بهیج

معنی کلمه بهیج در لغت نامه دهخدا

بهیج. [ ب َ ] ( ع ص ) شادمان. ( منتهی الارب ) ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خوب و نیکو. قال اﷲتعالی : من کل زوج بهیج . ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). زیبا. ( ترجمان القرآن ). خوب و خوبروی. ( زمخشری ). || باشکوه. ( ترجمان القرآن ).

معنی کلمه بهیج در فرهنگ معین

(بَ ) [ ع . ] (ص . ) شادمان ، خوشحال .

معنی کلمه بهیج در فرهنگ عمید

۱. شادمان، خوش حال.
۲. خوب، نیکو.

معنی کلمه بهیج در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شاد شادمان خوشحال . ۲ - نیکو نیک خوب .

معنی کلمه بهیج در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی بَهِیجٍ: شاداب و بهجت آور
ریشه کلمه:
بهج (۳ بار)
«بهیج» به معنای زیبا، چشمگیر و سرور آفرین می باشد.

معنی کلمه بهیج در ویکی واژه

شادمان، خوشحال.

جملاتی از کاربرد کلمه بهیج

از میان قبایل ترک، ترکان غز تا آخرین روزهای حیات سامانیان، به آن‌ها وفادار ماندند و اسماعیل را در سال ۳۹۳ ه‍.ق هنگام نبرد با ایلک خان، یاری رساندند. سرانجام اسماعیل در ربیع‌الاول ۳۹۵ ه‍.ق توسط اعراب بنی بهیج که شبانه بر او تاختند کشته شد. آرامگاه او در میان مردم به نام «مقبرهٔ علم‌ بردار» یا «مقبرهٔ علمدار» مشهور است و در فاصلهٔ کمی از روستای آستان‌بابا نزدیک کِرکی واقع است.
چون بر وبرز ترا شاه بهیجانگرد خون بتن آیدش از جوش طرب در هیجان
چون برانگیزد بهیجا آتش تحریک او همچو موم اندر فروزد غیبۀ بر گستوان
آن راست رو میانه جمعیست مختلف مایل بهیج فرد نه چون خط استوا
ماییم آن گروه پریشان که چون حباب صورت نبسته جمعیت ما بهیج جا
زحل دهل زند اندر عساکر تو بهیجا سپهر خاک کشد در ممالک تو زخندق
ای آنکه بهیجا فزع خنجر و رمحت اصل جزع اهل ضرابست و طعانست
چون رستم سکزیی بهیجا چون طاتم طایبی در ایوان
بسابی خرد باغیان را ، که داد بهیجا زبان حسام تو پند
بهیجا چون برون آید چو خورشید از غبار اندر نشاند تیر را چون مژه در چشم سوار اندر
چو بگشایی لوای حق، بهیجا، خصم بربندی چو برخیزی بعون دین ،بعالم گرد بنشانی