دخیل
معنی کلمه دخیل در لغت نامه دهخدا

دخیل

معنی کلمه دخیل در لغت نامه دهخدا

دخیل. [ دَ ] ( ع ص ، اِ ) حائل. حرف متحرک که میان تأسیس و روی افتد. ( المعجم ). حرفی که میان حرف روی و الف تأسیس بود. ( منتهی الارب ). در علم قافیه حروف متحرکی که میان الف تأسیس و روی درآید مانند «ق » در واژه «عاقل ». رعایت همسانی حرف دخیل در قوافی واجب نیست. ( از دایرة المعارف فارسی ). دخیل در لغت درآینده است و چون این حرف میان تأسیس و روی درآمده است به این اسم موسوم گردیده و جمعی که تکرار تأسیس در قوافی مثل روی لازم شناسند دخیل را حایل نام کنند که حایل است میان دو حرف واجب الاتیان والتکرار. ( تذکره مرآةالخیال ص 109 ) :
قافیه در اصل یک حرفست و هشت آنرا تبع
چار پیش و چار پس این نقطه آنها دایره
حرف تأسیس و دخیل و قید و ردف آنگه روی
بعد از آن وصل و خروج است و مزید و نایره.
دخیل. [ دَ ] ( ع ص ، اِ ) درآینده. || آنکه در کار کسی مداخله کند. آنکه در کار و محل کسی دخالت داشته باشد. ( غیاث ). دخیله. دُخلل. آنکه در کار کسی دخالت کند. || دخیل الرجل ؛ نیت مردو مذهب و دل و جمیع امور آن. ( از منتهی الارب ). || اندرون کار. ( دهار ). || حب دخیل ؛دوستی دلی. ( منتهی الارب ). || دوست ویژه. ( مهذب الاسماء ). دوست خالص. ( مهذب الاسماء ). دوست خاص.( غیاث ). || هو دخیل فیهم ؛ یعنی از غیر قوم است و داخل شده است در آنها. ( از منتهی الارب ). آنکه در جماعتی نباشد و در آن درآمده باشد :
دید اعرابی زنی او را دخیل
گفت نک خفته ست زیر آن نخیل.مولوی.|| مهمان : دخیلم ؛ مهمانم. منسوب به قومم و از آنان نیستم ازاین رو به من ترحم باید و هرچه خواهم تراست و بر تست که از مهمان دریغ نداری. || آن کلمه که از زبان دیگر درآمده است. کلمه ای که در زبانی درآمده باشد و از آن زبان نباشد. هر کلمه که دخیل کرده شود در کلام عرب و از کلام عرب نباشد. ( منتهی الارب ). معرب. ( نشوءاللغة ص 35 ). || اسبی که خاص به گیاه باشد. ( از منتهی الارب ). || من المفاصل ما دخل بعضها فی بعض. ( از منتهی الارب ). || محلل ( در اسب دوانی ). || اسب کلج که از بنی ضبه است. ( منتهی الارب ). || در تداول زنان فارسی زبان الامان ! امان ! توسل. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). پناه می برم به تو! زنهار! گویند: دخیلم یا دخیلتم فلان کار را نکنی ؛ یعنی به تو توسل می جویم که...: از زنی مجلله در بغداد بر سر قبر ابی حنیفه شنیدم که خطاب به قبر می گفت : دخیل یا غریب بغداد! ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه دخیل در فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بیگانه ای که وارد قومی شود وبه آنان مُنتسب شود.۲ - کلمه ای که از یک زبان وارد زبان دیگری شود. ۳ - پناهنده .

معنی کلمه دخیل در فرهنگ عمید

۱. داخل شده.
۲. بیگانه ای که میان قومی داخل شود و به آنان انتساب پیدا کند.
۳. کلمه ای که از زبانی داخل زبان دیگر شود.
۴. کسی که در کارهای شخص دیگر مداخله داشته باشد.
۵. (ادبی ) در قافیه، حرف متحرکی که میان الف تٲسیس و حرف روی باشد، مثل واو در کلمۀ باور و قاف در کلمۀ عاقل. &delta، تکرار دخیل در شعر فارسی واجب نیست مثلاً عاقل و جاهل را با هم می توان قافیه کرد اما اگر دخیل را تکرار کنند پسندیده تر است مانند قافیۀ عاقل با ناقل.
* دخیل بستن: (مصدر لازم ) بستن بندی به ضریح یکی از امامان هنگام دخیل شدن و مراد خواستن.
* دخیل شدن: (مصدر لازم )
۱. پناهنده شدن، پناه بردن، پناه بردن به کسی.
۲. ملتجی شدن بر مزار یکی از امامان.

معنی کلمه دخیل در فرهنگ فارسی

داخل شده، بیگانهای میان قومی داخل شدن
( صفت ) ۱ - داخل شده ۲ - بیگانه ای که وارد قومی شود و بدان انتساب یابد . ۳ - پناهنده . ۴ - آنکه در کارهای دیگران دخالت کند . ۵ - کلمه ای که از یک زبان وارد زبان دیگری شود کلمه مستعار . یا دخیل بودن . ۱ - دخالت کردن داخل شدن . ۲ - پناه بردن ملتجی گشتن . ۶ - حرف متحرکی که میان (الف ) (تاسیس ) و ( روی ) فاصله شده باشد مثلا در کلمات مایل شامل حاصل حروف ( ی م ص ) حرفهای دخیلند .
حائل

معنی کلمه دخیل در دانشنامه عمومی

دخیل ( به فرانسوی: Dikhil ) ( به عربی: دخیل ) شهرکی در منطقهٔ دخیل واقع در کشور جیبوتی است که در سال ۲۰۰۵ میلادی دارای ۱۲۰٫۴۳ نفر جمعیت بود.

معنی کلمه دخیل در ویکی واژه

بیگانه‌ای که وارد قومی شود وبه آنان مُنتسب شود.
کلمه‌ای که از یک زبان وارد زبان دیگری شود.
پناهنده.

جملاتی از کاربرد کلمه دخیل

در یک انتقال اف‌تی‌پی دو رایانه دخیل است، یک کارساز و یک کاربر. کارساز (سرور) قاپ، برنامه‌های کارساز اف‌تی‌پی را اجرا می‌کند، و درخواست پذیرش در شبکه را رایانهٔ دیگر (یعنی کاربر) مطرح می‌کند. رایانهٔ کاربر برنامه‌های کاربری اف‌تی‌پی را اجرا و یک ارتباط با کارساز بر قرار می‌کند.
اندام‌های متعددی در تنظیم آب و الکترولیت‌ها دخیل هستند مانند کلیه، ریه، دستگاه گوارش، غدد عرق و … البته بخش مهمی از تنظیم آب و الکترولیت‌ها در بدن توسط کلیه انجام می‌گیرد.
آنکو پسندا وز ملک تخت و ملک بود از بیم او بتخت پدر بر دخیل گشت
بعداً و در هنگام لشکرکشی به آسیای میانه، توطئه‌ای دیگر ضد جان اسکندر برملا شد که به تحریک پیشخدمتان خود او صورت گرفته بود. پای تاریخ‌نگار رسمی او، کالیستنس اهل اولونتوس، نیز به میان کشیده شد. با این همه مورخان هنوز دربارهٔ دخیل بودن یا نبودن او به اجماع نرسیده‌اند. کالیستنس با رهبری کردن مخالفان رسم پروسکونسیس، از چشم اسکندر افتاده بود.
مرا چه سود پشیمان شدن که اول روز دخیل بودم و آن روسبی زنان طرار
من یکی شاعر و دخیل و غریب راه عزلت گزیده در عالم
هریکی را عذرخواه آمد خلیل نی اعانت جست نی آمد دخیل
مفهوم نوظهور سرعت شناختی کند نیز در بیان علائم «مه مغزی» دخیل است.
نوع کار، نقشی که افراد باید ایفا کنند، خواسته‌های همکاران، ساختار سازمانی، مدیریت یا رهبری در میزان فشار وارده بر فرد دخیل‌اند.
نعل شبرنگ تو موبند عروسان بهشت گر دخیلت تتق پرده نشینان سهاست
توصیف بسیاری از بیماران در مورد حمله‌های پانیک به گونه‌ای است که گویی از آسمان بر آن‌ها نازل می‌شود و هیچ عامل روانی‌ای دخیل نیست. حال آنکه اکثر اوقات با آشکارسازی روان‌پویشی معلوم می‌شود که عامل روانی برانگیزاننده‌ای برای حملهٔ پانیک وجود داشته‌است.
هرکس به نصرتش خاست در باخت از جهان رخت این یک دلیل هرسست آن یک دخیل هرسخت
خستیم از این همهمه ای گوش امان مُردیم ازین زندگی ای مرگ دخیل
ابوالقاسم خان بختیار در سن ۴۲ سالگی و در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۳۵ خورشیدی به‌طرز مشکوکی در تهران درگذشت و در محوطه شاه عبدالعظیم شهر ری به خاک سپرده شد. علت مرگ زودرس وی همچنان در پرده‌ای از ابهام است، گرچه گروهی بر این باورند که دربار، در مرگ وی دخیل بودند.
کنون آمدستیم سویت دخیل که سلطان کریم است و عامل بخیل
ذلیلم، سوی خویش را هم بده دخیلم، ز دشمن پناهم بده
اول، برخی از حوزه‌هایی که در استدلال مبتنی بر قضاوت عقلانی دخیل اند، تنها تا حدی و نه به‌طور کامل درک شده‌اند. درک جامعی از حوزه‌هایی همچون ارتباطات و دانش، تعاملات بین فردی یا فرایندهای فیزیکی وجود ندارد.
ارتباطات مؤثر به درک غیررسمی در میان طرف‌های دخیل بستگی دارد که مبتنی بر اعتمادی است که میان آنان شکل گرفته‌است. هنگامی که اعتماد وجود داشته باشد، درکی ضمنی در ارتباط وجود دارد، تفاوت‌های فرهنگی می‌توانند نادیده گرفته شوند و آسان‌تر می‌توان با مشکلات مواجه شد. معنای اعتماد و چگونگی ایجاد و انتقال آن در هر جامعه‌ای متفاوت است. به همین شکل، برخی فرهنگ‌ها بیشتر از سایرین تمایل به اعتمادکردن دارند.
نفس ناقص بخیل خواهد بود در سخاوت دخیل خواهد بود
ویشنو خدای مظهر بقا و زندگی روی زمین است. وی انسان را پس از آفرینش در کائنات محفوظ می‌دارد و در ادامه بقای وی دخیل است تا در پایان به دستان شیوا سپرده شود.