ریش
معنی کلمه ریش در لغت نامه دهخدا

ریش

معنی کلمه ریش در لغت نامه دهخدا

ریش. ( اِ ) لحیه. ( دهار ) ( ترجمان القرآن ). محاسن. موهای چانه و گونه ها. ( ناظم الاطباء ). محاسن. دف و سفره از تشبیهات اوست. ( آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی نیست و با یای مجهول قافیه است ، اما گفته او بر اساسی نیست. ( یادداشت مؤلف ) :
قی اوفتد آن را که سر وریش تو بیند
زان خلم و زان بفچ چکان بر بر و بر روی.شهید بلخی.تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب.رودکی.ز بالا فزون است ریشش رشی
تنیده در او خانه صد دیوپای.معروفی.چرات ریش دراز آمده ست و بالا پست
محال باشد بالا چنان و ریش چنین.منجیک.به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت
به سد کلیچه سبال تو شوله روب نرفت.عماره مروزی.گفت من نیز گیرم اندر کون
سبلت و ریش و موی لنج ترا.عماره مروزی.گنده و قلتبان و دون و پلید
ریش خردم و جمله تنش کلخج.عماره مروزی.آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست
وقت جماع زیر حریفان فکندنیست.طیان.با دفتر اشعار بر خواجه شدم دی
من شعر همی خواندم و او ریش همی شاند.طیان.آن ریش پرخدو بین چون ماله بت آلود
گویی که دوش بر وی تا روز گوه پالود.طیان.نژاد منوچهر و ریش سپید
ترا داد بر زندگانی امید.فردوسی.تهمتن گرفت آنگهی ریش او
کشید و برون بردش از پیش او.فردوسی.گر شوم بودتی به غلامی به نزد خویش
با ریش شوم تر به برما هرآینه.عسجدی.کی خدمت را شایم تا پیش تو آیم
با این سر و این ریش چو پاغنده حلاج.ابوالعباس.بدان صفت که خرپشت ریش را بر ریش
تفو زنند به ریش تو صد هزار تفو.سوزنی.جواب داد سلام مرا به گوشه ریش
چگونه ریش بمانند یک دو دسته حشیش
مرا به ریش همی پرسد ای مسلمانان
هزار بار به خوان من آمده بی ریش.انوری.هرکس پادشاه ریش خویش است.عطارگر به ریش و خایه بودستی کسی
هر بزی را ریش و مو باشد بسی.

معنی کلمه ریش در فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - موهای صورت مردان . ۲ - موی بلندی که بر چانه و زیر چانه برخی جانوران می روید. ، ~ گرو گذاشتن (کن . ) تعهد اخلاقی سپردن . ، ~ و قیچی را به دست کسی دادن (کن . ) در کاری به کسی اختیار کامل دادن . ، به ~ کسی خندیدن (کن . ) او را مسخره
[ په . ] (اِ. ) جراحت ، زخم .

معنی کلمه ریش در فرهنگ عمید

موهای دو طرف صورت و چانۀ مرد، لحیه، محاسن.
۱. زخم، جراحت.
۲. (صفت ) مجروح، زخمی.
* ریش ریش: پاره پاره، چاک چاک.
پَر پرندگان.
= ریشیدن

معنی کلمه ریش در فرهنگ فارسی

زخم و جراحت، زخم، جراحت، مجروح وزخمی، ریش ریش:پاره پاره، موهای گونه وزنخ مرد، لحیه، محاسن
پر مرغ
در عهد قدیم بوشهر را می گفتند

معنی کلمه ریش در دانشنامه عمومی

ریش به مویی گفته می شود که بر صورت، چانه، اطراف لب پایین، زیر گلو و گونه ها و بر گردن می روید و معمولا از سن بلوغ رشد می کند. ریش داشتن می تواند صرفاً برای زیبایی صورت، برای حفاظت از پوست در برابر سرما و آسیب های پوستی دیگر، یا برای نشان دادن تعلق به دسته یا فرقه ای مذهبی باشد ( مانند اسلام، یهودیت و هندوئیسم ) . از نظر لغوی، واژهٔ ریش به معنی «زینت» است و به آن «محاسن» نیز گفته می شود . ریش پس از بلوغ، بر صورت پسران و مردان می روید، اما در زنان، به عنوان موی زائدِ صورت درنظر گرفته می شود.
افزایش ترشح هورمون تستسترون در دوره بلوغ، بخشی از این هورمون به نام دی هیدروتستسترون موجب تحریک فولیکول های موی صورت شده و رویش ریش آغاز می شود. در بزرگسالان، رویش ریش در تابستان سریع تر صورت می گیرد.
انسان های نخستین ریش خود را نمی تراشیدند. قدیمی ترین وسایل کوتاه کردن ( و نه تراشیدن ) ریش، که تاکنون به دست آمده است، مربوط به ۴۰۰۰ سال پیش است. در مصر باستان، ریش اهمیت خاصی داشته است. در حدود سال های ۳۰۰۰ تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد در مصر، ابزار و لوازمی همچون نخ طلا برای آرایش ریش به کار می رفته است. همچنین در هندوستان نیز برای تعهد پرداخت بدهی های خود، ریش گرو می گذاشته اند. در زمان اسکندر مقدونی، تراشیدن ریش در مقدونیه باب شد.
در ایران، نخستین بار تراشیدن ریش از دوران ساسانیان باب شد. تا پیش از آن، تراشیدن ریش برای مردان، نوعی مجازات محسوب می شد. در دوران هخامنشیان به وسیله انبرک هایی یا پیچیدن بخش هایی از ریش به دور حلقه هایی، قسمت هایی از ریش را فر می دادند. [ نیازمند منبع]
با ورود اسلام به ایران، مردان مجدداً به گذاشتن ریش روی آوردند. در عصر مغول، موقتاً ریش بی اعتبار شد. پس از مغولان و تا عصر صفویه ریش گذاشتن برای مردان فراگیر بود. در عصر صفویه و در سال ۱۰۰۷ شمسی، شاه عباس کبیر فرمان تراشیدن عمومی ریش را صادر نمود. بر اساس این فرمان همه مردان حتی روحانیون موظف به تراشیدن ریش خود شدند. پس از دوران صفویه داشتن یا نداشتن ریش در ایران اجباری نبوده است. در شعر فارسی مکرراً از ریش با عنوان خط یاد شده است. در ادبیات فارسی می بینیم که معشوق ( استعاری ) تا وقتی که خط ( ریش ) بر نیاورده است زیباست و بعد از آن باید رهایش کرد چون معتقد بودند که ریش نو دمیده معشوق صورت چون ماه او را می پوشاند. دعوی خوبی تو چو باطل نشد به خط***معلوم شد که رونق گل، خار نشکند ( ظهیرالدین فاریابی& ۵۰ ) چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم***به خط رخ تو امان یافت از پریدن چشم/ شب گذشته کجا بوده ای که خوابیده است*** بساط سبزهٔ خط تو از چریدن چشم/ ( صائب )
معنی کلمه ریش در فرهنگ معین
معنی کلمه ریش در فرهنگ عمید

معنی کلمه ریش در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مو های دو طرف صورت و چانه مردان را ریش می گویند.از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، حج، تجارت، حجر، قصاص و دیات سخن گفته ‏اند.
← شستن پوست زیر ریش در وضو
۱. ↑ جواهر الکلام ج۲، ص۱۵۵.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۴، ص۲۱۷-۲۱۹.
...
[ویکی الکتاب] معنی لِحْیَتِی: ریش من
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«ریش» در اصل واژه عربی، به معنای پرهای پرندگان است و از آنجا که پرهای پرندگان لباسی طبیعی در اندام آنها است، به هر گونه لباس، نیز گفته می شود.
و چون پرهای پرندگان غالباً به رنگ های مختلف و زیبا است، یک نوع مفهوم زینت در معنای کلمه «ریش» افتاده است.
علاوه بر این، به پارچه هایی که روی زین اسب و یا جهاز شتر می اندازند «ریش» گفته می شود.
بعضی از مفسران و اهل لغت نیز آن را به معنای وسیع تری گرفته اند و آن، هر گونه اثاث و وسائل مورد نیاز انسان است، اما مناسب تر در آیه فوق همان لباس های زینتی و جالب است.
زینت. به نظر میس آید که مراد ازطریش زینت است خواه طبیعی باشد مثل مو و غیره و خواه مصنوعی باشد مثل لباس فاخر و غیره. در مجمع نقل کرده: ریش آن است که در آن زینت و زیبائی باشد و از آن است ریش الطائر (پرهای پرنده) و خود آن را اثاث البیت گفته است در المیزان نیز ما فیه الجمال گفته و گوید مأخوذ است از ریش طائر که در آن انواع زینت و زیبائی است. نا گفته نماند معنای اوّلی آن مجموع پرهای پرنده است و سپس به لباس فاخر و غیره گفته شده چنانکه در مفردات، قاموس، صحاح و اقرب گفته مؤید گفته ما آن است که در آیات بعدی دو بار لفظ زینت به کار رفته «یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ - قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ» در نهج البلاغه ریاش به معنی لباس فاخر آمده است «اَلْبَسَکُمُ الرِّیاشَ وَاَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعاشَ» خطبه 81و180 این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است . یعنی برای شما لباس فرستادیم که عورتتان را می‏پوشاند و زینت فرستادیم که با آن مزیّن و زیبا می‏شوید ولی لباس تقوی، آن از همه بهتر است واللّه اعلم. در المیزان از تفسیر قمی از ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که ریش را متاع و مال فرموده‏اند. ولی زیاد بن منذر که ابوالجارود باشد زیدی مذهب و مشکوک است.

معنی کلمه ریش در ویکی واژه

ریش (جمع ریش‌ها)
barba
جراحت، زخم.
موهای صورت مردان.
موی بلندی که بر چانه و زیر چانه برخی جانوران می‌روید. ؛ ~ گرو گذاشتن (کن.)
او را مسخره کردن.
زخم
موهای چانه و گونه‌ها

جملاتی از کاربرد کلمه ریش

بسکه از آهم مکدر شد هوای گلستان هر رگ گل گوییا در خاک پنهان ریشه ای است
حال چاک جگر ریش چه داند شوخی کش همین چاک به دامان قبا افتاده ست
چون کلاه ار سریش هست به ترک همه بر فرق‌هاش بنشانند
هر جا که پریشانیست دارد بدلم پیوند مانند گره کافتد بر زلف پریشانی
از این ...ون خران گر ریش گاوی نماند غم به ...یر اسب سردار
چنان شد مرگ، کز بخت پریشان نمی یارست گشتن گرد ایشان
تا سر زلف پریشان تو چین در چین است زیر هر چینی از آن جای دل غمگین است
دلم گم گشت در پیچ سر زلف پریشانت نشانی ده که تا یابیم که این اقبال ما باشد
سرزنش در عشق او دل را بدان ماند که ریش پر بود از درد و بر سر میزنندش نیش هم
از باشگاه‌هایی که در آن بازی کرده‌است می‌توان به باشگاه فوتبال ردبول زالتسبورگ، باشگاه فوتبال ردبول زالتسبورگ، باشگاه فوتبال لایپزیگ و تیم ملی فوتبال اتریش اشاره کرد.
صنوبر را دل از این غصه شد ریش که بر زلفش چرا زد شانه شمشاد