بگه

معنی کلمه بگه در لغت نامه دهخدا

بگه. [ ب ِ گ َه ْ ] ( ق مرکب ) بگاه. رجوع به بگاه و انجمن آرا و ناظم الاطباء و آنندراج و غیاث شود.

معنی کلمه بگه در فرهنگ عمید

= بگاه

معنی کلمه بگه در فرهنگ فارسی

۱- بوقت بموقع مقابل بیگاه . ۲- صبح زود هنگام فجر . یا بگاه تر. زودتر.

معنی کلمه بگه در ویکی واژه

اصطلاح فوق در فرهنگ و زبان ماد رایج بوده به در عبارتی سرزمین آذربایجان ایران متداول است. بگ با بگه علی‌رغم شباهت تلفظ، اولی نام یا صفت است و دومی کسی که به آن صفت موصوف است، معنی می‌دهد. بگه به زبان فارسی مگه یا مگر هم می‌تواند باشد.
چنین معتقدند که اصطلاح بگه بیشتر در مورد الهه میترا (مِهر) به کار می‌رفته، ولی در کتیبه‌های هخامنشی این کلمه‌ای است که در مورد ایزدان بطور اعم به کار رفته.

جملاتی از کاربرد کلمه بگه

خوابگه در کنار دیده گزید راست کز خانۀ کمان برداشت
خوی دل گیرم طلاق بستر راحت دهم دشنه زاری از برای خوابگه پیدا کنم
خار است و خسک به زیر پهلو درخوابگهم حریر و دیباست
مدام گوید مریخ: دارم آن هیئت که رمح او را در حربگه سنان گردم
بگفت این و از حربگه بازگشت برین داستان شاه دمساز گشت
دخت شه از خوابگه بیرون دوید دید مرغی لیک بس ناخوش نوید
بسته من اسب ندم پس بگه صبح دم کرد زبان عذرخواه آن بت سیمین عذار
خود را سگ کویت ار نپنداشتمی جز خاک درت خوابگهی داشتمی
بر ران براق او داغی است چنان بختی آرد بگه نبرد بختی بزیر ران
و گر عروس ضمیرت تتق برانداخت زخوابگه بدر افتد بنیم شب حریا