هواست به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر
به نیمه ره زندگی راه جوی ز چشم حسودان بیآبروی
در سال ۱۳۶۰ خورشیدی، شریعتمداری که در زمان بازداشتِ خمینی، او را مرجع تقلید معرفی کرده بود، در نامهای به خمینی نوشت: «کارد به استخوان رسیده و اگر مقصود بیآبرو کردن بوده، بهکلی حاصل گردید و اگر مقصود سلب مرجعیت است، به مقصود رسیدند».
قومی پلید وکینهجو، تردامن و بیآبرو جمله قبیح و زشت خو یکسر وقیح و بیادب
«وزارت اطلاعات، کشیشان مسیحی[ای را] که نظام سیاسی ما را قبول نداشتند، به قتل رساند و به گردن مجاهدین انداخت. استدلال وزارت اطلاعات این بود که این کار، ما را از روحانیون مسیحی خلاص میکرد و در ضمن، سازمان مجاهدین را بیآبروتر میکرد»
خاک خودخواه خطرخیز ری بیآبروی داد بر باد فنا بنیاد آذربایجان
کرکسب اعتبارات دوری ز بزم انس است یک قطره چونگوهرنیست بیآبرو به دریا
چه اندیشه از چون تو بیآبرو پریشیدهفکر و پراکندهگو
ازدواج و آمیزش جنسی میان برادر با خواهر، و فرزند با پدر و مادر، در ادیان ابراهیمی مشمول ممنوعیتی کمابیش جهانشمول میشود. حرمت ازدواج تقریباً همیشه با ممنوعیت آمیزش جنسی پیش از ازدواج انطباق دارد. هرچند در برخی از قبایل سرخپوست ممنوعیت ازدواج با محارم به معنی ممنوعیت آمیزش جنسی پیش از ازدواج نیست. ضمانت اجرای ممنوعیت زنا با محارم بیشتر با بیآبرویی است تا کیفرهای شدید دیگر.
بیآبروی دست تو هرکس که آب یافت از دست چرخ بود چنان کاتش از خیار
همین نه هجو تو بیآبروی خواهم گفت که قصد جان تو بیننگ و نام خواهم کرد