دارچین
معنی کلمه دارچین در لغت نامه دهخدا

دارچین

معنی کلمه دارچین در لغت نامه دهخدا

دارچین. ( اِ مرکب ) شاخهای درختی است که منبع آن جزیره سیلان است. چوبی است معروف ، سرخ رنگ ، که در طعم شیرین و تندمیباشد و آن را قلم دارچینی نیز می گویند زیرا که ماناست بقلم در طول. || پوست درخت دارچین که آن را میکوبند و بصورت گردی در غذا میریزند. || یکی از اجزای روغن مقدس است که باید خیمه و آلات آن را بتوسط آن مسح نمایند. ( قاموس کتاب مقدس ).
دارچین. ( اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر، شهرستان اهر در چهل هزار و پانصدگزی راه شوسه اهر به کلیبر. کوهستانی. معتدل مایل بگرمی. مالاریائی و دارای 53 تن سکنه است. محصول آن غلات و سردرختی. شغل اهالی رزاعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
دارچین. ( اِخ ) شهرکی است [ به ناحیه کرمان ] میان بم و جیرفت. آبادان و با نعمت بسیار. و از وی دارچینی خیزد. ( حدود العالم ).

معنی کلمه دارچین در فرهنگ معین

(اِمر. ) درختی است که بیشتر در هندوستان و چین می روید، جزو ردة دولپه ای های جدا گلبرگ می باشد و همیشه سبز است . گل های منظم و سفید مایل به زرد دارد، پوست آن را هم که قهوه ای رنگ است دارچین می گویند که به عنوان نوعی ادویه خوشبو در بعضی از غذاهامی ریزن د. ا

معنی کلمه دارچین در فرهنگ عمید

۱. درختی با شاخه های دراز و باریک و به شکل بوته، برگ های همیشه سبز، گل های سفید و خوشه ای، و پوست قهوه ای رنگ که در مناطق گرمسیر می روید.
۲. پوست خشک شدۀ این درخت که به عنوان ادویه استفاده می شود و از آن اسانس می گیرند و در ساختن لیکورها نیز استعمال می شود.

معنی کلمه دارچین در فرهنگ فارسی

( اسم ) درختی است : کوچک از تیره غاریها جزو رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که ارتفاعش بین ۵ تا ۷ متر و همیشه سبز است . برگهایش متقابل و دائمی و بیضوی و نوک تیز و چرمی و کامل و بی کرک و صاف و شفاف است . گلهای منظم و سفید مایل به زرد دارد و در هندوستان و چین میروید . دارچین قرفه .
شهرکی است بناحیت کرمان میان بم و جیرفت

معنی کلمه دارچین در دانشنامه عمومی

دارچین نوعی ادویه خوشبو است که در صنعت آشپزی و درمانی مورد استفاده قرار میگیرد. دارچین از داروهای گیاهی خوشبو نیز محسوب می شود. درخت دارچین که بیشتر در هندوستان و چین می روید، جزو رده دولپه ای های جداگلبرگ می باشد و همیشه سبز است. بومی سریلانکا است و بهترین آن دارچین سیلانی است. گل های منظم و سفید مایل به زرد دارد، پوست آن را هم که قهوه ای رنگ است دارچین می گویند.
درختچه دارچین درختی است کوچک، به ارتفاع ۵ تا ۷ متر که از تمام قسمت های آن بویی مطبوع استشمام می شود. گلهای این ادویه در فاصله ماه های بهمن تا اوایل فروردین ظاهر می شود. برگ این درخت سبز و دارای گلهایی به رنگ سفید است. دارچین بومی سری لانکا و جنوب هند است و پوست درختچه آن به عنوان ادویه به کار می رود. در قرون وسطی از دارچین برای درمان سرفه، ورم مفاصل و گلودرد استفاده می شد. تحقیقات جدید نیز بر خواص و فایده ها پزشکی دارچین تأکید دارند.
در هند به نام «لالجین» و در اندونزی به نام چوب شیرین یا «کایو مانیس» نامیده می شود. در بسیاری از زبان های اروپائی cinnamon را مشتق از کلمه لاتینی Cannella و مخفف آن Canna یا Cane بمعنی عصا می دانند. این کلمه از لغت یونانی kinnámōmon گرفته شده است. گویا واژهٔ فارسی «دارچین» ترکیبی از دو واژهٔ «دار» درزبان فارسی به معنی درخت و «چین» کشوری در خاور آسیا است. [ نیازمند منبع]
با توجه به گستردگی جغرافیایی گونه های مختلف دارچین سابقه پیدایش و نامگذاری آن ها نیز متفاوت است. سابقه مصرف و شناسایی آن به مصر باستان و به حدود دوهزار سال پیش از میلاد بر می گردد. اما آنچه که در تاریخ به دارچین چینی مشهور شده در حقیقت نوعی از دارچین به نام Cinnamon Aromaticum یا Cassia است که بومی چین بوده و به صورت درخت ۲۰ الی ۳۰ متری است که از پوست درخت به عنوان دارچین استفاده می شود.
در قسمت های مختلف تورات نیز به مصرف آن توسط موسی پیامبر هم به عنوان غذا و هم برای بوی خوش اشاره شده است. درنوشته های هرودوت نیز از دارچین به عنوان «چاشنی گرانبها» یاد شده است. ورود دارچین به اروپا از دو طریق بندر اسکندریه در مصر و نیز از طریق بازرگانان پرتغالی در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی بوده است.
• Cinnamomum verum یا دارچین اصل یا دارچین سیلانی که پوست داخلی آن مصرف دارد و لطیف و نرم است.
• C. aromaticum یا دارچین چینی که پوست آن نازک ولی سخت است ولی عطر و طعم آن تندتر از انواع دیگر است.
• C. burmannii یا دارچین اندونزی.
• C. loureiroi یا دارچین ویتنامی، دارچین مختص کشور ویتنام است.
دارچین (درخت). درخت دارچین ( نام علمی: Cinnamomum verum ) نام یک گونه از تیره برگ بوئیان است.
معنی کلمه دارچین در فرهنگ معین
معنی کلمه دارچین در فرهنگ عمید
معنی کلمه دارچین در فرهنگ فارسی
معنی کلمه دارچین در دانشنامه عمومی
معنی کلمه دارچین در دانشنامه آزاد فارسی

معنی کلمه دارچین در دانشنامه آزاد فارسی

پوست خشک شدۀ درختی کوچک، با نام علمی Cinnamomum zeylanicum، از تیرۀ برگ بو. همۀ قسمت های این درخت معطر است. این درخت در سیلان و هندوستان می روید و امروزه در بسیاری نقاط پرورش می یابد. به علت مادۀ سینامالدئید در اسانس آن، و همچنین وجود تانن در این گیاه محرک و قابض است. همچنین، اثر تقویت کنندۀ اعمال هضم و جریان خون دارد و بندآورندۀ خون است. دارچین چین (دارچین سایگون) گونۀ دیگری با نام C. cassia است. طعم و بوی این گیاه کمتر از گونۀ قبلی است. دارچین سفید گیاه متفاوتی با نام علمی Canella alba، متعلق به تیرۀ Canellaceae است. این درختچه در جزایر آنتیل، فلوریدا، باهاما، و مناطق نزدیک به آن ها می روید. پوست خشک شدۀ این گیاه بویی شبیه میخک و طعم تلخ معطر، تند، و سوزاننده دارد و سطح خارجی قطعات خشک شدۀ پوست تقریباً سفید است.

جملاتی از کاربرد کلمه دارچین

در آشپزی یونانی روغن زیتون، پونه کوهی، نعناع، سیر، دارچین، میخک، پیاز و سس گوجه فرنگی را به کار می‌برند.
کاری چینی یا خورش چینی به غذایی گفته می‌شود که در سس پخته می‌شود. ادویهٔ آن معمولاً زنجبیل تازه و دارچین است و سس سویا دارد. خورش چینی شباهت‌هایی به خورش ایرانی دارد و با نان یا برنج خورده می‌شود.
حاج محمدمیرزا قبل از مراجعت به ایران، مقداری تخم چای را به همراه چهار هزار گلدان چای، قهوه، تخم کنف، دارچین، فلفل، میخک، هل، انبه، گنه گنه، کافور، ریشه زردچوبه، زنجبیل و غیره تهیه کرد و در سال ۱۲۸۵ شمسی با مشکلات بسیار آن‌ها را به ایران آورد.
نوشیدنی‌های با پایهٔ قهوه بسیار گوناگون هستند و می‌توان افزودنی‌های مختلفی از جمله شیر، شکر، کاکائو، دارچین، بستنی، آبلیمو، و خامه به قهوه اضافه کرد.
اشتولن یک نوع کیک میوه‌ای نان مانند و ویژه کریسمس است. مواد این کیک را آرد، مخمر، آب، شکر، پوست مرکبات شکری شده مانند پرتقال، کشمش ، هل سبز، دارچین تشکیل می‌دهند.
به اندازه دلخواه نمک و فلفل سیاه و قرمز کمی دارچین
گر اشارت رودم ز ابروی پرچین بدو بوس جان بسر میدودارچین و اگر ماچین است
از گیاهان دارویی و معطر نیز در غذاهای مکزیکی استفاده می‌شود که بیش‌تر شامل: ادویه، پونه کوهی، گشنیز، دارچین، کاکائو و فلفل می‌شود همچنین استفاده از سیر و پیاز نیز معمول است.