رس
معنی کلمه رس در لغت نامه دهخدا

رس

معنی کلمه رس در لغت نامه دهخدا

رس. [ رَ ] ( نف مرخم ، ن مف مرخم ) رسنده. وارسنده. همیشه بطور ترکیب استعمال می شودمانند دسترس یعنی چیزی که می توان بدان دست رسانید و... ( ناظم الاطباء ). به معنی فاعل که وارسنده باشد. ( برهان ). رسنده به چیزی و در این معنی غیر مرکب مستعمل نیست چون دادرس و فریادرس و... ( آنندراج ). اسم فاعل از مصدر رسیدن است در صورتی که با لفظ دیگر مرکب شود مثل دادرس و فریادرس. ( فرهنگ نظام ). در ترکیب به معنی رسنده آید: بازرس. بررس. ( فرهنگ فارسی معین ).
- بازرس ؛ مفتش. ( یادداشت مؤلف ). آنکه از طرف سازمان یا اداره ای به تفتیش و رسیدگی وضع اداره یا مؤسسه ای بپردازد. سمتی است در ادارات و مؤسسه ها.
- بررس ؛ مطالعه کننده. در تداول وزارت فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش سمتی اداری است که دارنده آن موظف است کتابها را خواه کلاسی و خواه غیرکلاسی بخواند و بررسی کند و نظر دهد. ویراستار. ویرایشگر.
- دادرس ؛ که به داد مردم برسد. که به فریاد مردم برسد. فریادرس.که به شکایت و تظلم مردم رسیدگی کند.
- || قاضی نشسته. ( یادداشت مؤلف ). قاضی. ( لغات فرهنگستان ایران ). رجوع به همین کلمه در حرف «د» شود.
- دسترس ؛ چیزی که میتوان بدان دست رسانید. ( ناظم الاطباء ) :
گرم دسترس باشد از روزگار
کنم بر غرض شاه را کامکار.نظامی.تو بر خیر و نیکی دهم دسترس.نظامی.رجوع به دسترس در حرف «د» شود.
- صدارس ؛ مسافت راهی که صدا بدانجا برسد. و رجوع به صدا و صدارس شود.
- عقل رس ؛ که عقل بدان برسد. که خِردبدان راه رساند.
- || که عقلش برسد. که عقلش کامل شود. بالغ. عاقل. کامل. ( یادداشت مؤلف ).
- غوررس ؛ بازرس. محقق. بررس. که به چگونگی امر رسیدگی و دقت نماید. رجوع به غوررس شود.
- فریادرس ؛ کسی که به فریاد شخص میرسد و وی را نگاهداری می کند و از وی یاری می نماید. ( ناظم الاطباء ) :
کز ایران و توران نبینند کس
نخواهیم یاران و فریادرس.فردوسی.نیفتد در این طشت فریاد کس
که بربسته شد راه فریادرس.فردوسی.پناهنده را بود فریادرس.نظامی.و رجوع به فریادرس در جای خود شود.
- کاررس ؛ که به کار برسد. که به کار رسیدگی کند. فریادرس. دادرس. ( یادداشت مؤلف ).
|| مخفف رسیده. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه رس در فرهنگ معین

( ~. ) (ص . ) حریص ، حریص به خوردن .
( ~. ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بند کردن و بازداشتن کسی را. ۲ - اصلاح کردن میان قومی را. ۳ - افساد کردن (از اضداد است ) ۴ - چاه کندن . ۵ - در زیر خاک پنهان کردن چیزی را. ۶ - در گور کردن مرده را. ۷ - دانستن امور قوم و خبر آن ها.
(رُ ) (اِ. ) ۱ - خاک مخصوص کوزه گری . ۲ - (ص . ) محکم ، سخت ، ~ کسی را بالا آوردن کنایه از: او را اذیت و آزار کردن . ، ~کسی را کشیدن او را بی نهایت خسته کردن .
(رَ ) (اِ. ) ریسمان .

معنی کلمه رس در فرهنگ عمید

۱. = رسیدن
۲. رسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دیررس، زودرس.
۳. رسیدگی کننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دادرس، بازرس.
۴. محل قابل رسیدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): تیررس، دیدرس.
نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید درمی آید، خاک رس، رست.
۱. (ادبی ) در قافیه، واکۀ ā ماقبل حرف رَوی، مانند ā در «آهن» و «لادن» یا ماقبل حرف دخیل، مانند واکۀ ā در «شمایل» و «مایل».
۲. [قدیمی] معدن.
۳. [قدیمی] ابتدای چیزی.
۴. [قدیمی] چاه کهنه.
پرخور، بسیارخوار، شکم پرست، حریص در خوردن، رژد: رسی بود گویند شاه رسان / همه ساله چشمش به چیز کسان (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۱ ).

معنی کلمه رس در فرهنگ فارسی

رست، خاک رس، ازخاک با آب خمیرچسبیده حاصل میشود
( مصدر ) ۱ - بند کردن و باز داشتن کسی را . ۲ - اصلاح کردن میان قومی را . ۳ - افساد کردن ( از اضداد است ) . ۴ - چاه کندن . ۵ - در زیرخاک پنهان کردن چیزی را . ۶ - در گور کردن مرده را . ۷- دانستن امور قوم و خبر آنها .
یادنیسن رس خاور شناس نامی انگلیسی که درباره رودکی و احوال و اشعار وی تحقیقاتی دارد .

معنی کلمه رس در فرهنگستان زبان و ادب

{clay} [زمین شناسی، کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] [زمین شناسی] خاکی با درصد بالایی از ذرات ریز و کلوئیدی که با جذب آب چسبنده و پس از خشک شدن کلوخه ای می شود [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بخشی از ذرات معدنی خاک که دارای قطر کمتر از 0/002 میلی متر است

معنی کلمه رس در دانشنامه عمومی

رُس طبق تعریف انجمن مواد و آزمون آمریکا به کانی های طبیعی آگلومره شده شامل فیلوسیلیکات آلومینیوم آب دار گفته می شود که با افزودن رطوبت کافی ویژگی های پلاستیک پیدا می کنند و با خشک شدن صلب می شوند.
در طبقه بندی خاک ها، رس در گروه ریزدانه قرار می گیرد. ذرات رس معمولاً با اندازهٔ کوچک تر از ۰٫۰۰۲ میلی متر تعریف می شوند. اما گاهی مواقع ممکن است ذراتی با اندازهٔ ۰٫۰۰۲ تا ۰٫۰۰۵ میلی متر نیز رس تعریف شوند. ذراتی که بر حسب اندازه، در طبقهٔ رس ها قرار می گیرند، لزوماً شامل کانی های رس نمی شوند. رس ها در مکانیک خاک به ذراتی گفته می شود که اگر با مقدار محدودی آب مخلوط شوند، خاصیت خمیری از خود نشان می دهند. خمیری بودن، خاصیت بتونه شکلی است که رس مخلوط با آب از خود نشان می دهد. بنابر این مناسب است که ذرات خاکی که فقط از دیدگاه اندازه در ردهٔ رس ها قرار می گیرند ( یعنی اندازهٔ آن ها کوچکتر از ۲ میکرون است ) به جای رس، ذرات با اندازهٔ رسی نامیده شوند.
آهک + خاک رس = سیمان
آهک + خاک رس + آب + ماسه + شن = بتن
خاک چینی از واژهٔ چینی Kao - Ling ( جایی در چین ) گرفته شده که با آن خاک، ظرف ها و پیکره های چینی می ساختند.
کائولینیت با فرمول شیمیایی Al2O3  · 2SiO2  · 2H2O نازکی پولک هایش ۲۰ هزارم میکرون ( 2nm ) و درازای آن ها ۱۰۰ تا ۲۵۰ هزارم میکرون ( 10nm تا 25nm ) است و هم وزن خود آب می مکد. برای یافتن اکسید آلومینیوم، نخست آن را در گرمای ۸۰۰ درجه، خشک شیمیایی می کنند تا آب شیمیایی آن بپرد و Al2O3 · 2SiO2 آن بجا بماند. پس از آن نمک مانده را در جوهر نمک حل می نمایند. کائولینیت در گرمای ۱۷۵۰ درجه ذوب می شود.
گل سرشوی دارای خاصیت آب مکی، چسبناکی، شکل پذیری و باد کردن بالا است، زیرا مونت موریلونیت ( montmorilonit ) که آب می مکد در آن بسیار زیاد است. در سرامیک سازی کاربرد دارد. بنتونیت کالیومی دو تا سه برابر وزن خود و بانتونیت ناتریومی شش تا هفت برابر وزن خود آب می مکد. مونت موریلونیت چون دو لایه اتم Si دارد، بیش از کائولینیت آب می مکد و دوبرابر آن یون می سازد. خاک رس مونت موریلونیت، نازکی پولک هایش یک هزارم میکرون و درازای پان ها ۱۰۰ تا ۳۰۰ هزارم میکرون است. آب مکندگی برای بانتونیت ناتریومی ۶ تا ۷ برابر وزنش و برای گونهٔ کلسیمی ۲ تا ۳ برابر وزنش است. بانتونیت یا گل سرشو را از زمان باستان در ایران می شناختند، در برگ گل می خواباندند و با آن سر و تن می شستند. بخشی از شعر سعدی گویای این است:
رس (آلمان). شهر ریز، آلمان ( به آلمانی: Rees, Germany ) در ایالت نوردراین - وستفالن در کشور آلمان واقع شده است.
معنی کلمه رس در فرهنگ معین
معنی کلمه رس در فرهنگ عمید
معنی کلمه رس در فرهنگ فارسی
معنی کلمه رس در فرهنگستان زبان و ادب

معنی کلمه رس در دانشنامه آزاد فارسی

رُس (clay)
نهشتۀ رسوبی بسیار ریزدانه ای با درجات کم و زیادِ تحکیم. هرگاه مرطوب باشد، موم سان است. بر اثر گرم شدن سخت و ناتراوا می شود. رنگ رُس، بسته به ترکیب شیمیایی آن، ممکن است سفید، خاکستری، سرخ، زرد، آبی یا سیاه باشد. کانیهای رُسی عمدتاً شامل سیلیکات های آب دار آلومینیم و منیزیوم، همراه با آهن، پتاسیم، سدیم و مواد آلی اند. بلورهای کانی های رُسی ساختار۱۱ی لایه ای دارند که آب را در خود نگه می دارد. همین ساختار به کانی خاصیت موم سانی می دهد. براساس طبقه بندیِ بین المللیِ آنالیز مکانیکی خاک، اندازۀ دانه های رُس از۰.۰۰۲ میلی متر کوچک تر است. رُس کاربردهای گوناگونی دارد که قدمت بعضی از آن ها، مانند سفالگری و خشت زنی، به دوران پیش از تاریخ می رسد.

معنی کلمه رس در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رَّسِّ: چاهی که طوقه چینی شده باشد( روایتی از حضرت رضا علیه السلام است که آن حضرت از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند که اصحاب رس مردمی بودند که درخت صنوبری را میپرستیدند و نام آن را شاه درخت نهاده بودند و آن درخت رایافث فرزند نوح بر کنار چشمهای به نام ر...
معنی صَرِیخَ: کسی که ناله آدمی را بشنود و استغاثه او را جواب گوید و به فریاد او برسد - فریاد رس
معنی مُصْرِخِکُمْ: پناه دهنده ی شما - فریاد رس شما (کلمه مصرخ اسم فاعل از اصراخ است که به معنای پناه دادن و به داد کسی رسیدن و فریاد او را پاسخ گفتن میباشد )
معنی مُصْرِخِیَّ: پناه دهنده ی من - فریاد رس من (کلمه مصرخ اسم فاعل از اصراخ است که به معنای پناه دادن و به داد کسی رسیدن و فریاد او را پاسخ گفتن میباشد )
تکرار در قرآن: ۲(بار)
. . رسّ در لغت به معنی اثر جزئی و اول تب و دفن مرده و غیره آمده است ولی ملاحظه آیه نشان می‏دهد که مراد از آن در قرآن کریم محلی است که قومی بدان نسبت داده شده‏اند در نهج البلاغه خطبه 180 آمده «اَیْنَ اَصْحابُ مَدائِنِ الرَّسِّ الَّذینَ قَتَلُوا النِّبِیِینَ» از فرمایش امام «علیه السلام» بدست می‏آید که شهرهائی بوده بنام شهرهای رّس گه مردم آنها پیامبران‏شان را کشته‏اند. از دو آیه فوق که اصحاب رّس در ردیف اهل عذاب از عاد و ثمود نقل شده بدست می‏آید که آنها در اثر عذاب آسمانی هلاک شده و از بین رفته‏اند و ما بعد آیات درباره هلاکت آنها صریح است. به نظر می‏آید مراد از رّس رودخانه ارس فعلی است که در شمال آذربایجان بطول 800 کیلو متر از کوه‏های ارض روم در ترکیه سرچشمه گرفته پس از عبور از دشت مغان به رود کورا متصل می‏گردد و به دریای خزر می‏ریزد. قسمت عمده آن مرز ایران وشوروی است. در قسمتی از کرانه‏های این رود بزرگ، تمدّنی وجود داشته که فعلاً از بین رفته است و مدائن رّس در نهج البلاغه عبارت از همان تمدّن و شهرهاست. محمد عبده در شرح جمله فوق از نهج البلاغه تصریح کرده که مراد ار رّس رود ارس فعلی در آذربایجان است. در صافی از قمی نقل کرده رّس نهری است در ناحیه آذربایجان. در المیزان از عیون اخبار الرضا «علیه السلام» از علی «علیه السلام» حدیثی را بدین صورت تلخیص کرده که: اصحاب رّس درخت صنوبر را عبادت می‏کردند و به آن شاه درخت می‏گفتند آن را یافت پسر نوح در کنار چشمه‏ای که به آن روشن آب می‏گفتند کاشته بود. آن قوم را دوازده شهر بود در کنار نهری که آن را رّس می‏گفتند نام آن شهرها عبارت بود از آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردی‏بهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر، شهریور، عجم نام ماه‏های خود را از نام آن شهرها گرفته است. در هر شهر از آن صنوبر دانه‏ای کاشته و آب چشمه فوق را بر آن جاری کردند آب آن چشمه را بر خود و چهار پایان تحریم کردند و هر که از آن چشمه می‏خورد می‏کشتند و عقیده داشتند آن چشمه زندگی خدایان است و کسی حق ندارد از حیات خدایان کسر کند. در هر شهر برای خود عیدی قرار دادند، روز عید کنار آن صنوبر رفته مراسم و قربانی به راه انداختند آنگاه گوشت قربانی را در آتشی می‏انداختند و وقت ارتفاع دود آن، به درخت سجده می‏کردند و تضرّع و ناله می‏نمودند... این بود عادت آنها در شهرها و چون وقت عید شهر بزرگشان فرا می‏رسید و در آن پادشاهان به نام اسفندار سکونت داشت اهل شهرها به آنجا آمده دوازده روز عید می‏گرفتند... خداوند پیامبر بر آنها مبعوث کرد به او ایمان نیاوردند. وی دعد کرد درخت صنوبر خشکید، این عمل را سخت ناپسند شمردند... تصمصم به قتل پیامبر گرفتند، چاهی کنده وی را در آن افکنده و سر آن را گرفتند پیوسته ناله او می‏شنیدند که فوت شد پس از این کار خداوند عذابی فرستاد و همه را از بین برد. مشروح این حدیث در تفسیر برهان از مرحوم صدوق و نیز در صافی از عیون اخبار نقل شده و نیز در برهان و صافی نقل شده از جمله کارهای ناپسند اصحاب رّس مساحقه زنان بود، ایضاً حدیث فوق را محم بن عبده در شرح نهج البلاغه از سید رضی از علی «علیه السلام» نقل کرده است. طبرسی از عکرمه نقل کرده: رّس چاهی است که آنها پیامبر خود را در آن دفن کردند. از وهب نقل کرده اصحاب رّس قوم شعیب است و ایضاً گفته‏اند شهری است در یمامه و چاهی در انطاکیه و از حضرت صادق «علیه السلام» آورده که زنان اصحات رّس اهل مساحقه بودند. ناگفته نماند شاید مراد از مجوس که در آیه 17 سوره حج آمده اصحابرّس باشند و یا مجوس از اخلاف آنها باشد .

معنی کلمه رس در ویکی واژه

بند کردن و بازداشتن کسی را.
اصلاح کردن میان قومی را.
افساد کردن (از اضداد است)
چاه کندن.
در زیر خاک پنهان کردن چیزی را.
در گور کردن مرده را.
دانستن امور قوم و خبر آن‌ها.
ریسمان.
خاک مخصوص کوزه گ
محکم، سخت ؛ ~ کسی را بالا آوردن کنایه از: او را اذیت و آزار کردن. ؛ ~کسی را کشیدن او را بی نهایت خسته کردن.
حریص، حریص به خوردن.

جملاتی از کاربرد کلمه رس

که ماییم اولاد تو ای رسول پس ازتو چنین گشته زار و ملول
ز ویسه به قارن رسید آگهی که آمد به پیروزی و فرهی